شمارهٔ ۲۲۷
آمد ز درو داد به کف جام شرابم
هم آب بر آتش زد و هم آتش از آبم
از آتش سودای گلی دل زندم جوش
این است که دایم چکد از دیده گلابم
با مدعی آمد به سرم آه که دارد
ماری به سر این گنج که بینی به خرابم
تا کس نبرد آرزوی روی تو در خاک
نگذاشته از خاک اثری چشم پر آبم
شادم که فزون روز حساب از کرمت نیست
هر چند که باشد گنه افزون زحسابم
هرگز به سری سایه ای از من نفتاده است
خوش کرده به این خاطر خود را که (سحابم)
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد ز درو داد به کف جام شرابم
هم آب بر آتش زد و هم آتش از آبم
هوش مصنوعی: از در وارد شد و در دستانم جام شراب را قرار داد. هم آب را بر آتش ریخت و هم آتش را از آب گرفت.
از آتش سودای گلی دل زندم جوش
این است که دایم چکد از دیده گلابم
هوش مصنوعی: از عشق و آرزوی گلی، دل من در آتش میسوزد و نتیجه این سوزش این است که همیشه اشکهای من مانند گلاب از چشمانم میریزد.
با مدعی آمد به سرم آه که دارد
ماری به سر این گنج که بینی به خرابم
هوش مصنوعی: من در حال گفتوگو با کسی هستم که ادعاهایی دارد، اما در واقع از آنجا که نمیداند، به من آسیب میزند. او همواره میبیند که چیزی قیمتی درون من وجود دارد، ولی به خاطر حسادت یا ناآگاهی، به ویرانی و نابودیام کمک میکند.
تا کس نبرد آرزوی روی تو در خاک
نگذاشته از خاک اثری چشم پر آبم
هوش مصنوعی: هیچکس آرزوی دیدن روی تو را به خاک نخواهد سپرد و من هم از خاک، نشانی از خود بر جای نخواهم گذاشت؛ زیرا چشمانم پر از اشک است.
شادم که فزون روز حساب از کرمت نیست
هر چند که باشد گنه افزون زحسابم
هوش مصنوعی: من خوشحالم که در روز حسابرسی، به لطف تو، نیازی به نگرانی از غفلتهای زیادم نیست، هرچند که گناهانم بسیار بیشتر از شمارش من است.
هرگز به سری سایه ای از من نفتاده است
خوش کرده به این خاطر خود را که (سحابم)
هوش مصنوعی: هرگز سایهای از من به کسی نیفتاده است و من به همین دلیل خود را خوشحال کردهام، زیرا مانند ابر هستم.