گنجور

شمارهٔ ۲۲۳

ایمن نباشد عاشقی در کویت از تیغ ستم
با آن که دارد ایمنی صیدی که باشد در حرم
مهر رخت خلوت گزین آنجا که بنایی جبین
پیدا که خورشید از زمین آنجا که بگذاری قدم
گاهی از آن صفر دهان گاهی از آن موی میان
داری وجود عاشقان معدوم از چندین عدم
بستان حسن نیکوان آرد نهالش کام جان
عشق تو در آن بوستان نخلی ست بارش رنج و غم

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایمن نباشد عاشقی در کویت از تیغ ستم
با آن که دارد ایمنی صیدی که باشد در حرم
هوش مصنوعی: عاشقی که در خیابان تو است، از ستم و ظلم ناامنی دارد، مانند صید که در حرم، با وجود اینکه در مکانی امن است، باز هم در خطر است.
مهر رخت خلوت گزین آنجا که بنایی جبین
پیدا که خورشید از زمین آنجا که بگذاری قدم
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهره‌ات، جایی آرام پیدا می‌شود که پیشانی تو درخشندگی‌ای دارد که حتی خورشید هم اگر آنجا قدم بگذارد، حس شگفتی می‌کند.
گاهی از آن صفر دهان گاهی از آن موی میان
داری وجود عاشقان معدوم از چندین عدم
هوش مصنوعی: گاهی یک صفر از دهان می‌گوید و گاهی هم از موی وسطی خود به تو اشاره می‌کند، وجود عاشقان به خاطر چندین عدم وجودی، ناپدید است.
بستان حسن نیکوان آرد نهالش کام جان
عشق تو در آن بوستان نخلی ست بارش رنج و غم
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی‌ها، نیکوترین گل‌ها سرسبز است و عشق تو مانند درختی است که در این باغ بزرگ شده و بار رنج و غم را به دوش می‌کشد.