شمارهٔ ۲۲۰
زان گونه در فراق تو نومیدم از وصال
کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال
بخت ار مدد کند به وصالش رسم ولی
موقوف بر محال نباشد بجز وصال
از چنگ او چگونه گریزم که می رسد
شاهین تیز پر به حمام شکسته بال؟!
لطفت نکرد چاره ی قهر فلک زمن
مسکین کسی که گشت به لطف تو مستمال
ممنوع از آن که تا نشوم چون رسن به او
چون منع خود کند چو رسد تشنه بر زلال
چون از غرور حسن نگویی جواب من
آن به که نیست پیش توام قدرت سؤال
دایم برش حکایت رفتن کند (سحاب)
کو غیر ازین زهر کسی سخنی گیردش ملال
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زان گونه در فراق تو نومیدم از وصال
کاندیشه ی وصال توام رفته از خیال
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، دیگر امیدی به وصال تو ندارم و فکر رسیدن به تو از ذهنم پاک شده است.
بخت ار مدد کند به وصالش رسم ولی
موقوف بر محال نباشد بجز وصال
هوش مصنوعی: اگر شانس و بخت یاری کند، میتوانم به وصال او برسم؛ اما این کار به چیزی غیرممکن وابسته نیست جز خود وصال.
از چنگ او چگونه گریزم که می رسد
شاهین تیز پر به حمام شکسته بال؟!
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از چنگال او فرار کنم در حالی که شاهین تیزپرِ بیبال به من نزدیک میشود؟
لطفت نکرد چاره ی قهر فلک زمن
مسکین کسی که گشت به لطف تو مستمال
هوش مصنوعی: لطفت و مهربانیات در برابر قهر و سختیهای زندگی، تسکیندهنده من، بیچارهای است که به محبت تو دل بسته است.
ممنوع از آن که تا نشوم چون رسن به او
چون منع خود کند چو رسد تشنه بر زلال
هوش مصنوعی: هر زمان که خود را از چیزی محروم میکنی، نمیتوانی به آن دسترسی پیدا کنی، مانند وقتی که تشنهای و به آب زلال نمیرسی.
چون از غرور حسن نگویی جواب من
آن به که نیست پیش توام قدرت سؤال
هوش مصنوعی: اگر به خاطر زیباییات از غرور سخن نگویی، بهتر است که پاسخی به من ندهی، چون در برابر تو قدرت پرسش را ندارم.
دایم برش حکایت رفتن کند (سحاب)
کو غیر ازین زهر کسی سخنی گیردش ملال
هوش مصنوعی: همیشه در مورد رفتن به او داستان میگوید، زیرا جز این، هیچکس نمیتواند زهر یا درد او را تسکین دهد.