گنجور

شمارهٔ ۲۱۸

بار در بزم وصال تو شب تار فراق
چون ندارم چه کنم گر نکشم بار فراق؟
چاره ی درد گر از شربت وصلش نکند
غیر مردن چه بود چاره ی بیمار فراق؟
از گل وصل رسد نکهت دیگر به مشام
هر کسی را که خلیده است بدل خار فراق
شب وصلم ز یکی شمع بود روشن و هست
شمعها ز آتش آهم به شب تار فراق
همه عمرم به فراقش بگذشت و نگذاشت
مرهمی بر دل افگار دل افگار فراق
مرهم وصل علاجش نکند زخمی را
که به دل میرسد از خنجر خونخوار فراق
گویی از روز نخستین سلب عمر (سحاب)
دست خیاط قضا دوخته از تار فراق

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بار در بزم وصال تو شب تار فراق
چون ندارم چه کنم گر نکشم بار فراق؟
هوش مصنوعی: در جمع دوستانه تو، وقتی که در شب تاریکی دوری هستم، اگر نتوانم چنین بار سنگینی را تحمل کنم، چه باید بکنم؟
چاره ی درد گر از شربت وصلش نکند
غیر مردن چه بود چاره ی بیمار فراق؟
هوش مصنوعی: اگر راهی برای درمان درد وجود نداشته باشد و تنها با وصال معشوق باشد، پس غیر از مرگ چه راهی برای درمان کسی که در فراق معشوق گرفتار است، وجود دارد؟
از گل وصل رسد نکهت دیگر به مشام
هر کسی را که خلیده است بدل خار فراق
هوش مصنوعی: بو و عطر گل دوستانی که به وصال هم رسیده‌اند، به هر کسی که درد جدایی را تجربه کرده باشد، می‌رسد و او را به یاد آن روزهای شیرین وصل می‌اندازد.
شب وصلم ز یکی شمع بود روشن و هست
شمعها ز آتش آهم به شب تار فراق
هوش مصنوعی: شبی که وصال معشوق اتفاق افتاد، تنها یک شمع روشن بود، اما اکنون شمع‌ها بر اثر آتش آه من در این شب تار فراق روشن شده‌اند.
همه عمرم به فراقش بگذشت و نگذاشت
مرهمی بر دل افگار دل افگار فراق
هوش مصنوعی: تمام عمرم را برای دوری او سپری کردم و او هرگز به من اجازه نداد که درمانی برای دل رنجیده‌ام پیدا کنم.
مرهم وصل علاجش نکند زخمی را
که به دل میرسد از خنجر خونخوار فراق
هوش مصنوعی: دارویی که از پیوند محبوب به دست می‌آید، نمی‌تواند زخمی را درمان کند که از دلی ناشی می‌شود و ناشی از جدایی و دلتنگی عمیق است.
گویی از روز نخستین سلب عمر (سحاب)
دست خیاط قضا دوخته از تار فراق
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که از همان آغاز زندگی، زمان و سرنوشت به گونه‌ای طراحی شده که ما همیشه در حسرت و دوری از یکدیگر باشیم.