گنجور

شمارهٔ ۲۱۶

یار رقیب شد به فسون یار من دریغ
جبرئیل گشت هم نفس اهرمن دریغ
ای مدعی که جان تو باشد به تن دریغ
یار است با تو یار من از یار من دریغ
عمری گذشت و یوسف من از وفا نکرد
یکبار یاد ساکن بیت الحزن دریغ
با یار تازه عهد نوی بسته یار من
نشناخت قدر صحبت یار کهن دریغ
بینم چگونه خلعت زیبای وصل یار؟
بر قامتی که آیدم از وی کفن دریغ
بیهوده رفته ام سوی غربت ز غیرت آه
گر دیده ام جدا زوطن از وطن دریغ
خوبان نشسته اند چو پروین به محفلم
آن مه (سحاب) نیست درین انجمن دریغ

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار رقیب شد به فسون یار من دریغ
جبرئیل گشت هم نفس اهرمن دریغ
هوش مصنوعی: دوست من، با فریب، به رقیب تبدیل شده است. افسوس که جبرئیل، فرشته الهی، همدم اهرمن، موجودی شیطانی، شده است.
ای مدعی که جان تو باشد به تن دریغ
یار است با تو یار من از یار من دریغ
هوش مصنوعی: ای مدعی! تو که جان خود را در برابر تن‌ات قرار داده‌ای، در واقع، یار من همواره در کنارت حضور دارد و از من دریغش می‌کنی.
عمری گذشت و یوسف من از وفا نکرد
یکبار یاد ساکن بیت الحزن دریغ
هوش مصنوعی: زندگی‌ام به سر رسیده و یوسف من هرگز یک بار هم یاد من را نکرد که در بیت الحزن (محل اندوه) ساکن هستم.
با یار تازه عهد نوی بسته یار من
نشناخت قدر صحبت یار کهن دریغ
هوش مصنوعی: دوست من با کسی تازه عهده کرده و ارزش صحبت‌های دوست قدیمی‌اش را درک نکرده است، که این بسیار تاسف‌بار است.
بینم چگونه خلعت زیبای وصل یار؟
بر قامتی که آیدم از وی کفن دریغ
هوش مصنوعی: می‌بینم چگونه زیبایی وصل محبوب را در هم آغوشی با کسی که برای رسیدن به او، خود را از دست داده‌ام.
بیهوده رفته ام سوی غربت ز غیرت آه
گر دیده ام جدا زوطن از وطن دریغ
هوش مصنوعی: بیهوده به دیاری دور سفر کرده‌ام، از حس غیرت و عشق به وطن. افسوس که اگر چشمانم از سرزمینم جدا شده، دل‌تنگی و حسرتی سنگین بر دلم نشسته است.
خوبان نشسته اند چو پروین به محفلم
آن مه (سحاب) نیست درین انجمن دریغ
هوش مصنوعی: زیبایان مانند ستاره پروین در محفل من نشسته‌اند، اما آن محبوب واقعی (که مانند ابر است) در این جمع حاضر نیست و فقدانش حسرت‌انگیز است.