گنجور

شمارهٔ ۲۰۳

اگر ز آمیزش اغیار نبود یار من عارش
چرا گردد خجل هرگه که بینم پیش اغیارش؟
به بازار محبت از متاع عاشقی ما را
وفایی هست و جانی تا که خواهد شد خریدارش
هنوز از بار جورت نیست آگه دل، به دوش او
بنه باری فزون‌تر تا بداند چیست دربارش
ز اعجاز لب آن شوخ شکرلب چرا یارب
شفا یابد همه بیماری الا چشم بیمارش؟
ز عشق یوسفی من نیز چون یعقوبم اما او
ز بوی پیرهن شد روشن آخر دیدهٔ تارش
اگر از کار دل زلفش تواند عقده بگشاید
چرا چون دل بود هر تار او صد عقده در کارش؟
تو را عارض گلستانی کزان نارسته خار از گل
مرا مژگان چو گلزاری که گل‌ها رسته از خارش
(سحاب) آن مه ندارد بی‌تو فرقی با سحاب امشب
که باران اشک خونین است و برق آه شرربارش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر ز آمیزش اغیار نبود یار من عارش
چرا گردد خجل هرگه که بینم پیش اغیارش؟
هوش مصنوعی: اگر دوستی من با دیگران نبود، چرا یارم هر بار که او را در کنار دیگران می‌بینم، شرمنده و خجالت‌زده می‌شود؟
به بازار محبت از متاع عاشقی ما را
وفایی هست و جانی تا که خواهد شد خریدارش
هوش مصنوعی: در بازار عشق و محبت، ما کالاهایی از عشق داریم که هم وفا دارند و هم جان، تا زمانی که کسی بخواهد آنها را بخرد.
هنوز از بار جورت نیست آگه دل، به دوش او
بنه باری فزون‌تر تا بداند چیست دربارش
هوش مصنوعی: دل هنوز از سنگینی درد و رنج تو خبر ندارد، پس بر دوشش بار سنگین‌تری بگذار تا بداند که چه بلایی بر سرش آمده است.
ز اعجاز لب آن شوخ شکرلب چرا یارب
شفا یابد همه بیماری الا چشم بیمارش؟
هوش مصنوعی: لب‌های شیرین و هنرمند آن دختره چنان جادویی دارند که چرا ای خدا، همه بیماری‌ها بهبود یابند، جز بیماری چشم کسی که به او دل باخته است؟
ز عشق یوسفی من نیز چون یعقوبم اما او
ز بوی پیرهن شد روشن آخر دیدهٔ تارش
هوش مصنوعی: من نیز به خاطر عشق یوسف، مانند یعقوب دچار غم و اندوه هستم، اما او با بوی پیراهن یوسف توانست در نهایت دیدگاهش را روشن کند و از تاریکی خارج شود.
اگر از کار دل زلفش تواند عقده بگشاید
چرا چون دل بود هر تار او صد عقده در کارش؟
هوش مصنوعی: اگر زلف معشوقش بتواند گره‌ها و مشکلات دل را باز کند، پس چرا هر تار موی او خود باری از معضلات و سختی‌ها را به همراه دارد؟
تو را عارض گلستانی کزان نارسته خار از گل
مرا مژگان چو گلزاری که گل‌ها رسته از خارش
هوش مصنوعی: تو به زیبایی گلستانی هستی که در آن هیچ خار و زشتی وجود ندارد. مژگان تو مانند گلی است که از خارها رسته و بدون هیچ دردسری می‌درخشد.
(سحاب) آن مه ندارد بی‌تو فرقی با سحاب امشب
که باران اشک خونین است و برق آه شرربارش
هوش مصنوعی: این شب با باران اشک‌های خونینش و رعد و برق‌های ناامیدی، برای من هیچ تفاوتی با ابرهایی که تو در آن نیستی، ندارد.