گنجور

شمارهٔ ۲۰۱

خوشا آن روزگار خوش که با من بود یاری خوش
جدا ز آن یار خوش دیگر ندیدم روزگاری خوش
نمیدانم به صید دل چه آمد آنقدر دانم
که در خون می تپد از شهسواری خوش شکاری خوش
نوید کشتنم آن شوخ امشب داده و دارم
به امید وفای وعده ی خوش انتظاری خوش
بود زان شهریارم شهر دل ویران و حیرانم
که چون ویران شود شهری که دارد شهریاری خوش؟
غمم از غمگساران گرچه دایم در دل ست اما
نباشد نا خوش آن غم را که باشد غمگساری خوش
نه وصلش خوش بود نه هجر و نه شادی نه غمناکی
خطا گوید که گوید عشق بازی هست کاری خوش
بود در صید گاهت شهسوارا تا کیم حسرت؟
بر آن صیدی که از دنبال دارد شهسواری خوش
(سحابا) همچو مرهم بر دل عشاق خار غم
خوش است اما اگر خاری بود از گلعذاری خوش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوشا آن روزگار خوش که با من بود یاری خوش
جدا ز آن یار خوش دیگر ندیدم روزگاری خوش
هوش مصنوعی: چه روزگار خوشی بود وقتی که دوستی خوب در کنارم بود؛ اما حالا که دیگر آن دوست را ندارم، هیچ روزگار خوشی را تجربه نکردم.
نمیدانم به صید دل چه آمد آنقدر دانم
که در خون می تپد از شهسواری خوش شکاری خوش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه چیزی دل را شکار کرده، اما می‌دانم که آنقدر تحت تأثیر قرار گرفته که مانند یک پرنده‌ی زخمی در خون خود می‌تپد. این وضعیت به خاطر جاذبه و زیبایی یک موجود دوست‌داشتنی و شگفت‌انگیز است.
نوید کشتنم آن شوخ امشب داده و دارم
به امید وفای وعده ی خوش انتظاری خوش
هوش مصنوعی: امشب آن شخص بازیگوش خبر از کشتن من داده است و من به خاطر وعده‌اش به وفای او امیدوارم و انتظارم شیرین است.
بود زان شهریارم شهر دل ویران و حیرانم
که چون ویران شود شهری که دارد شهریاری خوش؟
هوش مصنوعی: من در شهری زندگی می کنم که دل من در آن ویران و گیج است. حالا تصور کن، چگونه می تواند شهری که پادشاهی خوب دارد، ویران شود؟
غمم از غمگساران گرچه دایم در دل ست اما
نباشد نا خوش آن غم را که باشد غمگساری خوش
هوش مصنوعی: غم من هرچند همیشه در دل وجود دارد و از غمگساران نمی‌کاهد، اما این غم ناگوار نیست چرا که غمگساری خوش‌دل در کنارم است.
نه وصلش خوش بود نه هجر و نه شادی نه غمناکی
خطا گوید که گوید عشق بازی هست کاری خوش
هوش مصنوعی: نه خوشی در وصال او بود، نه در دوری‌اش، نه در شادی و نه در غم. اگر کسی بگوید که عشق بازی لذت‌بخش است، به خطا گفته است.
بود در صید گاهت شهسوارا تا کیم حسرت؟
بر آن صیدی که از دنبال دارد شهسواری خوش
هوش مصنوعی: در دامگاه تو، ای شاهزاده، تا کی انتظار خواهی کشید؟ به آن صید خوبی که از دنبالش یک شاهزاده شایسته است.
(سحابا) همچو مرهم بر دل عشاق خار غم
خوش است اما اگر خاری بود از گلعذاری خوش
هوش مصنوعی: ابر به مانند پماد برای دل عاشقان، اگرچه درد و غم را تسکین می‌دهد، اما اگر این درد و غم ناشی از گلبرگ‌های زیبایی باشد، خوشایندتر است.