گنجور

شمارهٔ ۲۰۰

به راهی می‌کشد عشقم که پیدا نیست پایانش
خضر نبود عجب گر گم کند ره در بیابانش
اگر هردم بود صد عهد و پیمان با رقیبانش
نیندیشم که آن پیمان‌شکن سست است پیمانش
شب وصل است و می‌نالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر آرد به پایانش
به دانایی برد طفلی چو عقل از پیر، کی حاجت
به تعلیم دبیرش باشد و حبس دبستانش؟
به دامی تا نیفتاده است مرغی در گلستانی
چه داند جایی هست خوش‌تر از گلستانش؟
نباشد در بری آن دل که نبود مهر دلدارش
نیاید بر تنی آن جان که نبود عشق جانانش
کسی کو راه یابد در حریم وصل او باید
چه باک است از جفای پاسبان و جور دربانش
چو بر سر رهروی شوق حرم دارد چه باک آری
به هر گامی اگر در پا خلد خار مغیلانش؟
(سحاب) از چشم آن خورشیدوَش باشد نهان بنگر
دو چشمم چون سحاب و قطره‌های اشک بارانش

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به راهی می‌کشد عشقم که پیدا نیست پایانش
خضر نبود عجب گر گم کند ره در بیابانش
هوش مصنوعی: عشق من مرا به مسیری می‌برد که انتهای آن نامعلوم است. اگر همسفر من خضر نباشد، جای تعجب نیست که در این بیابان راه را گم کند.
اگر هردم بود صد عهد و پیمان با رقیبانش
نیندیشم که آن پیمان‌شکن سست است پیمانش
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه وعده و قولی با رقبایش داشته باشد، نیازی نیست که به آن فکر کند، زیرا می‌داند که این نوع پیمان‌ها ضعیف و ناپایدارند.
شب وصل است و می‌نالم که شاید چرخ پندارد
که باز امشب شب هجر است و دیر آرد به پایانش
هوش مصنوعی: امشب که شب وصال است، من در حال ناله‌ام و می‌ترسم که زمان، فکر کند هنوز شب جدایی است و دیرتر به پایان این شب می‌رسد.
به دانایی برد طفلی چو عقل از پیر، کی حاجت
به تعلیم دبیرش باشد و حبس دبستانش؟
هوش مصنوعی: وقتی کودکی به درک و دانش برسد، دیگر نیازی به آموزش معلم و حضور در مدرسه نخواهد داشت.
به دامی تا نیفتاده است مرغی در گلستانی
چه داند جایی هست خوش‌تر از گلستانش؟
هوش مصنوعی: مرغی که هنوز در دامی گرفتار نشده، نمی‌داند که ممکن است جای دیگری وجود داشته باشد که از گلستان او زیباتر باشد.
نباشد در بری آن دل که نبود مهر دلدارش
نیاید بر تنی آن جان که نبود عشق جانانش
هوش مصنوعی: دل کسی که مهر و محبت معشوق را ندارد، در حقیقت وجود نخواهد داشت؛ همچنین جان کسی که عشق محبوبش را ندارد، به تن او نخواهد آمد.
کسی کو راه یابد در حریم وصل او باید
چه باک است از جفای پاسبان و جور دربانش
هوش مصنوعی: کسی که به عشق و وصال او دست پیدا کند، باید از بدرفتاری و ظلم نگهبانان و دربانان نترسد.
چو بر سر رهروی شوق حرم دارد چه باک آری
به هر گامی اگر در پا خلد خار مغیلانش؟
هوش مصنوعی: وقتی کسی در مسیر عشق و شوق به حرم قرار دارد، چه اهمیت دارد اگر با هر گام که برمی‌دارد، خار و مشکلاتی از جمله خارهای دشوار و آزاردهنده را زیر پا بگذارد؟
(سحاب) از چشم آن خورشیدوَش باشد نهان بنگر
دو چشمم چون سحاب و قطره‌های اشک بارانش
هوش مصنوعی: دیده‌های من مانند ابرهایی هستند که از آن خورشید پنهان شده‌اند و اشک‌هایم مانند قطرات باران از آن‌ها می‌ریزند.