گنجور

شمارهٔ ۲۰

کاش آنکه بر آمیخت به مهرش گِل ما را
میداد به بی مهری او خو دل ما را
بر خاک نگارد خط بی جرمی مقتول
خونی که ز شمشیر چکد قاتل ما را
در آینه بین آن رخ مطبوع که شاید
هم حسن تو گیرد ز تو داد دل ما را
اینست اگر تربیت ابر کرامت
شرمندگی از برق رسد حاصل ما را
از مستی او هیچ به محفل غرضی نیست
جز اینکه نیابد نگه غافل ما را
هجر تو به ما کار به مردن کند آسان
کز وصل تو آسان نبود مشکل ما را
تا بزم که از او شده پر نور (سحابا)
کامشب نبود نوری از او محفل ما را
بر سر نعش آن نگار دلنواز آمد مرا
باز در تن جان از تن رفته باز آمد مرا
چارهٔ دردم به مردن کرد دل بیچاره او
در غم عشق تو آخر چاره ساز آمد مرا
نو نهال عمر کافسرد از سموم هجر باز
از نسیم وصل او در اهتزاز آمد مرا
گر نبود آن ماه شمع بزم اغیار از چه دوش
شمع جان افزون ز هر شب در گداز آمد مرا؟
چون در میخانه بگشودند گویی بسته شد
بر رخ دل هر درِ محنت که باز آمد مرا
فارغم از ناز گل زیرا که در کنج قفس
مرغ دل از سیْر گلشن بی نیاز آمد مرا
از بلندی دور از آن زلف دراز امشب (سحاب)
یادگار آن سر زلف دراز آمد مرا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کاش آنکه بر آمیخت به مهرش گِل ما را
میداد به بی مهری او خو دل ما را
هوش مصنوعی: ای کاش آن کسی که با عشقش دنیا را برای ما زیبا می‌کرد، به ما هم لطف می‌کرد و دل ما را از بی‌مهری او نمی‌آزرد.
بر خاک نگارد خط بی جرمی مقتول
خونی که ز شمشیر چکد قاتل ما را
هوش مصنوعی: بر زمین اثر خون بی‌گناهی را می‌نویسد که از شمشیر قاتل می‌چکد.
در آینه بین آن رخ مطبوع که شاید
هم حسن تو گیرد ز تو داد دل ما را
هوش مصنوعی: در آینه، به چهره‌ی زیبا و دلنشینت نگاه کن که ممکن است زیبایی‌ات را هم از تو گرفته باشد. دل ما را به تو داده‌ایم.
اینست اگر تربیت ابر کرامت
شرمندگی از برق رسد حاصل ما را
هوش مصنوعی: اگر تربیت به مانند ابر باشد، در این صورت شرمندگی از برق، نتیجه‌ای است که به ما می‌دهد.
از مستی او هیچ به محفل غرضی نیست
جز اینکه نیابد نگه غافل ما را
هوش مصنوعی: از حالت شور و مستی او هیچ هدفی در جمع وجود ندارد به جز اینکه ما نتوانیم به طور غافل و بی‌توجه او را نگاه کنیم.
هجر تو به ما کار به مردن کند آسان
کز وصل تو آسان نبود مشکل ما را
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو برای ما مرگ را راحت‌تر کرده است، زیرا به دست آوردن تو و وصل شدن به تو کار دشواری بوده است.
تا بزم که از او شده پر نور (سحابا)
کامشب نبود نوری از او محفل ما را
هوش مصنوعی: امشب در جشن و گردهمایی ما، نور و درخششی که از او ناشی می‌شود وجود ندارد.
بر سر نعش آن نگار دلنواز آمد مرا
باز در تن جان از تن رفته باز آمد مرا
هوش مصنوعی: در کنار بدن بی‌جان آن معشوق زیبا، دوباره به من یادآوری شد که در عالم روح، از بدن خود دور شده‌ام و باز احساس زنده بودن کردم.
چارهٔ دردم به مردن کرد دل بیچاره او
در غم عشق تو آخر چاره ساز آمد مرا
هوش مصنوعی: دل بیچاره من که در عشق تو رنج می‌کشید، تنها راه حل دردش را در مرگ یافت. اما در نهایت، این غم عشق تو بود که باعث آرامش و تسکین خاطر من شد.
نو نهال عمر کافسرد از سموم هجر باز
از نسیم وصل او در اهتزاز آمد مرا
هوش مصنوعی: عمر من مانند درختی جوان است که از سموم دوری و جدایی آسیب دیده است، اما با نسیم محبت و وصل او جان تازه‌ای گرفته و به حیات خود ادامه می‌دهد.
گر نبود آن ماه شمع بزم اغیار از چه دوش
شمع جان افزون ز هر شب در گداز آمد مرا؟
هوش مصنوعی: اگر آن ماه در مجالس دیگران نبود، پس چرا دیشب شعله‌ای که جانم را به انرژی می‌آورد، در دل شب به شدت مرا تحت تأثیر قرار داد؟
چون در میخانه بگشودند گویی بسته شد
بر رخ دل هر درِ محنت که باز آمد مرا
هوش مصنوعی: وقتی در میخانه را گشودند، انگار تمام درهایی که بر چهره‌ی دلم بسته شده بود، دوباره باز شدند و مشکلات گذشته به سمت من بازگشتند.
فارغم از ناز گل زیرا که در کنج قفس
مرغ دل از سیْر گلشن بی نیاز آمد مرا
هوش مصنوعی: من از زیبایی گل بی‌نیازم، چون مرغ دل من که در قفسی است، به دشت و باغ هم نیازی ندارد.
از بلندی دور از آن زلف دراز امشب (سحاب)
یادگار آن سر زلف دراز آمد مرا
هوش مصنوعی: امشب از دور، آن زلف دراز را دیدم که مانند ابر به یادگار آن سر زلف دراز آمده است.