گنجور

شمارهٔ ۱۶۶

هر غم که جدا از دل غمگین من آمد
مانند غریبی است که دور از وطن آمد
هر خار که در بادیه ی عشق تو سر زد
آبش همه از آبله ی پای من آمد
صد داغ بدلها بنهد روز قیامت
هر زخم که از تیغ تو زیب کفن آمد
گر سحر نگاهش نبود کی رود از تن
هر جا که ز اعجاز لب او به تن آمد
راز تو که از دل به زبانم نگذشته است
یارب ز چه افسانه به هر انجمن آمد
شرمنده به هنگام سخن همچو (سحاب) است
در دور لبت هر که ز اهل سخن آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر غم که جدا از دل غمگین من آمد
مانند غریبی است که دور از وطن آمد
هوش مصنوعی: هر درد و رنجی که به دلم وارد می‌شود، مثل غریبه‌ای است که از وطن و دیار خود دور افتاده باشد.
هر خار که در بادیه ی عشق تو سر زد
آبش همه از آبله ی پای من آمد
هوش مصنوعی: هر خاری که در راه عشق تو رویید، ریشه‌اش به درد و رنج من برمی‌گردد.
صد داغ بدلها بنهد روز قیامت
هر زخم که از تیغ تو زیب کفن آمد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هر زخمی که از تیغ تو به تن دیگران رسیده است، به جای صد داغ بر دل آن‌ها، خود را نمایان می‌کند و در واقع هر یک از این زخم‌ها به نوعی نشانه‌ای از درد و رنجی است که بر جای گذاشته‌ای.
گر سحر نگاهش نبود کی رود از تن
هر جا که ز اعجاز لب او به تن آمد
هوش مصنوعی: اگر جادوی چشمانش نبود، چگونه می‌توانست از هر جایی که با زیبایی لب‌های او به وجود آمده، جدا شود؟
راز تو که از دل به زبانم نگذشته است
یارب ز چه افسانه به هر انجمن آمد
هوش مصنوعی: پروردگارا، راز دل من هرگز به زبان نيامده، پس چرا این داستان درباره‌ام در هر جمعی روایت می‌شود؟
شرمنده به هنگام سخن همچو (سحاب) است
در دور لبت هر که ز اهل سخن آمد
هوش مصنوعی: در هنگام صحبت کردن، شرم و حیا مانند بارانی است که از لبان تو به دور می‌ریزد، و هر کسی که اهل گفتگو باشد، این حالت را می‌بیند.