گنجور

شمارهٔ ۱۶۲

زین الم در دم مرگم المی بیش نباشد
گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد
نبود قوت رفتار به پای طلب من
ورنه تا منزل جانان قدمی بیش نباشد
سهل باشد که بر آری تو تمنای دلی را
کآرزویش ز تو جز لطف کمی بیش نباشد
نقطه ی لعل لبت را نبود هیچ وجودی
یا وجودیست که هیچ از عدمی بیش نباشد
نقد جانیست مرا در کف و دردا که بهایش
بر خوبان جهان از درمی بیش نباشد
کی تلافی شب هجر کند روز وصالش
کآن ز عمریست فزون این ز دمی بیش نباشد
با (سحابم) نبود میل ستم گفتی ازین پس
زانکه دانی که به او زین ستمی بیش نباشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زین الم در دم مرگم المی بیش نباشد
گر تو را بینم و از عمر دمی بیش نباشد
هوش مصنوعی: در لحظه مرگ من، تنها مشکل من همین خواهد بود که تو را ببینم و دیگر از عمرم تنها یک لحظه باقی نمانده باشد.
نبود قوت رفتار به پای طلب من
ورنه تا منزل جانان قدمی بیش نباشد
هوش مصنوعی: من قدرت ادامه راه را برای رسیدن به معشوق ندارم، وگرنه فاصله‌ام تا او فقط یک قدم بیشتر نیست.
سهل باشد که بر آری تو تمنای دلی را
کآرزویش ز تو جز لطف کمی بیش نباشد
هوش مصنوعی: آسان است که تو آرزوی قلبی را برآورده کنی؛ زیرا خواسته‌اش از تو تنها کمی محبت بیشتر نیست.
نقطه ی لعل لبت را نبود هیچ وجودی
یا وجودیست که هیچ از عدمی بیش نباشد
هوش مصنوعی: نقطه‌ی زیبای لب تو هیچ وجودی ندارد یا اگر هم وجودی داشته باشد، چیزی بیشتر از عدم نیست.
نقد جانیست مرا در کف و دردا که بهایش
بر خوبان جهان از درمی بیش نباشد
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم جانم را به راحتی در دست بگیرم و دردناک است که ارزش آن برای انسان‌های خوب عالم بیش از چند سکه نیست.
کی تلافی شب هجر کند روز وصالش
کآن ز عمریست فزون این ز دمی بیش نباشد
هوش مصنوعی: کی می‌تواند شب جدایی را در روز وصال تلافی کند، چون روز وصال به اندازه عمر طولانی است و این شب جدایی تنها به اندازه یک لحظه بیشتر نیست.
با (سحابم) نبود میل ستم گفتی ازین پس
زانکه دانی که به او زین ستمی بیش نباشد
هوش مصنوعی: من با ابر (سحاب) نیستم و تمایل به ظلم ندارم. تو گفتی از این به بعد، چون می‌دانی که دیگر ستمی از جانب او وجود ندارد.