شمارهٔ ۱۶۱
این نه خط است که آرایش حسن تو فزود
سایه ی زلف سیاه تو رخت کرد کبود
این نه خط است که آرایش او خواست چو دود
دود آه من از آیینهٔ او عکس نمود
خط او سر زد و شادم که به عشاق او را
التفاتیست که هر روز فزون خواهد بود
صیقل حسن کز آئینه ی جان زنگ زداست
زنگ از آئینه ی خود چون نتوانست زدود؟
آن لب لعل که از کار جهان عقده گشاست
عقده از کار فروبسته ی خود چون نگشود؟
وقت آن است که آن طره ی طرار دهد
باز پس نقد دلی را که از عشاق ربود
تخم مهری که در آن باغ فشاندیم (سحاب)
حاصلش راز خجالت نتوانیم درود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این نه خط است که آرایش حسن تو فزود
سایه ی زلف سیاه تو رخت کرد کبود
هوش مصنوعی: این نوشته تنها نشانهای از زیبایی تو نیست، بلکه سایهی موهای سیاهت بر تنم رنگ آبی و زیبایی بیشتری زده است.
این نه خط است که آرایش او خواست چو دود
دود آه من از آیینهٔ او عکس نمود
هوش مصنوعی: اینجا صحبت از زیبایی و جذابیتی است که بهطور غیرمستقیم با عشق و احساسات گره خورده است. شاعر میگوید که این زیبایی تنها یک ظاهر ساده نیست، بلکه در کنارش درد و حسرتی هم وجود دارد. به گونهای که اندوه و اشک او در آینه بازتابی از آن زیبایی است. به عبارت دیگر، عشق و احساسات عمیق او به قدری تاثیرگذاره که میتواند در دنیای بیرون هم منعکس شود.
خط او سر زد و شادم که به عشاق او را
التفاتیست که هر روز فزون خواهد بود
هوش مصنوعی: خط زیبای او مرا شاد کرد، چون میبینم که عشق او به عاشقانش روز به روز بیشتر میشود.
صیقل حسن کز آئینه ی جان زنگ زداست
زنگ از آئینه ی خود چون نتوانست زدود؟
هوش مصنوعی: زیبایی که مانند آینهای روح را جلا میدهد، چگونه میتواند زنگار را از آینهاش بزداید، وقتی که خود قادر به زدودن زنگار نیست؟
آن لب لعل که از کار جهان عقده گشاست
عقده از کار فروبسته ی خود چون نگشود؟
هوش مصنوعی: آن لب زیبا که میتواند مشکلات و درهای بستهی زندگی را باز کند، چرا خودش از درد و مشکل درونش سخن نمیگوید و به باز کردن قفلهای خود نمیپردازد؟
وقت آن است که آن طره ی طرار دهد
باز پس نقد دلی را که از عشاق ربود
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که آن موی زیبا، دل عاشقانی را که از آنها ربوده شده، دوباره به آنها برگرداند.
تخم مهری که در آن باغ فشاندیم (سحاب)
حاصلش راز خجالت نتوانیم درود
هوش مصنوعی: ما در آن باغ، دانه محبت را کاشتیم، اما نمیتوانیم از میوهاش که راز شرم و حیاست، سخن بگوییم.