گنجور

شمارهٔ ۱۵۷

دانی چه بود عمر گران مایه دمی چند
این عیش و نشاطش به حقیقت المی چند
ای آن که تو را نیست یقین قصه دوزخ
از کوی خرابات برون نه قدمی چند
شعرم همه گنج گهر اما بر خوبان
دردا که مقابل نبود با درمی چند
خون خواهی خویش از که کند روز قیامت
این دل که بود زخمی تیغ ستمی چند
گه صفر دهان تو و گه موی میانت
نگذاشت بقایی ز وجود و عدمی چند
باید ز غم عشق کند چاره ی هر غم
هر کس چو (سحابست) گرفتار غمی چند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دانی چه بود عمر گران مایه دمی چند
این عیش و نشاطش به حقیقت المی چند
هوش مصنوعی: می‌دانی عمر با ارزش چقدر کوتاه است؟ لحظاتی که در این شادی و خوشی سپری می‌شود، در واقع چه دردهایی در پس‌ِ خود دارد؟
ای آن که تو را نیست یقین قصه دوزخ
از کوی خرابات برون نه قدمی چند
هوش مصنوعی: ای کسی که به داستان دوزخ یقین نداری، از کوچه‌های خراب و ویران بیرون نرو و چند قدمی حرکت نکن.
شعرم همه گنج گهر اما بر خوبان
دردا که مقابل نبود با درمی چند
هوش مصنوعی: شعر من پر از جواهرات معنوی است، اما افسوس که برای افراد نیکوکار، نمی‌توانم به اندازه ارزش واقعی‌اش چیزی ارائه دهم.
خون خواهی خویش از که کند روز قیامت
این دل که بود زخمی تیغ ستمی چند
هوش مصنوعی: در روز قیامت، اگر بخواهی انتقام خود را بگیری، از چه کسی انتظار داری؟ این دل من که بارها از ظلم و ستم آسیب دیده، چگونه می‌تواند انتقام بگیرد؟
گه صفر دهان تو و گه موی میانت
نگذاشت بقایی ز وجود و عدمی چند
هوش مصنوعی: گاهی لب‌های تو به اندازه یک صفر خالی است و گاهی موهای میانت آنقدر جذاب است که هیچ اثری از وجود و عدم در مقابل آن باقی نمی‌گذارد.
باید ز غم عشق کند چاره ی هر غم
هر کس چو (سحابست) گرفتار غمی چند
هوش مصنوعی: هر کسی که درگیر درد عشق است، باید برای هر اندوهی که دارد راه حلی پیدا کند، زیرا او مانند ابرهایی است که در ظاهر تنها هستند، اما در دل خود بارانی از غم و اندوه را حمل می‌کنند.