گنجور

شمارهٔ ۱۵۲

مرا مشکل گشا تا دل نباشد
ز دل کارم چنین مشکل نباشد
ز شرم قاتلم هر کشته ی را
به محشر شکوه از قاتل نباشد
بگوئید آنکه غافل شد زحالم
ز آه غافلم غافل نباشد
سزد با سرو من پای تذروی
به گل از سر و پا در گل نباشد
ز خط حسنش نشد زایل بگو دل
در این اندیشه ی باطل نباشد
(سحاب) آن را که تخم مهری افشاند
بجز بیحاصلی حاصل نباشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا مشکل گشا تا دل نباشد
ز دل کارم چنین مشکل نباشد
هوش مصنوعی: اگر دل من آزاد باشد و دلبستگی نداشته باشد، هیچ مشکلی برایم وجود نخواهد داشت، پس ای کسی که مشکلات را برطرف می‌کنی، به دادم برس.
ز شرم قاتلم هر کشته ی را
به محشر شکوه از قاتل نباشد
هوش مصنوعی: زندگی من چنان از شرم و خجالت پر شده که حتی کشته‌هایم در روز قیامت هم از قاتلم شکایت نمی‌کنند.
بگوئید آنکه غافل شد زحالم
ز آه غافلم غافل نباشد
هوش مصنوعی: بگویید کسی که از رنج و درد من بی‌خبر شده است، به زوایای دل‌موضوح من توجه کند و غافل نباشد.
سزد با سرو من پای تذروی
به گل از سر و پا در گل نباشد
هوش مصنوعی: در قصیده‌ای که این بیت در آن آمده، شاعر به زیبایی و شکوه سرو اشاره دارد و بیان می‌کند که باید در خوشبو بودن و زیبایی همانند گل باشد، زیرا دوستی و محبت باید با سر و پا در گل باشد و از آن الهام بگیرد. به عبارت دیگر، زیبایی و ظرافت باید در همه ابعاد وجود داشته باشد و نباید از لطافت و آرامش گل غافل شود.
ز خط حسنش نشد زایل بگو دل
در این اندیشه ی باطل نباشد
هوش مصنوعی: از زیبایی چهره‌اش چیزی کمرنگ نشده است، پس دل در این فکر اشتباه نبايد باشد.
(سحاب) آن را که تخم مهری افشاند
بجز بیحاصلی حاصل نباشد
هوش مصنوعی: اگر بذر محبت را در دل کسی بکارند، جز بی‌حاصل بودن نتیجه‌ای نخواهد داشت.