شمارهٔ ۱۵۱
مرغ دل با زلف او آرام نتوانست کرد
گرچه مرغی آشیان در دام نتوانست کرد
بارها کردیم ساز می کشی از باده هم
چاره ی نا سازی ایام نتوانست کرد
شد چنان شرمنده از رنگ لب میگون یار
ساقی محفل که می در جام نتوانست کرد
چشم او را دیدم و چشم از جهان بستم که گفت
خویش را قانع به یک بادام نتوانست کرد
در تمام عمر چندان نا امید از وصل بود
دل که هرگز این خیال خام نتوانست کرد
حسن روی نیکوان از بسکه آغازش خوشست
ترک آن ز اندیشهٔ انجام نتوانست کرد
گرچه ماندم چند روزی زنده در هجران (سحاب)
لیکن آن را زندگانی نام نتوانست کرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرغ دل با زلف او آرام نتوانست کرد
گرچه مرغی آشیان در دام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: پرندهی دل نتوانست در آرامش با زلف او زندگی کند، هرچند که پرندهای نتوانسته است در دام آشیانهای بسازد.
بارها کردیم ساز می کشی از باده هم
چاره ی نا سازی ایام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: ما بارها تلاش کردیم با موسیقی و نوشیدن شراب، مشکلات و ناهماهنگیهای زندگی را حل کنیم، اما نتوانستیم به نتیجهای برسیم.
شد چنان شرمنده از رنگ لب میگون یار
ساقی محفل که می در جام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: شرمنده از زیبایی لبهای یار، ساقی در جمع نتوانست رنگ شراب را در جام به درستی به نمایش بگذارد.
چشم او را دیدم و چشم از جهان بستم که گفت
خویش را قانع به یک بادام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: وقتی چشم او را دیدم، به طور کامل از دنیا فاصله گرفتم، زیرا او گفت که نمیتوان خود را به یک بادام راضی کرد.
در تمام عمر چندان نا امید از وصل بود
دل که هرگز این خیال خام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: در طول عمر، دل به قدری از رسیدن به محبوب ناامید بود که هرگز نمیتوانست به این خیال بیاساس فکر کند.
حسن روی نیکوان از بسکه آغازش خوشست
ترک آن ز اندیشهٔ انجام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهٔ نیکوکاران به قدری جذاب و دلنشین است که کسی نمیتواند دربارهٔ پایان آن فکر کند و از زیباییاش دست بکشد.
گرچه ماندم چند روزی زنده در هجران (سحاب)
لیکن آن را زندگانی نام نتوانست کرد
هوش مصنوعی: با اینکه چند روزی در فراق او زنده ماندم، اما نمیتوانم این حالت را زندگی واقعی بنامم.