گنجور

شمارهٔ ۱۴۹

ما و رقیب را دل نا شاد و شاد داد
گردون به هر کس آنچه ببایست داد، داد
آنکس که کرد قسمت رنج جهان مرا
چندان که بود حوصله کم غم زیاد داد
زخمت نشد نصیب دل نا مراد من
تا اختر خجسته کرا این مراد داد
هر کس نبود معتقد عفو ایزدی
گوشی به پند زاهد سست اعتقاد داد
الفت دل ترا نتوان داد با وفا
اضداد را بهم نتوان اتحاد داد
نه داد من نداد همین پادشاه من
شاهی به ملک حسن نیاید که داد، داد
آگه نیم که بی تو چه بگذشت بر سرم
خاکی غم فراق تو دانم به باد داد
کوتاه کردی از در میخانه پای من
آی آسمان ز دست جفای تو، داد، داد
آن روز راحت دو جهانم زیاد برد
گردون که مهر روی بتانم به یاد داد
یک دم گدائی در دیر مغان (سحاب)
کی میتوان به مملکت کیقباد داد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما و رقیب را دل نا شاد و شاد داد
گردون به هر کس آنچه ببایست داد، داد
هوش مصنوعی: ما و رقیب هر دو از دست تقدیر ناراحتیم، اما گردون (سرنوشت) به هر کس آنچه را که سزاوارش بوده، داده است.
آنکس که کرد قسمت رنج جهان مرا
چندان که بود حوصله کم غم زیاد داد
هوش مصنوعی: کسی که قسمت من کرده است، به اندازه‌ای که تحملم کم بود، رنج و غم زیادی را در زندگی‌ام قرار داده است.
زخمت نشد نصیب دل نا مراد من
تا اختر خجسته کرا این مراد داد
هوش مصنوعی: آرزوها و خواسته‌های من به نتیجه نرسید، تا زمانی که ستاره‌ای خوش یمن، این آرزو را به من داد.
هر کس نبود معتقد عفو ایزدی
گوشی به پند زاهد سست اعتقاد داد
هوش مصنوعی: هر کسی که به بخشش خداوند ایمان نداشته باشد، به سخنان زاهدی که خودش هم از اعتقاد محکمی برخوردار نیست، توجهی نمی‌کند.
الفت دل ترا نتوان داد با وفا
اضداد را بهم نتوان اتحاد داد
هوش مصنوعی: دوستی و محبت دل تو را نمی‌توان با وفاداری به دشمنان به دست آورد، و همچنین نمی‌توان مخالفان را به هم پیوند داد.
نه داد من نداد همین پادشاه من
شاهی به ملک حسن نیاید که داد، داد
هوش مصنوعی: نه من هیچ تناقضی با او ندارم؛ این پادشاهی که در اختیار دارم، به خوبی نمی‌تواند به ملک حسن احقاق حق کند.
آگه نیم که بی تو چه بگذشت بر سرم
خاکی غم فراق تو دانم به باد داد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم که در غیبت تو چه بر من گذشته است، اما می‌دانم که غم دوری تو را به باد سپرده‌ام، مانند خاکی که به دست باد می‌رود.
کوتاه کردی از در میخانه پای من
آی آسمان ز دست جفای تو، داد، داد
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار ناپسند تو، پای من به در میخانه کوتاه شده است. آسمان، از دست تو ناله و فریاد می‌کند.
آن روز راحت دو جهانم زیاد برد
گردون که مهر روی بتانم به یاد داد
هوش مصنوعی: در آن روز، احساس آرامش و راحتی زیادی داشتم و به‌طرز قابل توجهی تحت تأثیر زیبایی‌های دنیا قرار گرفتم، زیرا یاد چهره‌ی محبوبانم در ذهنم تداعی شد.
یک دم گدائی در دیر مغان (سحاب)
کی میتوان به مملکت کیقباد داد
هوش مصنوعی: لحظه‌ای گدایی در میخانه‌های مغان (سحاب) چه ارزشی دارد که بخواهد به سرزمین کیقباد (حکومت و پادشاهی) تعلق بگیرد؟