گنجور

شمارهٔ ۱۴۴

خواهم که کسم با خبر از راز نباشد
گر اشک من و عشق تو غماز نباشد
گفتی که پشیمان شدم از کشتن عشاق
مسکین من اگر این سخن از ناز نباشد
پیراهن عشق کس از آغاز نکردند
گر عشق بد انجام خوش آغاز نباشد
بی او سحری نیست که با مرغ سحر گاه
مرغ دلم از ناله هم آواز نباشد
چون هیچکسم نیست شریک غمت ای کاش
در عشق توام نیز کس انباز نباشد
با سنگ جفای تو خوشم ورنه بهانه است
کز بام توام قوت پرواز نباشد
روزی که کشد خنجر کین بر همه ترسم
در فکر من آن دلبر طناز نباشد
باشد در غمهای جهان باز برویم
روزی که در دیر مغان باز نباشد
یکدم بنشین پیش (سحاب) ای سگ کویش
گر در خور او این همه اعزاز نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواهم که کسم با خبر از راز نباشد
گر اشک من و عشق تو غماز نباشد
هوش مصنوعی: می‌خواهم هیچ کس از رازهای درونم آگاه نباشد، حتی اگر اشک من و عشق تو نشانه‌ای از آن باشد.
گفتی که پشیمان شدم از کشتن عشاق
مسکین من اگر این سخن از ناز نباشد
هوش مصنوعی: تو گفتی که از کشتن عاشقان بی‌نوا پشیمان شدم؛ اگر این حرفت تنها ناز و جوسازی نباشد.
پیراهن عشق کس از آغاز نکردند
گر عشق بد انجام خوش آغاز نباشد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس پیراهن عشق را از ابتدا نپوشید، زیرا اگر عشق با پایان بدی همراه باشد، آغاز خوشی نخواهد داشت.
بی او سحری نیست که با مرغ سحر گاه
مرغ دلم از ناله هم آواز نباشد
هوش مصنوعی: بدون وجود او سحر و جادوئی نیست و به همین دلیل، حتی صدای مرغ سحر هم نمی‌تواند دل من را از ناله و غم جدایی از او جدا کند.
چون هیچکسم نیست شریک غمت ای کاش
در عشق توام نیز کس انباز نباشد
هوش مصنوعی: وقتی هیچ‌کس در غم تو همدم نیست، ای کاش در عشق تو نیز کسی با من نباشد.
با سنگ جفای تو خوشم ورنه بهانه است
کز بام توام قوت پرواز نباشد
هوش مصنوعی: اگرچه به من سنگ می‌زنی و از این کار خوشحال هستی، ولی این فقط بهانه‌ای است؛ زیرا نمی‌توانم از بام تو پرواز کنم.
روزی که کشد خنجر کین بر همه ترسم
در فکر من آن دلبر طناز نباشد
هوش مصنوعی: زمانی که انتقام به شکل خنجر نمایان شود و همه چیز را تحت‌الشعاع قرار دهد، نگرانم که در این وضعیت، محبوب فریبنده‌ام در ذهن من نباشد.
باشد در غمهای جهان باز برویم
روزی که در دیر مغان باز نباشد
هوش مصنوعی: هرچند در دنیا غم و اندوه وجود دارد، اما روزی خواهد آمد که دیگر در میخانه‌ها خبری از حزن نباشد.
یکدم بنشین پیش (سحاب) ای سگ کویش
گر در خور او این همه اعزاز نباشد
هوش مصنوعی: لحظه‌ای در کنار (سحاب) بنشین، ای سگِ کوی او، زیرا اگر این همه احترام و ارزش برای او وجود نداشته باشد، چه ارزشی دارد.