گنجور

شمارهٔ ۱۳۴

کدام تیر بلا ترکش زمانه ندارد
که از تنم هدف و از دلم نشانه ندارد
مخوان در این چمن ای مرغ دل سرود محبت
چرا که گوش کسی میل این ترانه ندارد
دلش اگر چه چو سنگ است لیک قصه ی خود را
نگویمش که دلش تاب این فسانه ندارد
همین نه عمر فزاید چو آب چشمه ی حیوان
کدام خاصیت آن خاک آستانه ندارد
دلم به ورطه ی دریای عشق چیست غریقی
که میل ساحل ازین بحر بی کرانه ندارد
به تار زلف تو دلها گرفته اند ز بس جا
عجب نه گر سر زلف تو جای شانه ندارد
ز جرم دوستی خود (سحاب) کردمش آگه
چو یافتم که پی کشتنم بهانه ندارد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کدام تیر بلا ترکش زمانه ندارد
که از تنم هدف و از دلم نشانه ندارد
هوش مصنوعی: هیچ بلایی وجود ندارد که از تأثیرات زمانه به دور باشد و هیچ چیز در وجود من نیست که از تیر آن خالی باشد؛ همواره درگیر مشکلات و دردها هستم.
مخوان در این چمن ای مرغ دل سرود محبت
چرا که گوش کسی میل این ترانه ندارد
هوش مصنوعی: ای پرنده دل، در این باغ آهنگ عشق را نخوان، زیرا کسی نیست که به این نغمه گوش فرا دهد.
دلش اگر چه چو سنگ است لیک قصه ی خود را
نگویمش که دلش تاب این فسانه ندارد
هوش مصنوعی: او دلش بی‌احساس و سخت است، اما نمی‌خواهم داستان خودم را برایش بازگو کنم، چون ظرفیت شنیدن این سخن‌ها را ندارد.
همین نه عمر فزاید چو آب چشمه ی حیوان
کدام خاصیت آن خاک آستانه ندارد
هوش مصنوعی: عمر انسان با نوشیدن آب حیات هیچ افزایشی نمی‌یابد، زیرا آن خاکی که در آستانه قرار دارد، خاصیتی ندارد.
دلم به ورطه ی دریای عشق چیست غریقی
که میل ساحل ازین بحر بی کرانه ندارد
هوش مصنوعی: دل من چه نیازی به ساحل دارد وقتی در عمق دریای عشق غرق شده‌ام؟ این دریا بی‌پایان است و من هیچ علاقه‌ای به رفتن به ساحل ندارم.
به تار زلف تو دلها گرفته اند ز بس جا
عجب نه گر سر زلف تو جای شانه ندارد
هوش مصنوعی: دل‌ها به زیبایی و جذابیت تار زلف تو اسیر شده‌اند. اتفاق عجیبی نیست اگر جایی برای شانه کردن زلف تو وجود نداشته باشد.
ز جرم دوستی خود (سحاب) کردمش آگه
چو یافتم که پی کشتنم بهانه ندارد
هوش مصنوعی: به خاطر گناه دوستی‌ام، به او خبر دادم؛ وقتی فهمیدم که بهانه‌ای برای کشتن من ندارد.