شمارهٔ ۱۲۸
تا زحال دل من دلبر من غافل بود
آنچه کام من و دل بود از او حاصل بود
رست جان از تن و صد شکر که زایل گردید
آنچه یک چند میان من و او حایل بود
تا نه جان بود فدای تو از این بودم شرم
شرمم اکنون همه آن است که ناقابل بود
خلقی از راز دل من نبد آگاه ولی
به زبان تو فتاد آنچه مرا در دل بود
دیدم آن سرو که مشهور به آزادی گشت
آنهم از غیرت بالای تو پا در گل بود
دل بیتاب غم اشک رقیب افزون داشت
روزگاری که دل او به وفا مایل بود
گفت نا دیدن یار است (سحاب) آنچه بد است
آه کز دیدن روی دگران غافل بود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا زحال دل من دلبر من غافل بود
آنچه کام من و دل بود از او حاصل بود
هوش مصنوعی: مدت زمانی که محبوب من از حال و روز دل من بیخبر بود، تمام خواستهها و آرزوهای من به وسیله او تأمین میشد.
رست جان از تن و صد شکر که زایل گردید
آنچه یک چند میان من و او حایل بود
هوش مصنوعی: روح از بدن رها شد و با کمال خرسندی میگویم که آنچه مدتی بین من و او مانع بود، از بین رفت.
تا نه جان بود فدای تو از این بودم شرم
شرمم اکنون همه آن است که ناقابل بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که جانم فدای تو بود، از این وضعیت شرمنده بودم، ولی اکنون تمام آنچه احساس میکنم، ناشی از بیارزشی است.
خلقی از راز دل من نبد آگاه ولی
به زبان تو فتاد آنچه مرا در دل بود
هوش مصنوعی: هیچکس از راز دل من خبر نداشت، اما آنچه را که در دل داشتم، به زبان تو بیان شد.
دیدم آن سرو که مشهور به آزادی گشت
آنهم از غیرت بالای تو پا در گل بود
هوش مصنوعی: من آن درخت بلند و زیبایی را دیدم که به خاطر اشتهارش به آزادی معروف بود، اما آن نیز به واسطه غیرت و عظمت تو در خاک گرفتار شده بود.
دل بیتاب غم اشک رقیب افزون داشت
روزگاری که دل او به وفا مایل بود
هوش مصنوعی: دل نگران و بیتابی اشکهای رقیب را زیاد کرده بود، زمانی که قلب او به وفا و صداقت تمایل داشت.
گفت نا دیدن یار است (سحاب) آنچه بد است
آه کز دیدن روی دگران غافل بود
هوش مصنوعی: گفتن اینکه یار را نمیبینم، بدتر از آن است که از دیدن چهرههای دیگر غافل باشم.