گنجور

شمارهٔ ۱۱۴

گفتی دل نا شاد تو را شاد توان کرد
آری چو یکی بوسه توان داد توان کرد
دیگر نکنم فکر دل خویش که چندان
ویران نشد این خانه که آباد توان کرد
یک بار در آن بزم مرا راه توان داد
ور ره نتوان داد زمن یاد توان کرد
باید چو شب هجر توام روز وصالی
تا با تو ز خویت گله بنیاد توان کرد
در باغ ز گلچین نکشیدیم جفایی
کاکنون به قفس شکوه ز صیاد توان کرد
با قصه ی محرومی من زان لب شیرین
کی گوش به افسانه ی فرهاد توان کرد
گیرم که در آن کو بودم قوت فریاد
فریاد رسی نیست که فریاد توان کرد
صید دلم آسان نتوان کرد گرفتار
ور زانکه توان مشکلش آزاد توان کرد
اندیشه (سحاب) ارز خدا باشد و رحمی
با خلق کجا این همه بیداد توان کرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتی دل نا شاد تو را شاد توان کرد
آری چو یکی بوسه توان داد توان کرد
هوش مصنوعی: تو گفتی که دل تو شاد نیست، اما می‌توانم آن را شاد کنم. آری، با یک بوسه می‌توان دل‌ها را شاد کرد.
دیگر نکنم فکر دل خویش که چندان
ویران نشد این خانه که آباد توان کرد
هوش مصنوعی: دیگر به حال دل خود فکر نمی‌کنم، زیرا این خانه به اندازه‌ای خراب نشده که نتوان به آبادانی آن امیدوار بود.
یک بار در آن بزم مرا راه توان داد
ور ره نتوان داد زمن یاد توان کرد
هوش مصنوعی: یک بار در آن محفل مرا به راهی هدایت کردند و اگر نتوانند مرا راهی کنند، حداقل یاد من را در دل داشته باشند.
باید چو شب هجر توام روز وصالی
تا با تو ز خویت گله بنیاد توان کرد
هوش مصنوعی: باید مثل شب جدایی‌ات، روز وصل و دیدارت باشد تا بتوانم از ویژگی‌هایت شکایت کنم و حرف‌هایم را بزنم.
در باغ ز گلچین نکشیدیم جفایی
کاکنون به قفس شکوه ز صیاد توان کرد
هوش مصنوعی: در باغ از گل های چیده شده، کمبودی به وجود نیاوردیم. اکنون در قفس، چگونه می توان به صیاد اعتراض کرد؟
با قصه ی محرومی من زان لب شیرین
کی گوش به افسانه ی فرهاد توان کرد
هوش مصنوعی: با داستان محرومیت من، چطور می‌توان به شیرینی آن لب‌ها گوش سپرد و به افسانه‌ی فرهاد دل بست؟
گیرم که در آن کو بودم قوت فریاد
فریاد رسی نیست که فریاد توان کرد
هوش مصنوعی: فرض کن که من در آن مکان بودم، اما هیچ نیرویی برای کمک و فریاد زدن وجود ندارد که بتوانم فریاد بزنم.
صید دلم آسان نتوان کرد گرفتار
ور زانکه توان مشکلش آزاد توان کرد
هوش مصنوعی: به راحتی نمی‌توان به دل من دست یافت، زیرا اگرچه ممکن است به اسانی به آن دست پیدا کرد، اما رهایی از آن بسیار دشوار است.
اندیشه (سحاب) ارز خدا باشد و رحمی
با خلق کجا این همه بیداد توان کرد
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه باید نزد خدا باارزش باشد و اگر رحمی نسبت به مخلوق وجود داشته باشد، پس چگونه ممکن است این همه ظلم و ستم انجام شود؟