گنجور

شمارهٔ ۹

چو شد مشاطه ی خورشید سوی برج حمل
عروس دهر محلی شد از حلی و حلل
زمین چو کان زمرد ز سبزه شد به قیاس
چمن چو معدن بسد زلاله شد به مثل
جبل چو رنگ شقایق چنانکه پنداری
فکنده است جل لعل گون به دوش، جمل
سحاب شمع فلک تیره کرد و در عوضش
ز شاخ گل بر زمین بر فروخت بس مشعل
تو گوئی اطلس شنگرف گون فکنده بهار
بجای خرقه ی کافور گون به دوش جبل
رسید موکب اردیبهشت و بهر نثار
همی سحاب فشاند گهر ز جیب و بغل
کنون به منقل کانون چه احتیاج بود
هزار ابر بهاران...................
که این زشاخ درخت و چو لمعه در کانون
که آن به باغ فروزد چو شعله در منقل
محیط ابر درر بار شد به باغ و به راغ
بسیط خاک گهر زای شد چه دشت و چه تل
یکی چو دست امیر زمین و فخر زمان
یکی چو دست خدیو اعزوخان اجل
چراغ انجمن سروری چراغ علی
که در زمانه بود حضرتش پناه ملل
امیر خوب گهر داور سخا گستر
خدیو نیک سیر سرور سپهر محل
دلیر شیر شکاری که شیر رایت او
زهم دردا سد چرخ را بسال حمل
به جسم نکهت الطاف اوست اصل حیات
به چشم هیأت شمشیر اوست شخص اجل
بجار در بر قدرش به قدر یک قطره
جبال در بر حلمش به قدر یک خردل
نه موسی است ولی رمح او عصای کلیم
نه عیسی است ولی لطف او شفای علل
فروغ انجم، بارای روشنش تیره
سپهر اعلا، با قدر عالیش اسفل
چو نام او شنود بدسگال جان سپرد
که هست نکهت گل باعث هلاک جعل
زهی ز قدر تو بر پا لوای عزو شرف
خهی ز پاس تو محکم بنای دین و ملل
نزاده ما در گیتی تو را شبیه و عدیل
ندیده دیده ی گردون تو را نظیرو بدل
به پیش رای تو معلوم گشته هر مجهول
به جنب فکر تو معنی گزیده هر مهمل
به عقل تو که کند رازهای گیتی کشف
به فکر تو که کند عقده های گردون حل
بود ز حفظ تو ارکان مملکت محکم
شود زقهر تو اوضاع آسمان مختل
نا آفتاب بود اینکه داغ طاعت تواست
که کرده خنگ سبک سیر چرخ زیب کفل
مزاج تیغ تو محرور یافت چرخ و از آن
زخون خصم تو بر جبهه مالدش صندل
به جنب عزم تو خود ساکن است استعمال
به پیش علم تو خود ماضی است مستقبل
هم از شراب سخای تو سرخ روی امید
هم از سحاب عطای تو سبز کشت امل
زنعل رخش تو بر تارک سما اکلیل
زنوک رمح تو بردیده ی قضا مکحل
گه سخا چو بر آری ز جیب دست عطا
به روز کین چو کشی از نیام تیغ جدل
زبذل دست تو گیرد امور خلق نظام
زبیم تیغ تو یابد نظام دهر خلل
فلک جناب خدیوا عروس فکر تو راست
رخ از جمال جمیل پری رخان اجمل
زرشحه ی قلمم رشک برده نافه ی چین
زشکر سخنم تلخ گشته کام عسل
نیم ز بستن انواع نظم کم ز کسی
چه در فنون قصاید چه در سیاق غزل
جز از جناب صبا آنکه خود به عزوجلال
نیافرید نظیرش خدای عزوجل
چو آورد به بنان خامه گاه نظم، سزد
عطارد قلمش را مداد جرم زحل
رساله ی سخن الحق به نام او شد ختم
چنانکه ختم رسالت به سید مرسل
دو مصحفند همانا به فارسی و دری
یکی به او شده نازل یکی به این منزل
جواهر سخن او اگر کسی طلبد
ز طبع همچو منی آنچنان بود به مثل
که کس تلألو گوهر بخواهد از خارا
و یا حلاوت شکر بجوید از حنظل
سخن (سحاب) کنون بس که نزد اهل خرد
بسی بود سخن اقصر احسن از اطول
همیشه تا که بدن می کند به روح دوام
مدام تا ز اجل می رسد به عمر خلل
تو را به روح احبا رسد شعف به دوام
تو را به عمر اعادی رسد خلل زاجل

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شد مشاطه ی خورشید سوی برج حمل
عروس دهر محلی شد از حلی و حلل
هوش مصنوعی: وقتی که آرایشگر خورشید به سمت برج حمل می‌رود، دنیا مانند عروسی می‌شود که با زینت‌های زیبا آراسته شده است.
زمین چو کان زمرد ز سبزه شد به قیاس
چمن چو معدن بسد زلاله شد به مثل
هوش مصنوعی: زمین مانند کان زمرد به خاطر سبزه‌ها زیبا و دل‌ربا شده است و چمن نیز مانند معدن، با آب‌های زلال و روشن آراسته گردیده است.
جبل چو رنگ شقایق چنانکه پنداری
فکنده است جل لعل گون به دوش، جمل
هوش مصنوعی: کوه مانند رنگ شقایق زیبا به نظر می‌رسد، گویی که به دوش خود جواهرات قرمز را حمل کرده است.
سحاب شمع فلک تیره کرد و در عوضش
ز شاخ گل بر زمین بر فروخت بس مشعل
هوش مصنوعی: ابرها آسمان را تاریک کردند، اما به جای آن، از شاخه‌های گل، نور و روشنی‌های بسیاری بر زمین روشن کردند.
تو گوئی اطلس شنگرف گون فکنده بهار
بجای خرقه ی کافور گون به دوش جبل
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که بهار لباس زیبایی به رنگ قرمز و زنده‌ای را به دوش کوه‌ها آویخته است، که شبیه حریر نرم و خوش‌رنگ است. این تصویر نشان‌دهنده جلوه‌های زیبا و دل‌انگیز فصل بهار است.
رسید موکب اردیبهشت و بهر نثار
همی سحاب فشاند گهر ز جیب و بغل
هوش مصنوعی: تابستان در راه است و به همین مناسبت، باران‌ها مانند جواهراتی از آسمان بر زمین می‌بارند و زمین را زیبا و پرنعمت می‌کنند.
کنون به منقل کانون چه احتیاج بود
هزار ابر بهاران...................
هوش مصنوعی: در حال حاضر نیازی به آتش سوزی در منقل نیست، زیرا هزاران ابر بهاری در آسمان حضور دارند که می‌توانند باران را به ارمغان بیاورند.
که این زشاخ درخت و چو لمعه در کانون
که آن به باغ فروزد چو شعله در منقل
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری زیبا و شاعرانه اشاره دارد. در آن، می‌توان درخت را به عنوان نمادی از زندگی و سرزندگی تعبیر کرد و شعله‌ای که در منقل می‌رقصد، نشان‌دهندهٔ حرارت و زندگی در دل باغ است. این تصویر، ارتباطی بین طبیعت، آتش و زندگی می‌سازد و حس زیبایی، شگفتی و حرارت را به ما منتقل می‌کند. به طور کلی، می‌توان گفت که زندگی، گرما و زیبایی همه در هم تنیده‌اند و هر یک بر دیگری تأثیر می‌گذارد.
محیط ابر درر بار شد به باغ و به راغ
بسیط خاک گهر زای شد چه دشت و چه تل
هوش مصنوعی: فضای ابر مانند دریا پر از مروارید شده است و درختان و باغ‌ها نیز به خاطر باران، خاکشان مانند گوهر زاییده و سرشار شده است، به طوری که هم دشت و هم تپه‌ها شکوه و زیبایی خاصی پیدا کرده‌اند.
یکی چو دست امیر زمین و فخر زمان
یکی چو دست خدیو اعزوخان اجل
هوش مصنوعی: یکی همچون دست امیر و فخر زمان وجود دارد و دیگری همچون دست خدیو اعزوخان مکافات و سختی‌ها.
چراغ انجمن سروری چراغ علی
که در زمانه بود حضرتش پناه ملل
هوش مصنوعی: چراغ جلسه‌ها و محفل‌ها، نماد رهبری و برتری علی است، که در زمان خودش، مایه‌ی پناه و حمایت ملت‌ها بود.
امیر خوب گهر داور سخا گستر
خدیو نیک سیر سرور سپهر محل
هوش مصنوعی: امیر بزرگ و نیکوکار، عطاکننده و بخشنده، سرور و حاکم خوب و خوشرفتار، مانند آسمان است که مکان و جایگاه بزرگی دارد.
دلیر شیر شکاری که شیر رایت او
زهم دردا سد چرخ را بسال حمل
هوش مصنوعی: شیر دلیر و شجاعی که نماد قدرت و勇ی است، به سختی با چرخ زمان دست و پنجه نرم می‌کند و در سال‌های دشواری که به اوج عظمت می‌رسد، به مقابله با چالش‌ها می‌پردازد.
به جسم نکهت الطاف اوست اصل حیات
به چشم هیأت شمشیر اوست شخص اجل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وجود و لطافت هدایت‌های الهی، اساس زندگی را تشکیل می‌دهد. همچنین، قدرت و تاثیر چشمی که به صورت مادی ظاهر می‌شود، به نوعی نشان‌دهنده یک سرنوشت محتوم یا غیرقابل اجتناب است. به عبارتی، وجود و اثرات او در زندگی انسان‌ها را به تصویر می‌کشد.
بجار در بر قدرش به قدر یک قطره
جبال در بر حلمش به قدر یک خردل
هوش مصنوعی: در برابر ارزش او، به اندازه یک قطره از کوه‌هاست و در برابر بزرگواری‌اش، به اندازه یک دانه خردل.
نه موسی است ولی رمح او عصای کلیم
نه عیسی است ولی لطف او شفای علل
هوش مصنوعی: او نه موسی است ولی قدرت او مانند عصای موسی است و نه عیسی است ولی لطف و مهربانی او باعث درمان بیماری‌ها می‌شود.
فروغ انجم، بارای روشنش تیره
سپهر اعلا، با قدر عالیش اسفل
هوش مصنوعی: نور ستاره‌ها، که به روشنی میدرخشد، در مقایسه با آسمان بلند، در یک جا به شدت زیبایی خود را نشان می‌دهد، هرچند که در عوالم پایین‌تر از ارزش کمتری برخوردار است.
چو نام او شنود بدسگال جان سپرد
که هست نکهت گل باعث هلاک جعل
هوش مصنوعی: طلوع اسم او باعث به‌وجود آمدن تغییرات عمیق در جان آدمی می‌شود، مانند اینکه عطر گل می‌تواند منجر به نابودی تقلب و خیانت شود.
زهی ز قدر تو بر پا لوای عزو شرف
خهی ز پاس تو محکم بنای دین و ملل
هوش مصنوعی: به طرح تو، افتخار و عظمت برافراشته شده است و به خاطر تو، اساس دین و ملت‌ها با استحکام بنا شده است.
نزاده ما در گیتی تو را شبیه و عدیل
ندیده دیده ی گردون تو را نظیرو بدل
هوش مصنوعی: در عالم وجود، هیچ کس را مانند و همتای تو ندیده‌ام و چشمان من هیچ چیزی را که شبیه تو باشد، مشاهده نکرده است.
به پیش رای تو معلوم گشته هر مجهول
به جنب فکر تو معنی گزیده هر مهمل
هوش مصنوعی: با نظر تو، هر چیز پنهان و ناشناخته روشن شده و هر بی‌معنا، در فکر تو معنایی یافته است.
به عقل تو که کند رازهای گیتی کشف
به فکر تو که کند عقده های گردون حل
هوش مصنوعی: عقل تو می‌تواند رازهای دنیا را فاش کند و افکارت می‌توانند مشکلات آسمان را حل کنند.
بود ز حفظ تو ارکان مملکت محکم
شود زقهر تو اوضاع آسمان مختل
هوش مصنوعی: اگر تو از خودت حمایت کنی، اساس مملکت استوار می‌شود و اگر بخواهی، وضعیت آسمان به هم می‌ریزد.
نا آفتاب بود اینکه داغ طاعت تواست
که کرده خنگ سبک سیر چرخ زیب کفل
هوش مصنوعی: این بیان حاکی از آن است که منبع آفتاب و نور و گرما، نتیجه‌ی تبعیت و اطاعت از تو است. به عبارت دیگر، روشنایی و انرژی که در زندگی ما وجود دارد، ناشی از ارتباط و پیروی از توست. همچنین در این متن اشاره شده که دنیای پیرامون ما به گونه‌ای است که برخی افراد در حرکت و سیر خود دچار بی‌توجهی و کم‌عمق‌نگری می‌شوند و این امر به زیبایی زندگی و وجود آنها آسیب می‌زند.
مزاج تیغ تو محرور یافت چرخ و از آن
زخون خصم تو بر جبهه مالدش صندل
هوش مصنوعی: مزاج تیغ تو به قدری داغ و تند است که آسمان نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته و از خون دشمنان تو بر روی پیشانی‌اش عطر صندل را بر جای گذاشته است.
به جنب عزم تو خود ساکن است استعمال
به پیش علم تو خود ماضی است مستقبل
هوش مصنوعی: به خاطر اراده و عزم تو، هر چیزی در حال حاضر به حالت سکون درآمده است و در مقابل دانایی و علم تو، همه چیز چیز از گذشته، حال و آینده مشخص می‌شود.
هم از شراب سخای تو سرخ روی امید
هم از سحاب عطای تو سبز کشت امل
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که با لطف و بخشش تو، امیدم همچون سرخی شراب درخشان است و به برکت باران رحمتت، زراعت آرزوهایم رو به سبزی و شکوفایی می‌رود.
زنعل رخش تو بر تارک سما اکلیل
زنوک رمح تو بردیده ی قضا مکحل
هوش مصنوعی: رخش تو مانند تاجی در آسمان درخشان است و نوک تیر تو چشمان سرنوشت را زینت می‌بخشد.
گه سخا چو بر آری ز جیب دست عطا
به روز کین چو کشی از نیام تیغ جدل
هوش مصنوعی: هرگاه که دست به بخشش و سخاوت گشوده‌ باشی، در روزهای جنگ و جدل، مانند بیرون آمدن تیغ از نیام، باید آماده پاسخگویی و دفاع باشی.
زبذل دست تو گیرد امور خلق نظام
زبیم تیغ تو یابد نظام دهر خلل
هوش مصنوعی: با کمک دست تو، کارهای مردم سامان می‌گیرد و به وسیله تیغ تو، نظم زمان به هم می‌خورد.
فلک جناب خدیوا عروس فکر تو راست
رخ از جمال جمیل پری رخان اجمل
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر زیبایی تو در تلاش است، چون چهره‌ات از زیبایی فوق‌العاده‌ای برخوردار است و گل‌های دلبر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
زرشحه ی قلمم رشک برده نافه ی چین
زشکر سخنم تلخ گشته کام عسل
هوش مصنوعی: جوهر قلم من باعث حسادت موهای چین شده است، زیرا سخنان شیرین من باعث شده مزه عسل تلخ شود.
نیم ز بستن انواع نظم کم ز کسی
چه در فنون قصاید چه در سیاق غزل
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از بستن و نظم دادن به شعر کمتر از کسی نیست، چه در سبک قصیده و چه در قالب غزل.
جز از جناب صبا آنکه خود به عزوجلال
نیافرید نظیرش خدای عزوجل
هوش مصنوعی: به جز از جانب صبا، کسی نیست که مانند خداوند بزرگ و جلیل آفریده شده باشد.
چو آورد به بنان خامه گاه نظم، سزد
عطارد قلمش را مداد جرم زحل
هوش مصنوعی: زمانی که قلم به دست می‌گرفته و شعری می‌سراید، شایسته است که عطارد به او کمک کند و قلمش به اندازه جرم زحل باشد.
رساله ی سخن الحق به نام او شد ختم
چنانکه ختم رسالت به سید مرسل
هوش مصنوعی: کتاب سخن حق به نام او به پایان رسید، مانند اینکه رسالت به پیامبر خاتم رسید.
دو مصحفند همانا به فارسی و دری
یکی به او شده نازل یکی به این منزل
هوش مصنوعی: دو کتاب مقدس وجود دارد: یکی به زبان فارسی و دیگری به زبان دری. یکی از آنها به اویی (خداوند) نازل شده و دیگری به این سرزمین.
جواهر سخن او اگر کسی طلبد
ز طبع همچو منی آنچنان بود به مثل
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد زیبایی‌ و ارزش کلام او را، باید بداند که طبع و ذوقی چون من، چنین زیبایی را می‌آفریند.
که کس تلألو گوهر بخواهد از خارا
و یا حلاوت شکر بجوید از حنظل
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از یک سنگ قیمتی توقع درخشش داشته باشد، یا انتظار داشته باشد که از گیاه تلخ، طعمی شیرین به دست آورد.
سخن (سحاب) کنون بس که نزد اهل خرد
بسی بود سخن اقصر احسن از اطول
هوش مصنوعی: حرف زدن درباره مسائل مهم و عمیق، دیگر به اندازه کافی در جریان است، به طوری که برای افراد دانا، سخن کوتاه و شایسته ارزش بیشتری دارد تا سخن بلند و طولانی.
همیشه تا که بدن می کند به روح دوام
مدام تا ز اجل می رسد به عمر خلل
هوش مصنوعی: در این زندگی، تا زمانی که بدن به روح ادامه حیات می‌دهد، باید پایدار و مقاوم بمانیم تا اینکه سرنوشت به ما ضربه‌ای بزند و عمرمان دچار مشکل شود.
تو را به روح احبا رسد شعف به دوام
تو را به عمر اعادی رسد خلل زاجل
هوش مصنوعی: به تو روح دوستان احساس شادی می‌دهد و در طول عمرت نمی‌گذارد که هیچ مشکلی پیش بیاید.