گنجور

شمارهٔ ۴ - انوار غیب

چه شد که روی عروس جهان منور شد
چو سطح چرخ بسیط زمین پر اختر شد
هوا ز پرتو مشعل زمین زشعله ی شمع
بسان معدن الماس و کان گوهر شد
و یا نهاده به هر سو هزار بیضه ی سیم
غراب شب که چو سیمرغ آتشین پر شد
بپای خاست زهر جانب آتشین سروی
که بار آن همه از نارو برگ اخگر شد
نه سرو بلکه درختی درختی که پور عمران را
به کوه طور بر انوار غیب رهبر شد
به محفل فلک این سرو پرتو افکن گشت
اگر به طرف چمن سرو سایه گستر شد
سمن شکفت تو گوئی ز طره ی شمشاد
و یا عیان مه نخشب ز سرو کشمر شد
نه سرو بود و نه مه زانکه تا زمین و فلک
مکان سرو سهی جای ماه انور شد
نتافت ماه ز برجی که سرو قامت بود
نرست سرو زباغی که ماه منظر شد
عیان به صحن گلستان دهر از هر سو
هزار گلبن تابان پدید از آذر شد
اگر زآتش نمرود پیش ازین یکبار
پدید گلشنی از بهر پور آزر شد
شراره زکف ساحران آتشبار
بسان سینه ی ثعبان و کام اژدر شد
ز شست هر یک تیر آتشین هر دم
به سوی گردون چون آه عاشقان بر شد
ز زخم ناوک آتشفشان نشان تن چرخ
فگار چون دل ما از نگاه دلبر شد
هوا به شعله ی تابنده چون سیاوش رفت
زمین در آتش سوزنده چون سمندر شد
ز شوره گل ندمد هیچگه شگفتی بین
که شوره منبت چندین هزار عبهر شد
زمین چو ساحت برزین شده، فلک گوئی
پی پرستش چون موبدی معمر شد
رواج یافتی آئین دین زردشتی
اگر نه ناسخ او ملت پیمبر شد
زریسمان ورسنباز در میان دو قطب
زمو پدید خطی همچو خط محور شد
مشعبدی به فرازش روان که هیئت سحر
به چشم اهل بصیرت از او مصور شد
چو زورقی به میان هوا ولی زورق
به بادبان رود و این روان به لنگر شد
ویا چو زاهدی افسرده از فراز صراط
بسان برق یمانی و باد صر صر شد
به پای خود ززمین بر شد این، اگر نمرود
به سعی کرکس و مردار از زمین بر شد
ز یکطرف به فسون حقه باز طراری
که مهره ی فلک از حیرتش به ششدر شد
به وقت شعبده بازی فسونگری که ربود
اگر چه حقه فلک مهره مهرانوار شد
زمانه چیده به هر سوی محفلی که در آن
سپهر مجمره گردان و مهر مجمر شد
ز بس حلی و حلل بست بر بساط زمین
چو سقف چرخ محلی به زیب و زیور شد
اگر نصیب مشامی شمیم وصل نبود
ز بوی طره ی گلچهره اش معطر شد
وگربه چاک گریبان هجر دستی بود
قرین دامن وصل بتی سمنبر شد
ز پرده های تماثیل نغز جمله ی دهر
نظیر ججره ی مانی و کاخ آذر شد
وز آن شگرف تصاویر دلپذیر صور
روان آن به دو چشم خرد مصور شد
زبسکه یافت در و بام شهر زآینه زیب
سرای مفلس و منعم چو قصر قیصر شد
اگر ز صیقل فکر برهمنی وقتی
حدید پاره ای آئینه ی سکندر شد
کف کلیم پدید و دم مسیح عیان
زعکس جام شراب و سرود مزمر شد
چه گفت عقل چو خوی بر عذار ساقی دید؟
چه دید دیده چو یاقوت می به ساغر شد؟
که شد ز آتش سرد اینک آب گرم پدید
وز آب خشک نمودار آتش تر شد
همین نه ز آتش می چشم اختران خیره
که هم زناله ی دف گوش آسمان کر شد
زهر طرف بنواسنجی و غزلخوانی
نگار زهره و شی آفتاب پیکر شد
چو زخمه بر رگ رود آشنا شدش گفتی
که ناخنش به رگ جان زهره نشتر شد
به گاه رقص معلق زنان سرود کنان
گهی چو فاخته و گاه چون کبوتر شد
گهی ز بانگ خوش آهنگ چنگ زمزمه ساز
گهی زناله ی جان بخش نی نوا اگر شد
گهی ز نغمه ی ارغن به خلق مژده رسان
به این ترانه جان بخش روح پرور شد
که از میامن داور به خصم بد گوهر
خدیو عالم و شاه جهان مظفر شد
شه فلک انجم سپاه بابا خان
که صیت سطوتش از باختر به خاور شد
قدر غلام و قضا چاکری که درگه او
ز بذل دست گهر ریزش آسمانفر شد
رخ سپهر کبود و قد هلالش خم
زرشک شقه ی منجوق و حقه ی در شد
نعال مرکب او زیب گوش گردون گشت
قبار درگه او کحل چشم اختر شد
ازاو چو خانه ی زین روز رزم زینت یافت
یه صدر بزمگه عیش چون مصور شد
ز آفتاب دگر آسمان دیگر گشت
بر آسمان دگر آفتاب دیگر شد
شگفت نیست در ایام عدل او که از آن
ریاض دهر به اثمار امن مثمر شد
اگر حمام به شهباز گشت هم پرواز
وگر غزال هم آغوش با غضنفر شد
ز شوره زار نمودار و از خرابه پدید
گهی که ابر کفس قطره ای مقطر شد
هزار روضه ی رضوان و شاخ طوبی گشت
هزار چشمه ی خضر و زلال کوثر شد
ایا ستاره حشم خسروی که طلعت مهر
به جنب پرتو رایت ز ذره کمتر شد
ظهور نقش تو منظور کلک قدرت گشت
وجود شخص تو مقصود صنع داور شد
که سطح نه کره حاوی شش جهت گردید
که سوی هفت پدر میل چار مادر شد
به غیر که که ز بیمت بری شد از طاقت
به غیر کان که ز بذلت تهی زگوهر شد
زفیض عون تو هر ناتوان توانا گشت
زدست جود تو هر بینوا توانگر شد
اگر نه از کرمت با خزف مقابل گشت
گر از کف تو نه با خاک ره برابر شد
چو لاله سرخ ز خون از چه گشت چهره ی لعل
چو کاه زرد چنین از چه گونه ی زر شد
سپهر را همه سقف نه آسمان آمد
زمین اگر همه اطراف هفت کشور شد
رواق قدر تو را پله ای فروتر گشت
عروس جاه تو را حجله ای محقر شد
کتاب دانش و تقویم جود کانسان را
کمال نفس به تعلیم آن میسر شد
رقوم جدول این را کف تو گشت ورق
سطور صفحه ی آن را دل تو مسطر شد
سر عدوی تو را پای دار بالین گشت
تن حبیب تو را صدر تخت بستر شد
در آن زمان که زگرد سپاه و خون یلان
چو چشم خصم هوا تیره و زمین تر شد
عیان ز آتش رزم و بپا ز نعره ی کوس
نوایر سقرو گیر و دار محشر شد
زاشک چشم عدو بر چو بحر تر گردید
ز تف شعله ی کین بحر خشک چون بر شد
سر سنان و بر تیغ را کلاه وردا
زفرق فرقد وز پیکر دو پیکر شد
سمند تیغ به صحرای جان تکاور گشت
نهنگ رمح به دریای خون شناور شد
تورا ز بهر سنان سپه که هر یک را
قضا معین و قدر یار و بخت یاور شد
مجره تنگ و فلک رخش و مشتری زین گشت
شهاب رمح و زحل درع و مهر مغفر شد
تگرگ مرگ ببارید از هوا چو پدید
زتیغ برق و غبار ابرو کوس تندر شد
زمین معرکه گردید گلشنی کآنرا
نهال نیزه و گل خود و سبزه خنجر شد
به باغ کین به دل دشمنان درختی کشت
سنان او، که بر او بر صنوبر شد
ز صولت تو فلک منحرف ز مرکز گشت
زهیبت تو عرض منقطع ز جوهر شد
سباع را جگر و مغز دشمنان تا حشر
غذا به سفره ی تن گشت و کاسه ی سر شد
همیشه تا که در آزار گل در آذر زر
به گونه سرخ چو یاقوت و زرد چون زر شد
رخ حبیب و عدویت مدام باد چنان
که گل به موسم آزار و زر درآذر شد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شد که روی عروس جهان منور شد
چو سطح چرخ بسیط زمین پر اختر شد
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاد که چهره زیبا و مملو از نور عروس عالم شد، مانند زمانی که آسمان پر از ستاره می‌شود و زمین همواره در زیبایی غوطه‌ور است؟
هوا ز پرتو مشعل زمین زشعله ی شمع
بسان معدن الماس و کان گوهر شد
هوش مصنوعی: آسمان به نور مشعل، و زمین به روشنایی شمع، همچون معدن الماس درخشنده شد و گوهری با ارزش را نمایان کرد.
و یا نهاده به هر سو هزار بیضه ی سیم
غراب شب که چو سیمرغ آتشین پر شد
هوش مصنوعی: در هر گوشه هزار تخم نقره‌ای به شکل قفسه‌های سیاه شب قرار دارد که وقتی سیمرغ آتشین به پرواز درآید، پر می‌گیرد.
بپای خاست زهر جانب آتشین سروی
که بار آن همه از نارو برگ اخگر شد
هوش مصنوعی: به زودی از سر آتش زنده و سوزان، سروی بلند با بارش که همه آن شاخ و برگش به رنگ دلخراش آتش تبدیل شده، ظهور می‌کند.
نه سرو بلکه درختی درختی که پور عمران را
به کوه طور بر انوار غیب رهبر شد
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف درختی می‌پردازد که نه تنها به زیبایی شبیه سرو نیست، بلکه ویژگی‌های خاصی دارد. این درخت نمادی از دانایی و نور الهی است که پور عمران (حضرت مریم) را به سوی کوه طور هدایت می‌کند. در واقع، اشاره به یک منبع نورانی و روشنایی دارد که انسان را به سمت شناخت و الهام هدایت می‌کند.
به محفل فلک این سرو پرتو افکن گشت
اگر به طرف چمن سرو سایه گستر شد
هوش مصنوعی: اگر این سرو در آسمان خود را نشان داد و نورش را به زمین تاباند، پس در باغ نیز سایه‌اش را گسترانید.
سمن شکفت تو گوئی ز طره ی شمشاد
و یا عیان مه نخشب ز سرو کشمر شد
هوش مصنوعی: گل سمنی شکفته است و بویی که از آن می‌آید، انگار از موهای شمشاد یا از زیبایی ماه عیان است که شبیه سروهای کشمر، عطر و صفا دارد.
نه سرو بود و نه مه زانکه تا زمین و فلک
مکان سرو سهی جای ماه انور شد
هوش مصنوعی: نه درخت بلندی بود و نه ماه روشنی، بلکه به خاطر اینکه زمین و آسمان، جای درخت زیبا و ماه روشن شدند.
نتافت ماه ز برجی که سرو قامت بود
نرست سرو زباغی که ماه منظر شد
هوش مصنوعی: ماه از برجی که در آن سرو قامت بلندی ایستاده بود، نمی‌تابد و سرو از باغی که در آن ماه زیبا دیده می‌شود، بلند نمی‌شود.
عیان به صحن گلستان دهر از هر سو
هزار گلبن تابان پدید از آذر شد
هوش مصنوعی: در صحن گلستان زمانه، از هر طرف هزاران باغ گل درخشان و زیبا به چشم می‌خورد که از آتش شوق و زندگی شکوفا شده‌اند.
اگر زآتش نمرود پیش ازین یکبار
پدید گلشنی از بهر پور آزر شد
هوش مصنوعی: اگر نمرود از آتش یکی از قبل گلستانی را برای پسر آزر به وجود آورد، زمین گل و گیاهش بروید.
شراره زکف ساحران آتشبار
بسان سینه ی ثعبان و کام اژدر شد
هوش مصنوعی: شعله‌ای که از دستان جادوگران برمی‌خیزد، مانند دمی است که از سینه ماری بزرگ و دهانی مانند دهان اژدها خارج می‌شود.
ز شست هر یک تیر آتشین هر دم
به سوی گردون چون آه عاشقان بر شد
هوش مصنوعی: هر لحظه از شست هر یک تیر آتشین به سمت آسمان مانند آه و ناله عاشقان به پرواز درمی‌آید.
ز زخم ناوک آتشفشان نشان تن چرخ
فگار چون دل ما از نگاه دلبر شد
هوش مصنوعی: ز خنجر زخم، بدن مانند آتشفشان به تپش در آمده و چرخش آن شبیه به حال دل ماست که به خاطر نگاه معشوق دچار آشفتگی شده است.
هوا به شعله ی تابنده چون سیاوش رفت
زمین در آتش سوزنده چون سمندر شد
هوش مصنوعی: هوا به مانند شعله‌ای روشن و گرم در آتش سوزان به زمین می‌افتد و مانند سمندر که در آتش زندگی می‌کند، می‌شود.
ز شوره گل ندمد هیچگه شگفتی بین
که شوره منبت چندین هزار عبهر شد
هوش مصنوعی: از خاکی که شور دارد، هیچ گل و زیبایی نمی‌روید. تعجب نکن که زمین شورزده من، هزاران دریا را در خود جمع کرده است.
زمین چو ساحت برزین شده، فلک گوئی
پی پرستش چون موبدی معمر شد
هوش مصنوعی: زمین به گونه‌ای شده که همچون ساحت برزین می‌نماید و آسمان، مثل یک موبد پیر که در حال پرستش است، به نظر می‌رسد.
رواج یافتی آئین دین زردشتی
اگر نه ناسخ او ملت پیمبر شد
هوش مصنوعی: اگرچه دین زرتشتی گسترش یافته، اما اگر پیامبری دیگر نیامده بود، هم‌چنان این دین پابرجا می‌ماند.
زریسمان ورسنباز در میان دو قطب
زمو پدید خطی همچو خط محور شد
هوش مصنوعی: در میانه دو قطب، رشته‌ای از زریسما و ورسنبا به وجود آمده است که مانند خط محور عمل می‌کند.
مشعبدی به فرازش روان که هیئت سحر
به چشم اهل بصیرت از او مصور شد
هوش مصنوعی: یک مشعبدی در حال پرواز است که شکل جادویی او در چشم افرادی که بینا و بصیرت دارند، تجسم یافته است.
چو زورقی به میان هوا ولی زورق
به بادبان رود و این روان به لنگر شد
هوش مصنوعی: مثل قایقی که در هوا شناور است، اما قایق با بادبان به جلو می‌رود و این حرکت به خاطر لنگر نگه داشته می‌شود.
ویا چو زاهدی افسرده از فراز صراط
بسان برق یمانی و باد صر صر شد
هوش مصنوعی: انگار زاهدی ناراحت و غمگین از بالای پل صراط به سرعت و با قدرت، مانند یک برق یمانی یا باد تند عبور کرد.
به پای خود ززمین بر شد این، اگر نمرود
به سعی کرکس و مردار از زمین بر شد
هوش مصنوعی: این جمله بیان‌گر این است که اگر نمرود، با تلاش و کوشش از زمین بالا آمد، این کار تنها به خاطر آن نبوده که او به تنهایی قوی است، بلکه کُره‌ای از زحمت و تلاش هم به خودش مربوط است. به نوعی نشان‌دهنده ارتباط قدرت و تلاش و اینکه بدون کوشش، نمی‌توان به موفقیت دست یافت، می‌باشد.
ز یکطرف به فسون حقه باز طراری
که مهره ی فلک از حیرتش به ششدر شد
هوش مصنوعی: از یک سوی، یک حقه باز ماهر وجود دارد که به قدری مهارت و زیبایی در کارش دارد که ستاره‌ها و اجرام آسمانی هم از حیرت او متعجب شده‌اند.
به وقت شعبده بازی فسونگری که ربود
اگر چه حقه فلک مهره مهرانوار شد
هوش مصنوعی: در هنگام شعبده بازی یک فریبکار که توانسته است با ترفندهایش همه چیز را به هم بریزد و حتی اگر حقیقی نباشد، اوضاع را به گونه‌ای تغییر دهد که انگار واقعیت به نفع اوست.
زمانه چیده به هر سوی محفلی که در آن
سپهر مجمره گردان و مهر مجمر شد
هوش مصنوعی: زندگی اجتماعی تنگاتنگی را شکل داده که در آن آسمان و خورشید به دور هم می‌چرخند و در حال روشنایی و گرما بخشیدن به این محفل هستند.
ز بس حلی و حلل بست بر بساط زمین
چو سقف چرخ محلی به زیب و زیور شد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و زرق و برق‌های زیادی که بر روی زمین قرار داده شده، مانند اینکه آسمان نیز با زینت‌ها و زیبایی‌های خاصی آراسته شده است.
اگر نصیب مشامی شمیم وصل نبود
ز بوی طره ی گلچهره اش معطر شد
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی و دریغ دیدار او نصیبم نمی‌شد، باز هم با بوی خوش موهای او معطر می‌شدم.
وگربه چاک گریبان هجر دستی بود
قرین دامن وصل بتی سمنبر شد
هوش مصنوعی: اگر درد جدایی همچون گریبان پاره‌ای باشد، دست وصال معشوق به دامن محبوبی زیبا خواهد پیوست و او را همچون گلی خوشبو خواهد کرد.
ز پرده های تماثیل نغز جمله ی دهر
نظیر ججره ی مانی و کاخ آذر شد
هوش مصنوعی: از زیباهای هنری و تصویرهای شگفت‌انگیز دنیا، مانند تابلوهای مانی و کاخ آذر، پرده‌برداری شده است.
وز آن شگرف تصاویر دلپذیر صور
روان آن به دو چشم خرد مصور شد
هوش مصنوعی: و از آن تصاویر شگفت‌انگیز و زیبا، روح‌ها در دو چشم فرد خردمند به تصویر درآمدند.
زبسکه یافت در و بام شهر زآینه زیب
سرای مفلس و منعم چو قصر قیصر شد
هوش مصنوعی: به قدری در و بام شهر با زیبایی آینه‌ای پر شده که خانه‌ی بی‌چیز و بی‌نوا هم به اندازه‌ی قصر قیصر زیبا و دلنواز شده است.
اگر ز صیقل فکر برهمنی وقتی
حدید پاره ای آئینه ی سکندر شد
هوش مصنوعی: اگر اندیشه‌ات را مثل یک آهن‌زن جلا بدهی، می‌توانی مانند آینه‌ای که به سکندر (اسکندر مقدونی) تعلق دارد، روشن و درخشان باشی.
کف کلیم پدید و دم مسیح عیان
زعکس جام شراب و سرود مزمر شد
هوش مصنوعی: دست حضرت کلیم (موسی) نمایان شد و نفس حضرت مسیح آشکار گردید، همه اینها از تأثیر تصویر جام شراب و آواز مرموزی ایجاد شده است.
چه گفت عقل چو خوی بر عذار ساقی دید؟
چه دید دیده چو یاقوت می به ساغر شد؟
هوش مصنوعی: عقل چه می‌تواند بگوید وقتی که زیبایی ساقی را بر چهره‌اش می‌بیند؟ و چشم چه چیزی را می‌تواند ببیند وقتی که شراب زیبای یاقوتی را در لیوان می‌بیند؟
که شد ز آتش سرد اینک آب گرم پدید
وز آب خشک نمودار آتش تر شد
هوش مصنوعی: از آتش سرد، اکنون آب گرم به وجود آمده و از آب، آتش تازه‌ای نمایان شده است.
همین نه ز آتش می چشم اختران خیره
که هم زناله ی دف گوش آسمان کر شد
هوش مصنوعی: آتش می‌چکد از چشم ستاره‌ها و صدای زنگ دف، آسمان را کر کرده است.
زهر طرف بنواسنجی و غزلخوانی
نگار زهره و شی آفتاب پیکر شد
هوش مصنوعی: از هر سو به زیبایی و غزل‌خوانی پرداخته می‌شود و معشوقی چون زهره و شیطانی چون آفتاب، به نمادی جذاب تبدیل شده‌اند.
چو زخمه بر رگ رود آشنا شدش گفتی
که ناخنش به رگ جان زهره نشتر شد
هوش مصنوعی: زمانی که زخمی بر رگ آشنا افتاد، گویی ناخنش به رگ جان مانند نشتر زهرآلود بود.
به گاه رقص معلق زنان سرود کنان
گهی چو فاخته و گاه چون کبوتر شد
هوش مصنوعی: زمانی که زنان به رقص می‌پردازند و سرود می‌خوانند، گاهی مانند فاخته آواز می‌زنند و گاهی به شکل کبوتر جلوه می‌کنند.
گهی ز بانگ خوش آهنگ چنگ زمزمه ساز
گهی زناله ی جان بخش نی نوا اگر شد
هوش مصنوعی: گاهی صدای دلنشین چنگ را می‌شنویم و گاهی ناله‌ای که جان را تسکین می‌دهد، می‌زند.
گهی ز نغمه ی ارغن به خلق مژده رسان
به این ترانه جان بخش روح پرور شد
هوش مصنوعی: گاهی نغمه‌ی دل‌نواز عده‌ای را خوشحال می‌کند و با این آواز، زندگی را تازه و روح‌افزا می‌کند.
که از میامن داور به خصم بد گوهر
خدیو عالم و شاه جهان مظفر شد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بر اساس اتفاقاتی که در دیوان عدالت و تقدیر افتاده، دشمنی که دارای ویژگی‌های زشت و ناپسند است، به مقام و جایگاهی دست یافته و بر جهان و پادشاهی تسلط پیدا کرده است.
شه فلک انجم سپاه بابا خان
که صیت سطوتش از باختر به خاور شد
هوش مصنوعی: فرمانروای آسمان‌ها و ستاره‌ها، سردار بابا خان است که شهرت و قدرت او از غرب تا شرق منتشر شده است.
قدر غلام و قضا چاکری که درگه او
ز بذل دست گهر ریزش آسمانفر شد
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی درباره اهمیت و ارزش مقام و منزلت شخصی صحبت می‌کند که خدمتگزار یا غلامی است. آن شخص با قضا و قدر خود، به نوعی تقدیرش را نیز می‌پذیرد و در عوض، از برکات و نعمت‌های فراوان آسمانی بهره‌مند می‌شود. به عبارت دیگر، کسی که در پی خدمت و وفاداری باشد، به لحاظ معنوی و مادی از منبعی غنی و بی‌پایان برخوردار خواهد شد.
رخ سپهر کبود و قد هلالش خم
زرشک شقه ی منجوق و حقه ی در شد
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و جذابیت ظاهری اشاره شده است. آسمان با رنگ آبی‌اش و شکل هلالی، به زیبایی و لطافت تشبیه شده که همچون شاخه‌ای از زرشک و دانه‌های منجوق جلوه‌گری می‌کند. در واقع، تصویرسازی شاعر به خلق تصویری زیبا و دل‌نواز از آسمان و هلال پرداخته است که تأثیری خاص بر بیننده می‌گذارد.
نعال مرکب او زیب گوش گردون گشت
قبار درگه او کحل چشم اختر شد
هوش مصنوعی: پاشنه‌های مرکب او به زینت آسمان تبدیل شد و غبار درگاه او مانند سرمه چشم ستاره گردید.
ازاو چو خانه ی زین روز رزم زینت یافت
یه صدر بزمگه عیش چون مصور شد
هوش مصنوعی: از او چون روز جنگ و نبرد به زین و زیبایی رسید، در میان جشن و میگساری، مانند یک نقاشی زیبا به نظر می‌رسد.
ز آفتاب دگر آسمان دیگر گشت
بر آسمان دگر آفتاب دیگر شد
هوش مصنوعی: به خاطر نور و حرارت خورشید، آسمان تغییراتی کرد و به همین دلیل، در آسمان جدید، خورشید جدیدی طلوع کرد.
شگفت نیست در ایام عدل او که از آن
ریاض دهر به اثمار امن مثمر شد
هوش مصنوعی: در زمان حکومت عادل او، جای شگفتی نیست که میوه‌های مرغوبی از باغ‌های دنیا به بار آمده است.
اگر حمام به شهباز گشت هم پرواز
وگر غزال هم آغوش با غضنفر شد
هوش مصنوعی: اگر حتی پرنده‌ای مانند شهباز به حمام برود یا اگر غزالی در آغوش شیر (غضنفر) قرار گیرد، این تغییر در هویت آن‌ها را تغییر نمی‌دهد.
ز شوره زار نمودار و از خرابه پدید
گهی که ابر کفس قطره ای مقطر شد
هوش مصنوعی: از سرزمین‌های خشک و بی‌حاصل، ناگهان نشانه‌هایی ظاهر می‌شود و گاهی اوقات وقتی باران می‌بارد، یک قطره‌ی پاک و روشن به وجود می‌آید.
هزار روضه ی رضوان و شاخ طوبی گشت
هزار چشمه ی خضر و زلال کوثر شد
هوش مصنوعی: بهشت و زیبایی‌های آن، مانند باغ‌های پرگل و درختان طوبی، به هزاران چشمه و آب زلال زندگی بخش تبدیل شده است.
ایا ستاره حشم خسروی که طلعت مهر
به جنب پرتو رایت ز ذره کمتر شد
هوش مصنوعی: آیا تو آن ستاره درخشان شاهی هستی که نور خورشید در برابر پرچم تو کم رنگ شده است؟
ظهور نقش تو منظور کلک قدرت گشت
وجود شخص تو مقصود صنع داور شد
هوش مصنوعی: نقش و جلوه‌ی تو به عنوان هدفی از قدرت و آفرینش در نظر گرفته شده است و وجود شخص تو به عنوان نتیجه‌ی این آفرینش محسوب می‌شود.
که سطح نه کره حاوی شش جهت گردید
که سوی هفت پدر میل چار مادر شد
هوش مصنوعی: سطحی که به شکل کره در آمده و دارای شش جهات مختلف است، به سمت هفت پدر حرکت می‌کند و به چهار مادر میل پیدا کرده است.
به غیر که که ز بیمت بری شد از طاقت
به غیر کان که ز بذلت تهی زگوهر شد
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر دیگری از سختی و زحمت رها شده، باید بداند که کسی که از بخشش و فقر خالی است، دیگر ارزش و گوهر واقعی خود را از دست داده است.
زفیض عون تو هر ناتوان توانا گشت
زدست جود تو هر بینوا توانگر شد
هوش مصنوعی: به لطف کمک‌ها و حمایت‌های تو، هر شخص ناتوان قوی و توانا شده است و از دست بخشش‌های تو، هر کسی که بی‌پول و محتاج بوده، توانگری یافته است.
اگر نه از کرمت با خزف مقابل گشت
گر از کف تو نه با خاک ره برابر شد
هوش مصنوعی: اگر تو با بزرگواری و کرامت خود، از مغز و ارزش واقعی چیزها آگاه نباشی، با دانه‌های بدون ارزش و بی‌فایده هم نشانه‌ای از برابری نخواهی داشت. از آنجا که در چنین مواقعی، حتی ارزشی که در دستان توست نیز به خاک و بی‌ارزشی تبدیل می‌شود.
چو لاله سرخ ز خون از چه گشت چهره ی لعل
چو کاه زرد چنین از چه گونه ی زر شد
هوش مصنوعی: چرا لاله‌ی سرخ به خاطر خونش رنگ لعل گرفت؟ و چه چیزی باعث شد که کاه زرد به رنگ طلا درآید؟
سپهر را همه سقف نه آسمان آمد
زمین اگر همه اطراف هفت کشور شد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره دارد که اگر همه جهان به یک سقف تبدیل شود و زمین به دور آن بچرخد، باز هم همه چیز به هم مرتبط و در دایره‌ای هفت کشور محصور خواهد بود. به عبارت دیگر، هرچند که عالم به ظاهر وسیع و بزرگ به نظر برسد، اما در واقع همه چیز در یک ساختار منظم و محدود جای دارد.
رواق قدر تو را پله ای فروتر گشت
عروس جاه تو را حجله ای محقر شد
هوش مصنوعی: عزت و ارزش تو به قدری بالا رفته است که حالا دیگر جایی که در آن قرار داری، کمتر به چشم می‌آید. در حقیقت، مقام تو به گونه‌ای است که مکان‌ها و دیوان‌های قبلی برایت کوچک و حقیر به نظر می‌رسند.
کتاب دانش و تقویم جود کانسان را
کمال نفس به تعلیم آن میسر شد
هوش مصنوعی: با مطالعه و فراگیری دانش و تقویم، انسان می‌تواند به کمال و رشد روحی دست یابد.
رقوم جدول این را کف تو گشت ورق
سطور صفحه ی آن را دل تو مسطر شد
هوش مصنوعی: نقش و نگار این جدول به دستان تو شکل گرفت و نوشته‌های صفحه‌اش از دل تو رقم خورد.
سر عدوی تو را پای دار بالین گشت
تن حبیب تو را صدر تخت بستر شد
هوش مصنوعی: سر دشمن تو بر دار به خواب رفته و بدن محبوب تو بر تخت بستر است.
در آن زمان که زگرد سپاه و خون یلان
چو چشم خصم هوا تیره و زمین تر شد
هوش مصنوعی: در زمانی که گرد و غبار سپاه و خون دلیران به پا شد، هوا برای دشمن تیره و زمین هم خیس و مرطوب گشت.
عیان ز آتش رزم و بپا ز نعره ی کوس
نوایر سقرو گیر و دار محشر شد
هوش مصنوعی: آشکار است که در میدان نبرد آتش و هیاهویی وجود دارد و صدای نعره و شیپور به گوش می‌رسد و همه چیز به حالت قیامت و وحشت بر انگیخته شده است.
زاشک چشم عدو بر چو بحر تر گردید
ز تف شعله ی کین بحر خشک چون بر شد
هوش مصنوعی: از اشک چشم دشمن، مانند دریا تر شد و از شدت آتش کینه، دریا به خشکی نزدیک شد.
سر سنان و بر تیغ را کلاه وردا
زفرق فرقد وز پیکر دو پیکر شد
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر زیبایی از جنگ و نبرد اشاره شده است. سر نیزه و تیغه شمشیر را با کلاهی به نام وردا می‌پوشانند که از آن، ستاره‌ها در آسمان بر بالای سر می‌درخشند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی تلاطم و هیجان در میدان نبرد است، جایی که نیروهای مختلف به یکدیگر در جنگ می‌تازند و به دو شکل و حالت مختلف در کنار هم قرار می‌گیرند.
سمند تیغ به صحرای جان تکاور گشت
نهنگ رمح به دریای خون شناور شد
هوش مصنوعی: اسب تندرو در دل دشت جان شجاعت را به نمایش گذاشت و نهنگ بزرگ نیز در دریای خون به آرامش غرق شد.
تورا ز بهر سنان سپه که هر یک را
قضا معین و قدر یار و بخت یاور شد
هوش مصنوعی: تو برای شمشیر، سپاه و جنگجویان ساخته شده‌ای که هر کدام به نصیب خود و سرنوشتشان مشخص شده‌اند و شانس و یاری به یاری آن‌ها آمده است.
مجره تنگ و فلک رخش و مشتری زین گشت
شهاب رمح و زحل درع و مهر مغفر شد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های آسمانی و طرح‌واره‌هایی از ستاره‌ها و سیاره‌ها می‌پردازد. شاعر با اشاره به تنگی و محدودیت‌های زندگی، به جلال و زیبایی فلک (آسمان) و ستارگان و سیارات مثل مشتری، زحل و خورشید می‌پردازد. او این اجرام آسمانی را به ویژگی‌های مختلفی تشبیه می‌کند که هر کدام نشان‌دهنده‌ی قدرت و زیبایی خاصی هستند. این تصویرسازی می‌تواند نماد تمایلات بلند و آرزوهای انسانی باشد که از زیبایی‌های آسمانی الهام می‌گیرند.
تگرگ مرگ ببارید از هوا چو پدید
زتیغ برق و غبار ابرو کوس تندر شد
هوش مصنوعی: از آسمان تگرگ و باران مرگ می‌بارد، به طوری که درخشش برق و گرد و غبار به‌هم‌ریخته، صدایی از رعد و برق ایجاد کرده است.
زمین معرکه گردید گلشنی کآنرا
نهال نیزه و گل خود و سبزه خنجر شد
هوش مصنوعی: زمین به داربست جنگ تبدیل شد، جایی که گل‌ها به صورت نیزه و سبزه‌ها به شکل خنجر در آمده‌اند.
به باغ کین به دل دشمنان درختی کشت
سنان او، که بر او بر صنوبر شد
هوش مصنوعی: در باغی که پر از کینه و دشمنی است، درختی به نام سنان کاشته شده که باعث نگرانی و ناراحتی دشمنان شده و به آن‌ها آسیب می‌زند. این درخت در کنار درخت صنوبر رشد کرده و نشان از ضعف و آسیب‌پذیری دشمنان دارد.
ز صولت تو فلک منحرف ز مرکز گشت
زهیبت تو عرض منقطع ز جوهر شد
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و عظمت تو، آسمان از محور خودش منحرف شد و به خاطر تاثیر تو، طبیعت به کلی تغییر شکل داده است.
سباع را جگر و مغز دشمنان تا حشر
غذا به سفره ی تن گشت و کاسه ی سر شد
هوش مصنوعی: حیوانات درنده جگر و مغز دشمنان را تا پایان عمر به عنوان منبع غذا مورد استفاده قرار دادند و این مواد به اصطلاح مانند کاسه‌ای از سر دشمنان برای آن‌ها درآمد.
همیشه تا که در آزار گل در آذر زر
به گونه سرخ چو یاقوت و زرد چون زر شد
هوش مصنوعی: همواره زمانی که گل در آتش سوزانده می‌شود، رنگش به قرمزی یاقوت و زردی طلا تغییر می‌کند.
رخ حبیب و عدویت مدام باد چنان
که گل به موسم آزار و زر درآذر شد
هوش مصنوعی: چهره محبوب و دشمنی‌ات همیشه مثل گل در فصل آزار باشد و زر در آذرماه.