گنجور

شمارهٔ ۱۴

هست روز واپسینم حسرت این
کافتدم بر وی نگاه واپسین
باشدم تا دامنش ناید به دست
بر گریبان دست و بر چشم آستین
گر نباشد مانع آب دیده ام
عالمی سوزد به آه آتشین
آفریده است ایزدش از جان پاک
کآفرین بر جانش از جان آفرین
عارفان را زلف او شد دام دل
زاهدان را چشم او زد راه دین
هست با شهد لب آن نوش لب
همچو حنظل تلخ طعم انگبین
قصد قتلم دارد و زین غافل است
کآرزوی من بود از وی همین
باید آنکو پا نهد در راه عشق
بگذرد از جان به گام اولین
حاجتی نبو به تیغ آنکو که هست
ساعد سیمین و بازوی سمین
عاقبت جان گیرد از من یا ز نار
یا بهای بوسه یار نازنین
دور از او شد درفشان مژگان من
همچو نوک خامه ی فخر زمین
زینت دوران و زیب روزگار
میرزای دهر زین العابدین
اختر برج سعادت آنکه هست
منفعل خورشیدش از رای رزین
شوق نیل حضرتش دارد نیال
تکیه بر خاک درش خواهد تکین
بر زمین مهر فلک هر شامگاه
از پی تعظیم او ساید جبین
حزم او اشرار را سدی سدید
حفظ او احرار را حصنی حصین
می برد رشک آسمانش ز آستان
چون بر آید دست جودش ز آستین
میهمانش از صریر در نیافت
جز ندای فاد خلوها خالدین
آنکه باعث خلقت ذات وی است
ز امتزاج خاک و باد و ماء و طین
ای زبانت مظهر سر خرد
وی بیانت مظهر سحر مبین
باشدت دل مخزنی کآمد در آن
در معنی، گوهر دانش دفین
گشته از کلکت عطارد بهره یاب
نیست آری خرمنی بی خوشه چین
با سحاب آن فرق دارد خامه ات
کآن فشاند قطره این در ثمین
چون زمین جای تو شد نبود عجب
بر سپهر از فخر نازد گر زمین
دشمنان را قهر تو نار سقر
دوستان را مهر تو ماء معین
مور اگر عون از تو خواهد کی شود
هم نبرد از عار با شیر عرین
تا نبندد دل به شوق خدمتت
در رحم صورت کجا بندد جنین
داغ فرمان تو را از ماه نو
کرده خنگ آسمان زیب سرین
صاحبا امید گاها ای که باد
توسن گردون ترا در زیر زین
چند ار دولت به کام غیر شد
زین نباشد خاطرت اندوهگین
گه بود عزت گهی ذلت که هست
رسم گیتی گه چنان گاهی چنین
دور گردون گر نگین جم نهاد
چند روزی در کف دیو لعین
مدتی نگذشت از آن چندان که باز
جم گرفت از دست اهریمن نگین
خواستم در چند بیتی ذم کنم
دشمنان را از کهین و از مهین
پیر عقلم گفت کز این داستان
خامشی اولی است خاموشی گزین
کآنچه گوئی بیش از آنند این گروه
لعنت الله علیهم اجمعین
قبله گاها بسکه دور از خدمتت
جان بود اندوهناک و دل حزین
خویش را بندم به قید مشق خط
تا ز بند غم رهد جان غمین
لیک دارم جر و قر طاسی که هست
زین یسارم در شکایت ز آن یمین
کاغذی بفرست با قدری مداد
تا رهی را منتت دارد رهین
در سفیدی همچو قلب دوست آن
در سیاهی همچو روی دشمن این
در صفا چون روی ترکان ختا
در صفت چون طره ی خوبان چین
این چو مرآت سکندر صاف و آن
همچو آب خضر با ظلمت قرین
این چو داغ لاله مشک آگین و آن
در نزاکت همچو برگ یا سیمین
این چو رای جاهلان بی خرد
آن چو عقل کاملان خرده بین
مظلم این چون خاطر ارباب شرک
روشن آن چون باطن اهل یقین
گر شود لطفت معینم ز آن دو چیز
باد بختت ناصر و طالع معین
بر فلک گرد زمین دارد مدار
مهر و مه تا در شهور و در سنین
دوستت را پای بر فوق فلک
دشمنت را جای در زیر زمین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هست روز واپسینم حسرت این
کافتدم بر وی نگاه واپسین
هوش مصنوعی: در روز آخر زندگی‌ام، حسرت می‌خورم که آخرین بار به او نگاه کردم.
باشدم تا دامنش ناید به دست
بر گریبان دست و بر چشم آستین
هوش مصنوعی: من تا زمانی که دامن او به دستم نیفتد، بر روی گریبان دست و آستین چشم می‌دوزم.
گر نباشد مانع آب دیده ام
عالمی سوزد به آه آتشین
هوش مصنوعی: اگر چیزی جلوی من نباشد، چشمانم به قدری اشک می‌ریزد که می‌تواند جهانی را بسوزاند.
آفریده است ایزدش از جان پاک
کآفرین بر جانش از جان آفرین
هوش مصنوعی: خداوند انسانی را از جان پاک خلق کرده است و بر آن انسان نیز از روح و جانش فرشته‌ای دیگر دمیده است.
عارفان را زلف او شد دام دل
زاهدان را چشم او زد راه دین
هوش مصنوعی: عرفا به خاطر زلف او به دام عشقش گرفتار شدند و زاهدان به واسطه چشم او از مسیر دین منحرف شدند.
هست با شهد لب آن نوش لب
همچو حنظل تلخ طعم انگبین
هوش مصنوعی: وجود دارد که لبان شیرین او مانند حنظل تلخ، طعمی شبیه عسل را به همراه دارد.
قصد قتلم دارد و زین غافل است
کآرزوی من بود از وی همین
هوش مصنوعی: او قصد کشتن من را دارد، اما از این موضوع غافل است که آرزوی من همین بوده است.
باید آنکو پا نهد در راه عشق
بگذرد از جان به گام اولین
هوش مصنوعی: کسی که می‌خواهد در مسیر عشق قدم بگذارد، باید از جان و هستی‌اش بگذرد و این اولین گام اوست.
حاجتی نبو به تیغ آنکو که هست
ساعد سیمین و بازوی سمین
هوش مصنوعی: نیازی به درخواست از کسی نیست که دارای بازوی نیرومند و عبید می‌باشد.
عاقبت جان گیرد از من یا ز نار
یا بهای بوسه یار نازنین
هوش مصنوعی: در نهایت، جان من یا به خاطر آتش عشق از بین خواهد رفت یا به خاطر ارزش و بهای بوسهٔ محبوب نازنینم.
دور از او شد درفشان مژگان من
همچو نوک خامه ی فخر زمین
هوش مصنوعی: چشم های زیبا و درخشان من وقتی از او دور می شوند، مانند نوک خامه در زیبایی زمین به نظر می رسند.
زینت دوران و زیب روزگار
میرزای دهر زین العابدین
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و فضیلت میرزای دهر، زین العابدین اشاره دارد و بر نقش او به عنوان زینت و زیبایی دوران تأکید می‌کند.
اختر برج سعادت آنکه هست
منفعل خورشیدش از رای رزین
هوش مصنوعی: او که تحت تأثیر قدرت و رای دیگران قرار می‌گیرد، در واقع در مسیر سعادت و خوشبختی قرار ندارد.
شوق نیل حضرتش دارد نیال
تکیه بر خاک درش خواهد تکین
هوش مصنوعی: دل شوری برای نیل و رسیدن به آستان او دارد و از آنجایی که این دل پرشور به خاک درگاه او تکیه کرده، خواهان آن است که در آنجا جاودانه بماند.
بر زمین مهر فلک هر شامگاه
از پی تعظیم او ساید جبین
هوش مصنوعی: هر شب، ستاره‌های آسمان برای احترام به او سرشان را به زمین می‌سایند.
حزم او اشرار را سدی سدید
حفظ او احرار را حصنی حصین
هوش مصنوعی: حزم و احتیاط او همچون دژی قوی می‌باشد که بدخواهان را دور نگه می‌دارد، و نگهبانی او از خوبان چون قلعه‌ای امن است که آنها را محفوظ نگه می‌دارد.
می برد رشک آسمانش ز آستان
چون بر آید دست جودش ز آستین
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر نعمت‌هایی که از دستان بخشنده او به زمین می‌ریزد، حسرت می‌خورد. وقتی که دستان سخاوتمند او از آستینش بیرون بیاید، مردم از بخشش‌های او شگفت‌زده می‌شوند.
میهمانش از صریر در نیافت
جز ندای فاد خلوها خالدین
هوش مصنوعی: میهمان تنها از صدای زنگ در چیزی نمی‌شنود جز ندا و صوتی که خبر از ماندن ابدی در آن مکان می‌دهد.
آنکه باعث خلقت ذات وی است
ز امتزاج خاک و باد و ماء و طین
هوش مصنوعی: آدمی که وجودش ناشی از ترکیب خاک، هوا، آب و گل است، به خاطر خلقتش به وجود آمده است.
ای زبانت مظهر سر خرد
وی بیانت مظهر سحر مبین
هوش مصنوعی: ای زبان تو نمایانگر عقل و خرد است و بیان تو نشان‌دهنده جادو و سحر آشکار.
باشدت دل مخزنی کآمد در آن
در معنی، گوهر دانش دفین
هوش مصنوعی: دل تو باید همچون خزانه‌ای باشد که در آن معنی و دانش عمیق نهفته است، مثل گوهری ارزشمند که باید آن را کشف کرد.
گشته از کلکت عطارد بهره یاب
نیست آری خرمنی بی خوشه چین
هوش مصنوعی: تمام ثروت و زیبایی‌هایی که از دست رفته، هیچ فایده‌ای ندارد. مانند این است که انبوهی از محصول در زمین است، اما کسی نیست که آن را بیدار کند و بچیند.
با سحاب آن فرق دارد خامه ات
کآن فشاند قطره این در ثمین
هوش مصنوعی: قلم تو با ابر فرق دارد، زیرا قلم تو قطره‌ای از دریا می‌ریزد و نه فقط باران.
چون زمین جای تو شد نبود عجب
بر سپهر از فخر نازد گر زمین
هوش مصنوعی: وقتی که زمین محل قرار گرفتن تو شد، تعجبی نیست اگر آسمان از این افتخار به خود ببالد.
دشمنان را قهر تو نار سقر
دوستان را مهر تو ماء معین
هوش مصنوعی: با خشم تو، دشمنان دچار عذاب و رنج می‌شوند و با محبت تو، دوستان از آب زلال و صفا بهره‌مند می‌شوند.
مور اگر عون از تو خواهد کی شود
هم نبرد از عار با شیر عرین
هوش مصنوعی: اگر مور از تو کمک بخواهد، آیا می‌تواند بدون ترس از شیر درنده، با او بجنگد؟
تا نبندد دل به شوق خدمتت
در رحم صورت کجا بندد جنین
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل به عشق و شوق خدمت به تو نرسد، چگونه ممکن است که جنین در دامن مادری جای بگیرد؟
داغ فرمان تو را از ماه نو
کرده خنگ آسمان زیب سرین
هوش مصنوعی: درد و اثر فرمان تو را، به خاطر روشنایی ماه نو، در آسمان زیبا حس می‌کنم.
صاحبا امید گاها ای که باد
توسن گردون ترا در زیر زین
هوش مصنوعی: ای دوست، امید داشته باش که زندگی چون اسبی شگفت‌انگیز در زیر زین توست و تو می‌توانی آن را با مهارت و قدرت خود هدایت کنی.
چند ار دولت به کام غیر شد
زین نباشد خاطرت اندوهگین
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی و کامیابی به دست دیگران می‌افتد، این نباید باعث ناراحتی تو شود.
گه بود عزت گهی ذلت که هست
رسم گیتی گه چنان گاهی چنین
هوش مصنوعی: گاهی انسان در زندگی عزت و مقام دارد، و گاهی در ذلت و حقارت. این تغییرات بخشی از قوانین و سنت‌های دنیا هستند که به فراخور زمان، اوضاع متفاوت می‌شوند.
دور گردون گر نگین جم نهاد
چند روزی در کف دیو لعین
هوش مصنوعی: اگر دوران چرخ گردان تاج جم را بگذارد، فقط چند روزی در دست دیوان خواهد بود.
مدتی نگذشت از آن چندان که باز
جم گرفت از دست اهریمن نگین
هوش مصنوعی: مدتی نگذشت که دوباره جم، با چنگ زدن به نگینی که به دست اهریمن بود، توانست آن را از او بگیرد.
خواستم در چند بیتی ذم کنم
دشمنان را از کهین و از مهین
هوش مصنوعی: می‌خواستم در چند شعر، دشمنان را از گذشته تا به حال مورد سرزنش قرار دهم.
پیر عقلم گفت کز این داستان
خامشی اولی است خاموشی گزین
هوش مصنوعی: پیر عقل به من گفت که در این ماجرا بهتر است سکوت کنم و خاموشی را انتخاب کنم.
کآنچه گوئی بیش از آنند این گروه
لعنت الله علیهم اجمعین
هوش مصنوعی: آنچه که تو می‌گویی، این گروه بیشتر از آن هستند و لعنت خدا بر همه‌ی آنها باد.
قبله گاها بسکه دور از خدمتت
جان بود اندوهناک و دل حزین
هوش مصنوعی: هر گاه از خدمت تو دور بودم، جانم به شدت دچار اندوه و غم می‌شود.
خویش را بندم به قید مشق خط
تا ز بند غم رهد جان غمین
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از خود می‌گوید که با تمرین و آموختن خط، خود را به یک نوع قید و محدودیت قرار می‌دهد. این قید به او کمک می‌کند تا از غم و اندوه آزاد شود و روحی شاداب و سرزنده پیدا کند. به عبارتی، با تمرکز بر هنر و خلاقیت، به دنبال رهایی از مشکلات و غم‌های زندگی است.
لیک دارم جر و قر طاسی که هست
زین یسارم در شکایت ز آن یمین
هوش مصنوعی: اما من درگیر و دار مشکلی هستم که از چپم ناشی می‌شود و از راست برایم دردسر آور است.
کاغذی بفرست با قدری مداد
تا رهی را منتت دارد رهین
هوش مصنوعی: یک کاغذ همراه با کمی مداد بفرست تا راهی تو را به بند کشد و منتظر نگه دارد.
در سفیدی همچو قلب دوست آن
در سیاهی همچو روی دشمن این
هوش مصنوعی: در روشنایی، مانند دل دوستان، و در تاریکی، مانند چهره دشمنان.
در صفا چون روی ترکان ختا
در صفت چون طره ی خوبان چین
هوش مصنوعی: وقتی که به چهره‌ی زیبا و معصومیت تو نگاه می‌کنم، زیبایی‌ات مرا به یاد زیبایی‌های خاص و دلپذیر می‌اندازد، گویی تو همانند گل‌های لطیف و جذاب هستی.
این چو مرآت سکندر صاف و آن
همچو آب خضر با ظلمت قرین
هوش مصنوعی: این یکی مانند آینه‌ای روشن و شفاف است، و آن دیگری شبیه آب خضر است که در کنار تاریکی قرار دارد.
این چو داغ لاله مشک آگین و آن
در نزاکت همچو برگ یا سیمین
هوش مصنوعی: این تصویر مانند اثر عمیق و زیبا است که یادآور لاله‌ای با رنگ مشکی است و در کنار آن، زیبایی و لطافت دیگری مانند برگ یا نازکی نقره‌ای دارد.
این چو رای جاهلان بی خرد
آن چو عقل کاملان خرده بین
هوش مصنوعی: این گفته به مقایسه دو نوع تفکر اشاره دارد. یکی از آن‌ها که متعلق به جهالت و نادانی است، نگاهی سطحی و بی‌پایه دارد. در حالی که دیگری که نشان‌دهنده عقل و درک عمیق است، قادر به بررسی دقیق‌تر و ژرف‌تری از موضوعات می‌باشد. این تمایز نشان‌دهنده‌ی تفاوت در بصیرت و شناخت میان افراد است.
مظلم این چون خاطر ارباب شرک
روشن آن چون باطن اهل یقین
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این شکل است که: وجود مظلومان و بی‌گناهانی که در دنیا مورد ستم قرار می‌گیرند، همچون روح و صفای دل کسانی است که به خداوند و ایمان واقعی دست یافته‌اند. در حالی که ستمگران و مشرکان، هرچند از نظر ظاهری با روشنایی و قدرت به نظر می‌رسند، اما در باطن خالی از حقیقت و یقین هستند.
گر شود لطفت معینم ز آن دو چیز
باد بختت ناصر و طالع معین
هوش مصنوعی: اگر لطف تو همراه من شود، دو چیز به کمک تو می‌آید: یکی خوش‌شانسی‌ات و دیگری سرنوشتت که به تو یاری می‌رساند.
بر فلک گرد زمین دارد مدار
مهر و مه تا در شهور و در سنین
هوش مصنوعی: زمین به دور خود می‌چرخد و ماه و خورشید نیز در آسمان مسیر خاصی را دنبال می‌کنند، به گونه‌ای که در طالع و زمان‌های مختلف سال تاثیرگذار هستند.
دوستت را پای بر فوق فلک
دشمنت را جای در زیر زمین
هوش مصنوعی: دوستت را در اوج و بلندای آسمان قرار بده و دشمنت را در پایین‌ترین و تاریک‌ترین نقطه زمین.