شمارهٔ ۱۵
دگر باره شد ابر در بوستان
گهر بار چون دست فخر زمان
ز نظاره ی یوسف نو بهار
زلیخای پیر جهان شد جوان
چنان گشت از سبزه خرم زمین
که هر دم زند طعنه بر آسمان
ز ترویج باد بهاران چمن
ز تأثیر ابر بهاری جهان
بود غیرت افزای باغ ارم
بود رشک فرمای باغ جنان
کشد ناله چون عاشق دلفگار
کند جلوه چون شاهد دلستان
به سرو سهی جان زار تذرو
به طرف چمن قد سرو روان
سزد گرزند طعنه بر مرغزار
سزد گر کند خنده در گلستان
به گیسوی سیمین بران یاسمن
به رخسار گلچهرگان ارغوان
چو من هر نفس قمری بیقرار
چو من هر زمان بلبل ناتوان
به مدح وحید زمان نکته سنج
به شأن فرید جهان مدح خوان
محیط سخا میرزا احمد آنک
ز جودش دراز بحر خواهد امان
جهان کرم صاحب کامکار
سپهر هنر سرور کامران
هنر پروری کش خرد رایض است
که آورده رخش هنر زیر ران
ثریا مکان فلک رتبتی
که در بزم بخشش چو سازد مکان
جواهر زانجم پی بذل او
به درگاهش آرد سپهر ارمغان
ببالند برجیس و ناهید از این
بنازند بهرام و کیوان از آن
که گشتند در محفلش متصل
که هستند بر درگهش جاودان
یکی نغمه سنج و یکی همنشین
یکی پرده دار و یکی پاسبان
به تحریر مدحش به صد قرن اگر
عطارد بکوشد به کلک و بنان
نویسد نه یک شمه از آن حدیث
نگارد نه یک جزو از آن داستان
به خجلت زرایش بود ماه و مهر
به غیرت به دستش بود بحر و کان
بود نکهت خلق او بر مشام
بود شعله ی قهر او در روان
دلاویز مانند باد بهار
شرربار مانند برق یمان
هم از لطف و بیمش بود روز و شب
رخ دوستان و تن دشمنان
فروزان بدانسان که از مهر لعل
گدازان بدانسان که از مه کتان
از او خصم را پایه ی اقتدار
از او دوست را رایت قدر و شان
زپستی به قعر زمین جایگاه
زرفعت به فرق ملک سایبان
قضا روز و شب بر جنابش مقیم
قدر سال و مه در رکابش روان
ز اندیشه ی ناوک قهر او
خمیده است پشت فلک چون کمان
زنخل وجودش ریاض کمال
چنان تازه کز سروو گل بوستان
بود نکته دانی که با دانشش
نداند کسی عقل را نکته دان
زالفاظ خوش همچو چشم سحاب
لب او به گاه سخن درفشان
فلک رفعتا ایکه روشن بود
زخاک درت دیده ی روشنان
دو روزی به ظاهر نهادم اگر
ز راه اطاعت قدم بر کران
و زاینسان سخن های دور از ادب
دمادم اگر باتو کردم بیان
که دیگر نپویم به آئین خویش
طریق رضای تو چون بندگان
چو گردون نگردم به امرت مطیع
چو کیوان نبندم به حکمت میان
به قدر فروزنده ی آفتاب
به ذات فرازنده ی آسمان
به پیوند عشاق زود آشنا
به پیمان خوبان نا مهربان
به عیش دل آسودگان وطن
به درد غریبان آزرده جان
به قهری که داری به من آشکار
به لطفی که داری به من در نهان
که بودم در اندیشه ی خرده بین
همین آزمایش همین امتحان
که پایان لطف تو گردد پدید
که مقدار حکم تو گردد عیان
اگر نه من آن با وفا بنده ام
که محکم بود عهد سختم چنان
که تا باشد از من به گیتی اثر
که تاباشد از من به عالم نشان
سپارم ره خدمت و طاعتت
به دل چاکر آسا به تن بنده سان
گر افشانیم از جفا آستین
و گررانیم از ستم ز آستان
خیالم خلل یابد اندر دماغ
زبانم خدر گیرد اندر دهان
به جزو صفت آرم اگر در خیال
به جز مدحت آرم اگر بر زبان
دل من به باغ وفا بلبلی است
که چون کرد در گلشنی آشیان
نباشد غمین گر رود هر قدم
نگردد حزین گر رسد هر زمان
به پا خار بیدادش از خار بن
به پر سنگ آزارش از باغبان
مکن جز صفا در گمانم خیال
مکن جز وفا در خیالم گمان
که این گشته بارای من مقترن
که این کرده با ذات من اقتران
چوپایان ندارد (سحاب) این سخن
از این ره همان به که پیچم عنان
ز سود و زیان تا به گیتی بود
یکی شاد کام و یکی دل گران
دل دوستان رازلطف تو سود
تن دشمنان را زبیمت زیان
خزان عدویت بود بی بهار
بهار حبیبت بود بیخزان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دگر باره شد ابر در بوستان
گهر بار چون دست فخر زمان
هوش مصنوعی: بار دیگر ابرها در باغ گوهر باریدهاند، مانند دستی که افتخار زمان را به نمایش میگذارد.
ز نظاره ی یوسف نو بهار
زلیخای پیر جهان شد جوان
هوش مصنوعی: با تماشای یوسف، نو بهار زلیخا، پیر جهان را جوان کرد.
چنان گشت از سبزه خرم زمین
که هر دم زند طعنه بر آسمان
هوش مصنوعی: زمین آنقدر سرسبز و شاداب شد که هر لحظه به آسمان عشق میورزد و بر او طعنه میزند.
ز ترویج باد بهاران چمن
ز تأثیر ابر بهاری جهان
هوش مصنوعی: به خاطر وزش باد بهاری، چمنها رشد میکنند و به سبب تأثیر باران بهاری، دنیا به زندگی و نشاط تازهای میرسد.
بود غیرت افزای باغ ارم
بود رشک فرمای باغ جنان
هوش مصنوعی: غیرت و زیبایی باغ ارم باعث حسادت و آرزو در باغ بهشت میشود.
کشد ناله چون عاشق دلفگار
کند جلوه چون شاهد دلستان
هوش مصنوعی: نالهای به دلتنگی عاشق میزند و جلوهای زیبا مانند دلربایانی که دلها را میربایند به نمایش میگذارد.
به سرو سهی جان زار تذرو
به طرف چمن قد سرو روان
هوش مصنوعی: به درخت بلند و زیبا نگاهی میاندازم و حس میکنم که زندگیام تحت تأثیر زیباییاش قرار گرفته و مانند قد این درخت به سوی چمنها معطوف شدهام.
سزد گرزند طعنه بر مرغزار
سزد گر کند خنده در گلستان
هوش مصنوعی: اگر در دشت طعنهای بزنند، جایز است و اگر در گلستان بخندند، نیز قابل قبول است.
به گیسوی سیمین بران یاسمن
به رخسار گلچهرگان ارغوان
هوش مصنوعی: موهای نقرهای مانند یاسمن و چهرهای زیبای چون گلهای ارغوانی.
چو من هر نفس قمری بیقرار
چو من هر زمان بلبل ناتوان
هوش مصنوعی: هر لحظه من مانند قمر نالان و بیقرار هستم و همچون بلبل زار و ناتوانی که هیچ فرصتی برای آرامش ندارد.
به مدح وحید زمان نکته سنج
به شأن فرید جهان مدح خوان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ستایش شخصیتی بزرگ به نام وحید زمان میپردازد و او را نکتهسنج و صاحب نظر میداند. همچنین، به مقام و شأن فرید جهان نیز اشاره میکند و از او به عنوان شخصی شایسته مدح یاد میکند. در واقع، شاعر در پی تحسین و تمجید از این دو شخصیت و ویژگیهای برجسته آنهاست.
محیط سخا میرزا احمد آنک
ز جودش دراز بحر خواهد امان
هوش مصنوعی: محیط سخا به میزا احمد اشاره دارد که با generosity و بخشندگیاش، دیگران را از لطف و دانش خود بهرهمند میکند و به آنها امنیت و آرامش میبخشد.
جهان کرم صاحب کامکار
سپهر هنر سرور کامران
هوش مصنوعی: جهان به مانند کرمی است که در خدمت صاحب خود است، و آسمان هنر مانند سروری است که خوشبختی و کامیابی را به ارمغان میآورد.
هنر پروری کش خرد رایض است
که آورده رخش هنر زیر ران
هوش مصنوعی: پرورش هنر و استعداد همچون نشانهای از خرد و هوش است که به ما یادآوری میکند که هنر میتواند زیر سایهی توجه و تلاش درخشان شود.
ثریا مکان فلک رتبتی
که در بزم بخشش چو سازد مکان
هوش مصنوعی: ثریا، جایگاهی در آسمان است که در آن، زمان و مکان در جشن و بخشش تجمع میکنند و به هم پیوند میخورند.
جواهر زانجم پی بذل او
به درگاهش آرد سپهر ارمغان
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از ارزش و زیبایی چیزی است که از درگاه خداوند به زمین میآید. مانند جواهری که از آسمان به زمین نازل میشود و به بشریت هدیه داده میشود. این نعمتها و رحمتها را میتوان به عنوان برکتهای الهی در نظر گرفت که به ما میرسد.
ببالند برجیس و ناهید از این
بنازند بهرام و کیوان از آن
هوش مصنوعی: برجیس و ناهید از این بنا خوشحال و با افتخار میشوند و بهرام و کیوان نیز از آن به وجد میآیند.
که گشتند در محفلش متصل
که هستند بر درگهش جاودان
هوش مصنوعی: در محفل او، افرادی که به او پیوستهاند به طور دائمی در حضور او هستند و همیشه در نزدیکیش قرار دارند.
یکی نغمه سنج و یکی همنشین
یکی پرده دار و یکی پاسبان
هوش مصنوعی: در این شعر به تنوع و تفاوت نقشها و شخصیتها اشاره شده است. هر شخص مانند یک ابزار موسیقی یا یک نقش خاص در کنار دیگران قرار دارد؛ یکی نوازندهای هست که نغمه میزند، یکی دیگر همراهی میکند، یکی مسئول نگهداری و حفاظت از چیزهاست و دیگری نقش پاسداری دارد. این تقسیمبندی نشاندهنده همسازی و تعاون در کنار یکدیگر است.
به تحریر مدحش به صد قرن اگر
عطارد بکوشد به کلک و بنان
هوش مصنوعی: اگر عطارد صد قرن تلاش کند تا ستایش او را بنویسد، باز هم نخواهد توانست به خوبی وصف او را بیان کند.
نویسد نه یک شمه از آن حدیث
نگارد نه یک جزو از آن داستان
هوش مصنوعی: هیچ نوشتهای از آن حدیث وجود ندارد و هیچ بخشی از آن داستان نیز ثبت نشده است.
به خجلت زرایش بود ماه و مهر
به غیرت به دستش بود بحر و کان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی ماه و خورشید و همچنین قدرت و عظمت طبیعت اشاره دارد. ماه و خورشید به خاطر زیبایی و ارزش خود در برابر او خجالتزدهاند و در دست او، دریا و سرزمین نیز وجود دارد، که نمادی از توانایی و تسلط او بر طبیعت است.
بود نکهت خلق او بر مشام
بود شعله ی قهر او در روان
هوش مصنوعی: عطر زیبای وجود او در دلها حس میشود و خشم او همچون شعلهای در جانها آتش میافروزد.
دلاویز مانند باد بهار
شرربار مانند برق یمان
هوش مصنوعی: دلربا و دلنشین همچون نسیم بهار، و همچون رعد و برق زودگذر و پرشور.
هم از لطف و بیمش بود روز و شب
رخ دوستان و تن دشمنان
هوش مصنوعی: روز و شب زیبایی چهره دوستان و نگرانی از تن دشمنان، هر دو از لطف و ترس او ناشی میشود.
فروزان بدانسان که از مهر لعل
گدازان بدانسان که از مه کتان
هوش مصنوعی: بیت به زیبایی و درخشندگی عشق و محبت اشاره دارد. در آن، عشق مانند گرمای لعل (گوهری با ارزش و آتشین) توصیف شده که میتواند روح را شفاف و روشن کند. همچنین، اشاره به نرمی و لطافت مه کتان دارد که به احساسات لطیف و آرام بخش مرتبط است. در کل، بیانگر ترکیبی از شدت و لطافت عشق است که میتواند زندگی را زیباتر کند.
از او خصم را پایه ی اقتدار
از او دوست را رایت قدر و شان
هوش مصنوعی: از اوست که دشمنان قدرت و اقتدار پیدا میکنند و از اوست که دوستان به مقام و منزلت دست مییابند.
زپستی به قعر زمین جایگاه
زرفعت به فرق ملک سایبان
هوش مصنوعی: از پایینترین نقطه زمین تا بلندترین قله، جایی که سایهبان سلطنت قرار دارد.
قضا روز و شب بر جنابش مقیم
قدر سال و مه در رکابش روان
هوش مصنوعی: سرنوشت در تمام روزها و شبها همیشه در کنار اوست، همانطور که سال و ماه همواره در پی او حرکت میکنند.
ز اندیشه ی ناوک قهر او
خمیده است پشت فلک چون کمان
هوش مصنوعی: به خاطر اندیشه و نگرانی از تیرگی و قهر او، آسمان همچون کمانی خمیده و دچار افسردگی شده است.
زنخل وجودش ریاض کمال
چنان تازه کز سروو گل بوستان
هوش مصنوعی: وجود او مانند یک باغ پر از زیبایی و کمال است که همچون درخت نخل، تازه و شاداب میباشد، به گونهای که به گلها و سروهای موجود در بوستان شگفتی میبخشد.
بود نکته دانی که با دانشش
نداند کسی عقل را نکته دان
هوش مصنوعی: اگر کسی در زمینهای دانش داشته باشد، اما نتواند نکتههای مهم آن را درک کند، در واقع عقل و فهم خود را به درستی استفاده نکرده است.
زالفاظ خوش همچو چشم سحاب
لب او به گاه سخن درفشان
هوش مصنوعی: لب او وقتی سخن میگوید، مانند چشمان درخشان ابرها با واژههای زیبا و دلنشین میدرخشد.
فلک رفعتا ایکه روشن بود
زخاک درت دیده ی روشنان
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر بلندیات روشن بود، چشمهای روشنان از خاک تو میدرخشید.
دو روزی به ظاهر نهادم اگر
ز راه اطاعت قدم بر کران
هوش مصنوعی: دو روزی به چشم میآید که با رفتار اطاعتآمیزم، گام به زندگی گذاشتم.
و زاینسان سخن های دور از ادب
دمادم اگر باتو کردم بیان
هوش مصنوعی: اگر من هر لحظه سخنان بیادبانهای به تو بگویم، بدان که این کار را با تو انجام میدهم.
که دیگر نپویم به آئین خویش
طریق رضای تو چون بندگان
هوش مصنوعی: من دیگر به روش و رسم خود ادامه نمیدهم، بلکه مسیری را پیش میگیرم که تو رضایت داشته باشی، مانند بندگان تو.
چو گردون نگردم به امرت مطیع
چو کیوان نبندم به حکمت میان
هوش مصنوعی: اگر آسمان را به فرمان تو مطیع نبینم و مانند سیاره زحل در میانه حکمت نباشم، از خودم دور میشوم.
به قدر فروزنده ی آفتاب
به ذات فرازنده ی آسمان
هوش مصنوعی: به اندازهٔ روشنی و گرمای آفتاب، به عظمت و بلندی آسمان.
به پیوند عشاق زود آشنا
به پیمان خوبان نا مهربان
هوش مصنوعی: عشاق به سرعت با یکدیگر آشنا میشوند، اما پیمان کسانی که خوب هستند، برای آنها ناگوار و دشوار است.
به عیش دل آسودگان وطن
به درد غریبان آزرده جان
هوش مصنوعی: خوشی و شادی کسانی که در وطن آرام هستند، باعث درد و رنج دل کسانی میشود که دور از وطن و در غربت زندگی میکنند.
به قهری که داری به من آشکار
به لطفی که داری به من در نهان
هوش مصنوعی: به خشم و غضب تو که برایم روشن است، اما لطف و مهربانیات که در دل پنهان است، را درک میکنم.
که بودم در اندیشه ی خرده بین
همین آزمایش همین امتحان
هوش مصنوعی: من در حال تفکر و اندیشه بودم که در همین آزمایش و امتحان، خودم را بشناسم.
که پایان لطف تو گردد پدید
که مقدار حکم تو گردد عیان
هوش مصنوعی: زمانی خواهد رسید که آثار و نشانههای لطف و محبت تو به وضوح نمایان میشود و حکم و ارادهات برای همه مشخص میگردد.
اگر نه من آن با وفا بنده ام
که محکم بود عهد سختم چنان
هوش مصنوعی: اگر من آن کسی نیستم که به پیمان خود وفادار باشم و به قولم پایبند بمانم، پس چه کسی میتواند به این وفاداری افتخار کند؟
که تا باشد از من به گیتی اثر
که تاباشد از من به عالم نشان
هوش مصنوعی: تا زمانی که از من در دنیا نشانهای باشد، باید اثری از من در عالم وجود داشته باشد.
سپارم ره خدمت و طاعتت
به دل چاکر آسا به تن بنده سان
هوش مصنوعی: دل شایسته و آمادهام را به خدمت و اطاعت از تو میسپارم، همانطور که جسم بندهای در خدمت تو قرار دارد.
گر افشانیم از جفا آستین
و گررانیم از ستم ز آستان
هوش مصنوعی: اگر از روی بیرحمی آستین خود را بپاشیم و اگر از ظلم و ستم از درگاه خود دور شویم،
خیالم خلل یابد اندر دماغ
زبانم خدر گیرد اندر دهان
هوش مصنوعی: فکر و خیال من به هم میخورد و در این میان، زبانم به زحمت میتواند به حرف آید.
به جزو صفت آرم اگر در خیال
به جز مدحت آرم اگر بر زبان
هوش مصنوعی: اگر در فکر خود به صفات و ویژگیها بپردازم، یا در سخنانم تنها به ستایش و تعریف نپردازم، بر جزئیات دیگر نیز توجه میکنم.
دل من به باغ وفا بلبلی است
که چون کرد در گلشنی آشیان
هوش مصنوعی: دل من مانند باغی است که در آن بلبل وفا میخواند و وقتی به گلزار میرود، آشیانهای برای خود میسازد.
نباشد غمین گر رود هر قدم
نگردد حزین گر رسد هر زمان
هوش مصنوعی: اگر هر قدمی پیش بروی و زندگی ادامه پیدا کند، نباید غمگین باشی. حتی اگر در زمانی به مشکل یا ناراحتی روبرو شوی، نباید دلشکسته باشی.
به پا خار بیدادش از خار بن
به پر سنگ آزارش از باغبان
هوش مصنوعی: در این متن به نوعی درد و رنجی اشاره شده است که از ناحیهی ظلم و ستم دیگران به وجود آمده است. وجود خارها و سنگها نمادی از مشکلات و سختیهاست که فرد را آزار میدهد و این آزار و رنج ممکن است از جانب افرادی باشد که وظیفهی حمایت از او را دارند. به نوعی، شاعر به تضاد بین زیبایی و درد اشاره میکند و احساس ناامیدی و غم را منتقل میسازد.
مکن جز صفا در گمانم خیال
مکن جز وفا در خیالم گمان
هوش مصنوعی: به جز راستگویی و صفا، به هیچ چیز دیگری در ذهنم فکر نکن. به جز وفاداری و صداقت، در تصوراتم هیچ چیز دیگری را نمینگرم.
که این گشته بارای من مقترن
که این کرده با ذات من اقتران
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که چیزی که برای من ارزشمند و مهم شده، به نحوی با وجود من پیوند خورده و ارتباط تنگاتنگی با ذات من پیدا کرده است.
چوپایان ندارد (سحاب) این سخن
از این ره همان به که پیچم عنان
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که بهتر است از چالشها و مشکلات فرار کنیم، زیرا مانند بارانی که باران میزند، ممکن است در برابر آن مقاومتی نکنیم و تنها خود را از آن دور کنیم.
ز سود و زیان تا به گیتی بود
یکی شاد کام و یکی دل گران
هوش مصنوعی: در دنیا، بعضی افراد خوشبخت و راضی هستند در حالی که برخی دیگر غمگین و ناراحت به سر میبرند؛ این نشاندهندهی وجود تفاوت در تجربههای انسانی است.
دل دوستان رازلطف تو سود
تن دشمنان را زبیمت زیان
هوش مصنوعی: دل دوستان از مهربانی و لطف تو خوشحال و شاد است، اما بدن دشمنان به خاطر آسیبهایی که به آنها میزنی، آسیب میبیند.
خزان عدویت بود بی بهار
بهار حبیبت بود بیخزان
هوش مصنوعی: فصل پاییز زوال و بیزندگی است، در حالی که بهار عشق تو همیشه پررنگ و زنده است و هیچ وقت بیخزان نمیشود.