گنجور

شمارهٔ ۱۳

خیمه زد باز ابر نیسان در چمن
بر سر شمشاد و سرو و یاسمن
لاله ی حمرا زند در صحن باغ
نرگس شهلا در اطراف چمن
خنده بر رخسار ترکان ختا
طعنه بر چشم غزالان ختن
ابر بر دامان صحرا اشکبار
غنچه در صحن گلستان خنده زن
این چو لعل روح بخش ماه مصر
آن چو چشم ساکن بیت الحزن
گر بیفتد چشم شعرا و سهیل
بررخ نسرین و روی نسترن
رو بپوشاند ز خجلت آن ز شام
رخ نهان سازد ز شرم این از یمن
بر فراز شاخ و طرف جویبار
غنچه را مأوا و نرگس را وطن
کرده جا در لعل شفافش شفا
کرده خو با چشم فتانش فتن
بر فراز سنبل و نسرین و گل
سایه گستر گشته چتر نارون
تا که را مشاطه ی ابر بهار
بر سرور و بسته صد عقد پرن
طرف گلشن گشت جای شیخ و شاب
صحن بستان شد مقام مرد و زن
هر کسی مفتون یاری مهر چهر
هر کسی عاشق به مهری سیمتن
تا برآید از شکوفه نار و سیب
نار پستان بیند و سیب ذقن
در چنین فصلی ز جور روزگار
من گرفتار بلایا و محن
کرده ز اندوه و ملال بیشمار
گردش گردون به چشم و گوش من
طلعت گل زشت همچون نوک خار
صوت بلبل شوم چون بانگ زغن
من به کار خود همی درمانده ام
هر کسی مشغول کار خویشتن
تا بچندم سر به زانوی ملال؟
تا کیم مهر خموشی بر دهن؟
گر نداری شادم ای گردون پیر
ور نسازی کارم ای چرخ کهن
عرضه خواهم داشت حال خویش را
نزد دارای زمین، فخر زمن
بنده ی رزاق بی منت که هست
بر سرش ظل خدای ذوالمنن
آنکه خواهد زینهار از جود او
گوهر ازیم، زر ز کان، دراز عدن
در زمان عدلش از پستان گرگ
بره بی اندیشه می نوشد لبن
خاره را لعل بدخشان می کند
مهر لطفش چون شود پرتو فکن
ای دعای تو طراز هر زبان
ای ثنایت زینت هر انجمن
آفتاب و آسمان در محفلت
شمع زرینی است در سیمین لگن
بنده ات برجیس و بهرامت غلام
آفتابت تیغ و گردونت مجن
تا قبای سروری شد بر تو راست
بر تن خصمت قبا آمد کفن
از ضمیرت صبح دوم منقبس
با کمالت عقل اول مقترن
بخت فیروزت جوان و عقل پیر
خصلتت مستحسن اخلاقت حسن
هر غریبی در دیارت شد مقیم
تا به خیلت یافت راه زیستن
هرگزش نام وطن نامد به یاد
گرچه خود باشد صفاهانش وطن
لب فرو بندوره ایجاز گیر
ز آنکه نیکو نیست تطویل سخن
تا بر آید ساغر زرین مهر
هر صباح از قعر این سیمینه دن
دوستانت را می عشرت به کام
دشمنان را زهر قاتل بر دهن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیمه زد باز ابر نیسان در چمن
بر سر شمشاد و سرو و یاسمن
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری دوباره در چمن در حال باریدن هستند و بر روی درختان شمشاد، سرو و گل‌های یاسمن سایه انداخته‌اند.
لاله ی حمرا زند در صحن باغ
نرگس شهلا در اطراف چمن
هوش مصنوعی: در باغی پر از گل، لاله‌ای سرخ می‌رویید و نرگسی با گلی زیبا در کنار چمن دیده می‌شد.
خنده بر رخسار ترکان ختا
طعنه بر چشم غزالان ختن
هوش مصنوعی: خنده بر چهره‌ی ترک‌های ختا مانند نیشی به چشم‌های غزالان ختن است.
ابر بر دامان صحرا اشکبار
غنچه در صحن گلستان خنده زن
هوش مصنوعی: ابر بر دامن صحرا اشک می‌ریزد و غنچه در میان گلستان به شادی می‌خندد.
این چو لعل روح بخش ماه مصر
آن چو چشم ساکن بیت الحزن
هوش مصنوعی: این بیت به وصف دو چیز زیبا و جالب می‌پردازد. یکی به لعل (یا سنگ قیمتی) که در ماه‌های مصر توجه، جذابیت و روح بخشی دارد و دیگری به چشمی اشاره می‌کند که در مکانی پر از غم و اندوه آرام و ساکن است. این تصویرسازی، نشان‌دهنده‌ی تضاد بین زیبایی و آرامش و حزن و سکون است.
گر بیفتد چشم شعرا و سهیل
بررخ نسرین و روی نسترن
هوش مصنوعی: اگر چشم شاعران به چهره نسرین و نسترن بیفتد، همچون ستاره سهیل خواهد درخشید.
رو بپوشاند ز خجلت آن ز شام
رخ نهان سازد ز شرم این از یمن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی از خجالت و شرم می‌پردازد، جایی که فردی به خاطر احساس شرم، چهره‌اش را می‌پوشاند و از دید دیگران پنهان می‌شود. چنین حالتی می‌تواند مرتبط با زیبایی خاص و یا وضعیتی خاص باشد که باعث این احساسات در فرد می‌شود.
بر فراز شاخ و طرف جویبار
غنچه را مأوا و نرگس را وطن
هوش مصنوعی: بر روی شاخه‌ها و کنار رودخانه، گل‌ها و گیاهان به محبوبیت و زیبایی خود زندگی می‌کنند و جایی برای رشد و پرورش دارند. غنچه‌ها در این فضا پناه می‌گیرند و نرگس‌ها نیز حس تعلق و وطن را تجربه می‌کنند.
کرده جا در لعل شفافش شفا
کرده خو با چشم فتانش فتن
هوش مصنوعی: در جایگاه لعل شفافش آرامش و درمانی ایجاد کرده و با نگاه جذابش، دل‌ها را فریب می‌دهد.
بر فراز سنبل و نسرین و گل
سایه گستر گشته چتر نارون
هوش مصنوعی: در بالای گل‌های سنبل و نسرین، سایه‌ای گسترده شده که شبیه به چتر درخت نارون است.
تا که را مشاطه ی ابر بهار
بر سرور و بسته صد عقد پرن
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی و لطافت ابر بهار، بر سر یکدیگر را زیباتر کند و صدها رشته عشق و محبت را به هم ببافد.
طرف گلشن گشت جای شیخ و شاب
صحن بستان شد مقام مرد و زن
هوش مصنوعی: محل گلستان به مرکزی برای جوانان و صاحبان فکر و اندیشه تبدیل شده و در این فضا، مردان و زنان در کنار هم به فعالیت و زندگی مشغول هستند.
هر کسی مفتون یاری مهر چهر
هر کسی عاشق به مهری سیمتن
هوش مصنوعی: هر کس به زیبایی یار خود مجذوب است و هر کسی به محبت و لطف محبوبش دل باخته است.
تا برآید از شکوفه نار و سیب
نار پستان بیند و سیب ذقن
هوش مصنوعی: زمانی که گل‌ها شکوفه می‌کنند، انسان می‌تواند زیبایی و شیرینی را در میوه‌هایی همچون سیب و نارنج احساس کند.
در چنین فصلی ز جور روزگار
من گرفتار بلایا و محن
هوش مصنوعی: در این فصل، به دلیل مشکلات و سختی‌هایی که زندگی برایم به وجود آورده، دچار مصیبت‌ها و دشواری‌ها هستم.
کرده ز اندوه و ملال بیشمار
گردش گردون به چشم و گوش من
هوش مصنوعی: از تکرار اندوه و ناراحتی‌های بسیار، زندگی و آلام زمانه به چشمان و گوش‌های من آشکار شده است.
طلعت گل زشت همچون نوک خار
صوت بلبل شوم چون بانگ زغن
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا همچون گل نیست و شبیه به خار است، اما من مانند بلبل صدا می‌زنم، نه چون زغن.
من به کار خود همی درمانده ام
هر کسی مشغول کار خویشتن
هوش مصنوعی: من در کار خود سرگشته و ناامید هستم و هر کس دیگری به کار خود مشغول است.
تا بچندم سر به زانوی ملال؟
تا کیم مهر خموشی بر دهن؟
هوش مصنوعی: تا کی باید به فکر غم و اندوه باشم؟ تا چه زمانی باید سکوت کنم و چیزی نگویم؟
گر نداری شادم ای گردون پیر
ور نسازی کارم ای چرخ کهن
هوش مصنوعی: اگر ای آسمان کهن، شادی من را نداشته باشی و زندگی‌ام را به خوبی سامان ندهی، پس چه فایده‌ای برای من خواهی داشت؟
عرضه خواهم داشت حال خویش را
نزد دارای زمین، فخر زمن
هوش مصنوعی: من حال و روز خود را در برابر کسی که مالک این زمین و زمان است، مطرح خواهم کرد.
بنده ی رزاق بی منت که هست
بر سرش ظل خدای ذوالمنن
هوش مصنوعی: بنده‌ای که متکی به روزی‌دهنده‌ای است که نیازی به جبران ندارد و بر سر او سایه‌‎ای از خداوند بزرگ و بخشنده قرار دارد.
آنکه خواهد زینهار از جود او
گوهر ازیم، زر ز کان، دراز عدن
هوش مصنوعی: کسی که از بخشش او به خواسته‌های بزرگ دست یابد، باید مثل طلا از معدنی عمیق و با ارزش بیرون بیاید.
در زمان عدلش از پستان گرگ
بره بی اندیشه می نوشد لبن
هوش مصنوعی: در زمان حکومت عادلانه او، حتی بره‌ای که به پستان گرگ شیر می‌نوشد، بدون نگرانی و تردید این کار را انجام می‌دهد.
خاره را لعل بدخشان می کند
مهر لطفش چون شود پرتو فکن
هوش مصنوعی: هر یک از خارها در اثر مهربانی او به جواهرات ارزشمندی تبدیل می‌شوند؛ بنابراین وقتی نور و محبت او به آن‌ها می‌تابد، زیبایی و ارزش خاصی پیدا می‌کنند.
ای دعای تو طراز هر زبان
ای ثنایت زینت هر انجمن
هوش مصنوعی: ای دعا و درخواست تو، بهترین نمای هر زبانی است و ستایش تو، زینت بخش هرGathering و جمعی است.
آفتاب و آسمان در محفلت
شمع زرینی است در سیمین لگن
هوش مصنوعی: خورشید و آسمان در جمع تو مانند شمعی از طلا در ظرف نقره‌ای هستند.
بنده ات برجیس و بهرامت غلام
آفتابت تیغ و گردونت مجن
هوش مصنوعی: من بنده تو هستم و بهرام نیز خدمتگزار توست. خورشید تو مانند شمشیری است که بر گردونه هستی می‌درخشد.
تا قبای سروری شد بر تو راست
بر تن خصمت قبا آمد کفن
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که وقتی کسی به مقام و جایگاه بالایی می‌رسد، دشمنانش برای او لباس‌های عزای خود را آماده کرده‌اند. به عبارت دیگر، وقتی فردی در موقعیت قدرت و سروری قرار می‌گیرد، ممکن است دیگران از او حسادت کنند یا به او آسیب برسانند.
از ضمیرت صبح دوم منقبس
با کمالت عقل اول مقترن
هوش مصنوعی: از وجود تو، نور و روشنایی به من می‌رسد و تو با کمال و دانایی‌ات، به عقل و آگاهی من می‌افزایی.
بخت فیروزت جوان و عقل پیر
خصلتت مستحسن اخلاقت حسن
هوش مصنوعی: سرنوشتت خوش و موفق است، جوانی و شادابی‌ات را نگه‌دار. ذهن و عقل تو به مانند افراد خردمند است و ویژگی‌های اخلاقی‌ات نیز پسندیده و زیباست.
هر غریبی در دیارت شد مقیم
تا به خیلت یافت راه زیستن
هوش مصنوعی: هر غریبی که به دیار تو می‌آید و در آن جا ساکن می‌شود، وقتی که به دل خوشی و آرامش دست پیدا کند، راه زندگی و چگونگی زیستن را نیز پیدا خواهد کرد.
هرگزش نام وطن نامد به یاد
گرچه خود باشد صفاهانش وطن
هوش مصنوعی: هرگز به یادم نمی‌آید که نام وطن را به خاطر بیاورم، هرچند که خودم هم زادگاه‌ام صفاهان باشد.
لب فرو بندوره ایجاز گیر
ز آنکه نیکو نیست تطویل سخن
هوش مصنوعی: سکوت کن و مختصر صحبت کن، زیرا طولانی کردن سخن مناسب نیست.
تا بر آید ساغر زرین مهر
هر صباح از قعر این سیمینه دن
هوش مصنوعی: هر صبح، وقتی که خورشید از ته این دنیای خاکی بالا می‌آید، مانند جامی طلایی روشن می‌شود.
دوستانت را می عشرت به کام
دشمنان را زهر قاتل بر دهن
هوش مصنوعی: دوستانت را با خوشی و لذت خودت شاد کن و دشمنانت را با زهر و کینه‌ات آزار بده.