گنجور

شمارهٔ ۲۴ - تضمین غزل خواجه حافظ علیه‌الرحمه

بغم سرای جهان خواجه خوش دلت شاد است
همیشه فکر تو در این خراب آباد است
ز بس امل دلت از یاد مرگ آزاد است
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیار باده که ایام عمر بر باد است
بغیر زردی رخسار و اشگ خون‌آلود
به رنگ‌های جهان مبتلا نباید بود
اسیر رنگ به غیر از زیان نبیند سود
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
به گوش هوش اگر بشنوی به لیل و نهار
به بی‌وفائی خود دهر می‌کند اقرار
مباش در پی آمال دنیوی زنهار
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است
ببین بدیده عبرت در این خراب آباد
به باد رفته سریرکی و کلاه قباد
ندید کام در این حجله هرکه شد داماد
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است
حدیث غیر رها کن و زمان خود دریاب
ببوس غبغب ساقی بنوش جام شراب
در آبه عالم مستی شنو ز غیب خطاب
چگویمت که بمیخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها داداست
شدم به رافت ساقی چو کامیاب از جام
وجود خویش تهی یافتم ز ننگ و ز نام
به حال مستیم آمد به گوش دل الهام
که ای بلندنظر شاهباز سد ره مقام
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
تو بلبلی به مقامات خود مکن تقصیر
بسان جغد به ویرانه آشیانه مگیر
مشو به دام مذلت برای دانه اسیر
تراز کنگرهٔ عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاد است
خنک دلی که ز قید هوس بود آزاد
به خوابگاه رضا آرمیده خرم و شاد
چو قسمت تو نه کم گردد از غم و نه زیاد
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه نغزم زرهروی یاد است
گشایشی چو ندیدی به عقده هم مفزای
بکنج غم منشین روی خود ترش منمای
رها ز خود شو و تفویض امر کن بخدای
رضا بداده بده و ز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشاد است
چه گلشن است که اندر عزای خود سنبل
گشوده طره و فریاد میکند صلصل
ز بی ثباتی گل می‌کند فغان بلبل
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی‌دل که جای فریاد است
زهی محیط مقالات را گهر حافظ
خهی نهال کمالات را ثمر حافظ
صغیر را شده بانی بشعر تر حافظ
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بغم سرای جهان خواجه خوش دلت شاد است
همیشه فکر تو در این خراب آباد است
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از غم و اندوه است، کسی مثل خواجه همیشه خوشحال است و دلش شاد می‌باشد. او همواره به یاد تو است و با یاد تو این مکان ویران را تحمل می‌کند.
ز بس امل دلت از یاد مرگ آزاد است
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
هوش مصنوعی: از آن جا که دل تو به خاطر امیدهای بی‌پایانش به یاد مرگ نیست، بیایید بدانیم که این بنیاد امید خیلی سست و ناپایدار است.
بیار باده که ایام عمر بر باد است
هوش مصنوعی: شراب بیاور که عمر ما به سرعت در حال گذر است و ممکن است به زودی به پایان برسد.
بغیر زردی رخسار و اشگ خون‌آلود
به رنگ‌های جهان مبتلا نباید بود
هوش مصنوعی: جز رنگ زردی که بر چهره‌ام نشسته و اشک‌های خونینم، نباید به هیچ رنگ دیگری از دنیا دچار شد.
اسیر رنگ به غیر از زیان نبیند سود
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
هوش مصنوعی: انسانی که به دنبال ظواهر و دنیا می‌رود، فقط به ضرر خود می‌افتد. اما من، بنده‌ای هستم که تحت تاثیر ناامیدی و مشکلات زندگی قرار نگرفته‌ام و همواره به آرمان‌ها و اهداف بلند خود پایبند هستم.
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نوعی به تعلقات و وابستگی‌ها ارتباط پیدا کند، از آن آزاد است.
به گوش هوش اگر بشنوی به لیل و نهار
به بی‌وفائی خود دهر می‌کند اقرار
هوش مصنوعی: اگر با دقت گوش کنی، در شب و روز صدای زمانه را می‌شنوی که به بی‌وفایی‌اش اعتراف می‌کند.
مباش در پی آمال دنیوی زنهار
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
هوش مصنوعی: در پی آرزوهای دنیوی نرو و از نصیحتی که می‌کنم، عبرت بگیر و به آن عمل کن.
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که سخنی که می‌گویم، از آموزه‌های یک مشاور یا راهنمای قدیمی من است که همیشه به یاد دارم و از آن بهره می‌برم.
ببین بدیده عبرت در این خراب آباد
به باد رفته سریرکی و کلاه قباد
هوش مصنوعی: در این ویرانه که زمانی پر از شکوه و عظمت بود، نگاهی عبرت‌آمیز بینداز. در اینجا، تخت و تاج پادشاهی که زمانی برپا بود، به باد رفته و دیگر خبری از آن نیست.
ندید کام در این حجله هرکه شد داماد
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
هوش مصنوعی: هر که به دامادی درآمد و در حجله قرار گرفت، به امید تحقق آرزوهایش نباشد؛ چرا که جهان بر اساس وعده‌های پایدار بنا نشده است.
که این عجوزه عروس هزار داماد است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این موجود یا چیز، ویژگی‌ها و جذابیت‌هایی دارد که همگان به آن علاقه‌مندند و به نوعی می‌توان گفت که همیشه برای جذب توجه دیگران تلاش می‌کند. در واقع، این مفهوم می‌تواند به راحتی نشان دهنده تناقض‌ها یا ویژگی‌های منحصر به فرد یک فرد یا شیء باشد که باعث می‌شود در نظر دیگران جذاب به نظر برسد.
حدیث غیر رها کن و زمان خود دریاب
ببوس غبغب ساقی بنوش جام شراب
هوش مصنوعی: صحبت از مسائلی که به تو مربوط نیست را کنار بگذار و به زمان حال توجه کن. غبغب ساقی را ببوس و از شراب بنوش.
در آبه عالم مستی شنو ز غیب خطاب
چگویمت که بمیخانه دوش مست و خراب
هوش مصنوعی: در دنیای پر از شگفتی‌ها و حالت‌های مستی، به صدای غیب گوش بده و بگویم که دیشب در میخانه، حالتی گیج و خراب داشتم.
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها داداست
هوش مصنوعی: پیام‌ها و بشارت‌های خوبی از دنیای ناپیدا به من رسیده است.
شدم به رافت ساقی چو کامیاب از جام
وجود خویش تهی یافتم ز ننگ و ز نام
هوش مصنوعی: به محبت و مهربانی ساقی، دلم شاد و سرشار از خوشی شد، و وقتی از وجود خودم خالی شدم، از شرم و شهرت رهایی یافتم.
به حال مستیم آمد به گوش دل الهام
که ای بلندنظر شاهباز سد ره مقام
هوش مصنوعی: در حالت مستی، صدای الهام به دل شنیده می‌شود که به فردی با بصیرت و نظر باز، شبیه به پرنده‌ای بزرگ و رها، خبر می‌دهد که راهی را برای رسیدن به مقام و هدفش سد کرده‌اند.
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
هوش مصنوعی: خانه‌ی تو اینجا نیست، اینجا جایی پر از درد و رنج است.
تو بلبلی به مقامات خود مکن تقصیر
بسان جغد به ویرانه آشیانه مگیر
هوش مصنوعی: ای بلبل، به مقام و جایگاه خود بی‌احترامی نکن؛ مانند جغدی که در ویرانه‌ها لانه می‌سازد، تو نیز به جایی نروید که شایسته‌ی تو نیست.
مشو به دام مذلت برای دانه اسیر
تراز کنگرهٔ عرش می‌زنند صفیر
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که به خاطر یک لقمه نان پایین بیایی و به ذلت بیفتی، زیرا حتی برای رسیدن به چیزهای بزرگ و والایی مانند عرش، باید افرادی در تلاش باشند و زحمات بسیار بکشند.
ندانمت که در این دامگه چه افتاد است
هوش مصنوعی: نمی‌دانم در این موقعیت چه اتفاقی افتاده است.
خنک دلی که ز قید هوس بود آزاد
به خوابگاه رضا آرمیده خرم و شاد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از بند آرزوها رهایی یافته و با آرامش خاطر در خوابگاه رضا آرام گرفته و شاد و خوشحال است.
چو قسمت تو نه کم گردد از غم و نه زیاد
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت تو تغییری نکند و نه از غم تو کاسته شود و نه بر آن افزوده گردد، نگران امور دنیا نباش و نصیحت من را فراموش نکن.
که این لطیفه نغزم زرهروی یاد است
هوش مصنوعی: این شعر به یاد یکی از جوانمردان و دلیران اشاره دارد که مثل زرهی مقاوم و قوی است. به نوعی می‌گوید که این لطافت و زیبایی در صحبت، به یاد و خاطر اوست.
گشایشی چو ندیدی به عقده هم مفزای
بکنج غم منشین روی خود ترش منمای
هوش مصنوعی: اگر هیچ گشایشی در کارت ندیدی، پس به غم و اندوه خود نپرداز. در گوشه‌ی دلت به خاطر مشکلات، ناراحت و ترش‌رو نباش.
رها ز خود شو و تفویض امر کن بخدای
رضا بداده بده و ز جبین گره بگشای
هوش مصنوعی: خود را رها کن و امور خود را به خدا واگذار کن. به رضای او اعتماد کن و از سختی‌ها و گرفتاری‌ها رهایی پیدا کن.
که بر من و تو در اختیار نگشاد است
هوش مصنوعی: بدین معناست که بر سر ما و تو، هیچ چیزی در کنترل نیست و نمی‌توانیم به آن‌ها تسلطی داشته باشیم.
چه گلشن است که اندر عزای خود سنبل
گشوده طره و فریاد میکند صلصل
هوش مصنوعی: به چه باغ زیبایی است که در غم خود، گل سنبل شکوفه داده و با صدای زاری خود به گوش همه می‌رساند که در این اندوه به سر می‌برد.
ز بی ثباتی گل می‌کند فغان بلبل
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
هوش مصنوعی: بلبل بر اثر ناپایداری گل، ناله می‌کند؛ زیرا که لبخند گل نشان‌دهنده وفا و ثبات نیست.
بنال بلبل بی‌دل که جای فریاد است
هوش مصنوعی: بلبل بی‌دل دلش پر از غم و اندوه است و باید فریادش را سر دهد؛ چرا که جایی برای سکوت و خاموشی نیست.
زهی محیط مقالات را گهر حافظ
خهی نهال کمالات را ثمر حافظ
هوش مصنوعی: حافظ همچون درختی پربار در علم و ادبیات، میوه‌های گرانبهایی از دانش و کمالات به ما می‌دهد و نوشته‌هایش جلوه‌ای از فضیلت‌های انسانی است.
صغیر را شده بانی بشعر تر حافظ
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
هوش مصنوعی: شخصی که کمی سن و تجربه دارد، در حال ایجاد شعری زیبا از حافظ است. با این حال، تو که در نظم و شاعری ضعیف هستی، چرا به او حسادت می‌ورزی؟
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است
هوش مصنوعی: چشم‌نوازی و زیبایی کلمات، هدیه‌ای است که از جانب خداوند به ما رسیده است.