شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود - در ماه رجب ۱۳۳۹ هجریقمری
مرحبا للعید فیالعید الشریف فیالشریف
خاصه فصل فرودین و ویژه از بعد خریف
با غزلخوانی ظریف و با دلارامی لطیف
با دلارامی لطیف و با غزلخوانی ظریف
اعتکاف اندر گلستان جست باید ای حریف
جست باید ایحریف اندر گلستان اعتکاف
کوهسارانرا دگر مشعوف گشت از رنگ رنگ
چون زبرجد سبز شد فرسنک تا فرسنک سنگ
مطر با وقت است تا آری بسوی چنگ چنگ
بلکه میبایست نگذاری دمی از چنگ چنگ
ساقیا درساتکین بنما مئی گلرنگ رنگ
درد نی بل بادهئی چون چشمه انصاف صاف
در چنین جشنی که بیمی میکند آرام رم
میکشد زیر لحد از کاسه سر جام جم
چند باشد دیده من از غم ایام یم
به که گیرم جام و از نی بشنوم الهام هم
لافم از عشق وزنم با یار سیم اندام دم
میزند مفتی گر از تصنیف و از تألیف لاف
خیره شد چشم فلک از بسکه در روی زمین
در جنوب و در شمال و در یسار و در یمین
گشت پیدا شد عیان آمد پدید از ماء و طین
سوسن و سنبل گل و نسرین شقیق و یاسمین
گلستانرا گر بخوانم حالیا خلد برین
گر نکاهم قدر آن هرگز نگفتستم گزاف
طفل غنچه میگشاید لب بهر صبح صبیح
بر فراز شاخ چون در دامن مریم مسیح
سر بسر انجیل میخوانند مرغان فصیح
کبک و دراج و تذر و عندلیب و بوالملیح
گر بیابد آگهی زین جوش وزین جشن ملیح
سوی بستان میشتابد بیگمان عنقاز قاف
باد نوروزی ز بستان رفت خاک و برد گرد
گلرخان کردند رو در باغ بهر سیر ورد
دسته دسته جوقه جوقه زوج زوج و فرد فرد
گل ز گل سرزد بنفش و طوسی و اسپید زرد
نازم آن صباغ رنگآمیز کاین تدبیر کرد
ریخت در خم آب و رنگ آورد با صد اختلاف
در هوا دارد صبا همراه خود برگ سمن
یا بشیر از بهر یعقوب دل آرد پیرهن
گل چو یوسف میفروشد حسن در مصر چمن
چون خریداران بگردش از ریاحین انجمن
سنبلستش از خریداران یک و جای ثمن
گیسوان بگشوده گوید من عجوزم اینکلاف
داده بارعام در میخانه پیر میفروش
آنکه لطفش کرده ما را حلقه منت بگوش
آمده میدرخم و در شیشه و ساغر بجوش
رفته هر سو با دهخواران یک ز دست و یک ز هوش
ساقی از دریا رساند میبخیل بادهنوش
ورنه خم کی میدهد امروز مستان را کفاف
هیچ دانی چیست بر این عیش بیپایان سبب
وزچه ذرات جهان در رقص و وجدند و طرب
بهر آن کامد قرین نوروز با ماه رجب
کاندران در کعبه ظاهر شد علی میرعرب
آفتاب ملک دین شاهنشه والا نسب
خسرو عمر افکن عنترکش مرحب شکاف
مظهر ذات و صفات کبریا پا تا بسر
زوج زهرای مطهر بن عم خیرالبشر
جان جان سر سویدا تاب تن نور بصر
حاکم حکم قضا و آمر امر قدر
هم زمین باشد بگردون از جنابش مفتخر
هم فلک دارد بپستی پیش کاخش اعتراف
سیل خون کردی روان رفتی چو در میدان کین
مشرکین را ریختی هی سر ز تن هی تن ز زین
آفرین بر دست و تیغش آمد از جان آفرین
چرخ چون آگاه گشت از زور و بازوئی چنین
تا شود ایمن ز نیش ذوالفقارش از زمین
اینهمه بالا گرفت از بس بخود دزدید ناف
گر کس از سر علی مرتضی آگاه شد
میتوان گفتن که آگاه او ز سر الله شد
چون منور عرصهٔ آفاق از آن ماه شد
در میان لشگر انفس ظهور شاه شد
چون حریم کعبه آنشه را تولدگاه شد
تا قیامت اهل عالم میکنند آنرا طواف
ملک هستی راست او شاه و بخیلش بیگمان
انبیاء خدمتگذارانند بهر کسبشان
آدم و الیاس و خضر این سه وجود پاک جان
ملک او را زارعند و آبیار و دشتبان
با ید و بیضای آنسان موسیش باشد شبان
با چنان حشمت سلیمانش بود زنبیل باف
یا علی یا ایلیا یا باحسن یا باتراب
یا علی ای نفس پاک حضرت ختمی مآب
من نیم هرچند قابل لیک گر بودی صواب
در مدیحت میگرفتم از رخ مطلب نقاب
بایدم ناچار گفتن کردهئی خیبر خراب
یا بگویم کشتهای بن عبدود را در مصاف
ای دو عالم در یک انسان ای علی مرتضی
ای که بستودت خداوند جهان در هل اتی
هم وجودت معنی کافی بقول قل کفی
هم مدیحت روز و شب ورد زبان مصطفی
غیر تیغت سیف نی الا وجودت لافتی
وین سخن جبریل گفت و او نمیگوید خلاف
کلب درگاهت صغیرم من که از فرط گناه
نامهام چون روی و رویم گشته چون روزم سیاه
در دو عالم غیر درگاه توام نبود پناه
اولاخراهم کنی بر من تو از رحمت نگاه
ثانیا از من نپوشی چشم رحمت هیچگاه
ور رود جرم و خطائی هم مراداری معاف
شمارهٔ ۱۴ - در تهنیت عید مولود حضرت مولی الموالی علی علیهالسلام: بفرودین شد چمن غیرت باغ بهشتشمارهٔ ۱۶ - غدیریه در مدح یعسوب الدین امیرالمؤمنین علی علیهالسلام: ز ریا و کبر بگذر جلوات کبریا بین
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرحبا للعید فیالعید الشریف فیالشریف
خاصه فصل فرودین و ویژه از بعد خریف
هوش مصنوعی: به به! عید مبارک است، به ویژه عید بزرگ که در فصل بهار و پس از فصل پاییز برگزار میشود.
با غزلخوانی ظریف و با دلارامی لطیف
با دلارامی لطیف و با غزلخوانی ظریف
هوش مصنوعی: با بیان نرم و دلنشین و با نغمههای عاشقانه و دلپذیر، افکاری زیبا و لطیف را به تصویر میکشد.
اعتکاف اندر گلستان جست باید ای حریف
جست باید ایحریف اندر گلستان اعتکاف
هوش مصنوعی: برای رسیدن به آرامش و نزدیکی به حقیقت، باید در مکانی پاک و زیبا ساکن شد و تمرکز کرد. در این فضا، انسان میتواند به تفکر و تأمل بپردازد و از زندگی لذت ببرد.
کوهسارانرا دگر مشعوف گشت از رنگ رنگ
چون زبرجد سبز شد فرسنک تا فرسنک سنگ
هوش مصنوعی: کوهها از زیبایی و رنگهای مختلف شگفتزده شدند و مانند زبرجد سبز شدند، از سنگ به سبز شدن آنها اشاره میشود.
مطر با وقت است تا آری بسوی چنگ چنگ
بلکه میبایست نگذاری دمی از چنگ چنگ
هوش مصنوعی: در زمان مناسب باید به سمت چنگ بروی و هرگز از چنگ فاصله نگیری.
ساقیا درساتکین بنما مئی گلرنگ رنگ
درد نی بل بادهئی چون چشمه انصاف صاف
هوش مصنوعی: ای ساقی، در جام مرا مینوشان که مانند گل سرخ رنگ باشد، نه مانند می که تلخی و درد همراه داشته باشد. بادهای به من بده که همچون چشمهای صاف و عادلانه باشد.
در چنین جشنی که بیمی میکند آرام رم
میکشد زیر لحد از کاسه سر جام جم
هوش مصنوعی: در این جشن که بدون شراب آرامش برقرار نیست، روح از درون خاک آرام آرام خارج میشود و به یاد آن کاسهی سر که جام جمشید را در خود دارد، میرود.
چند باشد دیده من از غم ایام یم
به که گیرم جام و از نی بشنوم الهام هم
هوش مصنوعی: چند روز دیگر باید چشم به راه غمهای روزگار باشم، بهتر است که نوشیدنی در دست بگیرم و از نی نغمههایی بشنوم که آرامم کند.
لافم از عشق وزنم با یار سیم اندام دم
میزند مفتی گر از تصنیف و از تألیف لاف
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، به خودم میبالم و با محبوب خوشپیکر مونس میشوم. اگر کسی از تألیف و شاعری حرف بزند، برای من اهمیت ندارد، چون عشق خودم را حس میکنم.
خیره شد چشم فلک از بسکه در روی زمین
در جنوب و در شمال و در یسار و در یمین
هوش مصنوعی: چشم آسمان به حیرت درآمد از زیباییهایی که بر روی زمین در شمال و جنوب، سمت چپ و راست وجود دارد.
گشت پیدا شد عیان آمد پدید از ماء و طین
سوسن و سنبل گل و نسرین شقیق و یاسمین
هوش مصنوعی: از آب و گل، زیباییها و گلهای تازهای مانند سوسن، سنبل، گل و نسرین، شقایق و یاسمین به وجود آمدند و به روشنی خود را نشان دادند.
گلستانرا گر بخوانم حالیا خلد برین
گر نکاهم قدر آن هرگز نگفتستم گزاف
هوش مصنوعی: اگر به گلستان نگاه کنم، بهشت را همچون آن میبینم؛ هرگز به ارزش آن بیدلیل سخن نگفتهام.
طفل غنچه میگشاید لب بهر صبح صبیح
بر فراز شاخ چون در دامن مریم مسیح
هوش مصنوعی: کودک مانند غنچهای است که به آرامی در صبح زود لبخند میزند و بر روی شاخهای قرار دارد، همانطور که در دامن مریم عیسای مسیح است.
سر بسر انجیل میخوانند مرغان فصیح
کبک و دراج و تذر و عندلیب و بوالملیح
هوش مصنوعی: پرندگان، به طور هماهنگ و با صدایی رسا، مشغول خواندن متونی مشابه انجیل هستند. کبک، دراج، تذرو، بلبل و بوالملیح نیز در این خواندن شرکت دارند.
گر بیابد آگهی زین جوش وزین جشن ملیح
سوی بستان میشتابد بیگمان عنقاز قاف
هوش مصنوعی: اگر از این شور و حال و این جشن دلانگیز باخبر شود، بدون شک به سوی باغ میشتابد.
باد نوروزی ز بستان رفت خاک و برد گرد
گلرخان کردند رو در باغ بهر سیر ورد
هوش مصنوعی: نسیم بهاری از باغ عبور کرد و گرد و خاک را با خود برد. زیبارویان باغ را برای چیدن گلها و لذت بردن از زیبایی بهار، آماده کردند.
دسته دسته جوقه جوقه زوج زوج و فرد فرد
گل ز گل سرزد بنفش و طوسی و اسپید زرد
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و تنوع گلها اشاره شده است، که به صورت گروهی از رنگها و نوعهای مختلف رشد کردهاند. گلها به رنگهای بنفش، طوسی و زرد دیده میشوند و این نشاندهندهی رونق و زیبایی طبیعت است که جلوههای متنوعی از خود را به نمایش میگذارد.
نازم آن صباغ رنگآمیز کاین تدبیر کرد
ریخت در خم آب و رنگ آورد با صد اختلاف
هوش مصنوعی: من به زیبایی آن آرایشگری که با تدبیر خاصی رنگ را در ظرف آب ریخت و با آن تنوع بسیاری به وجود آورد، افتخار میکنم.
در هوا دارد صبا همراه خود برگ سمن
یا بشیر از بهر یعقوب دل آرد پیرهن
هوش مصنوعی: باد خوشبو با خود گل سمن یا بشارتهایی برای یعقوب میآورد، تا او را خوشحال کند و دلش را شاد کند.
گل چو یوسف میفروشد حسن در مصر چمن
چون خریداران بگردش از ریاحین انجمن
هوش مصنوعی: گل مانند یوسف زیبایی خود را در چمنزار به نمایش میگذارد و هنگامی که مشتریان به دور او جمع میشوند، فضای پر از عطر گلها را ایجاد میکنند.
سنبلستش از خریداران یک و جای ثمن
گیسوان بگشوده گوید من عجوزم اینکلاف
هوش مصنوعی: او خود را با سادگی و بیخبر از خود بزرگ کرده و به خریدارانی که میخواهند او را بخرند، میگوید که من پیر شدهام و نمیتوانم به خواستههای شما پاسخ دهم، در حالی که موهایش را به عنوان بهای خود به نمایش گذاشته است.
داده بارعام در میخانه پیر میفروش
آنکه لطفش کرده ما را حلقه منت بگوش
هوش مصنوعی: در میخانه، پیرمرد میفروش به همه آزادانه نوشیدنی میدهد. او کسی است که به ما لطف کرده و ما در برابر او به نشان سپاس حلقهای در گوش داریم.
آمده میدرخم و در شیشه و ساغر بجوش
رفته هر سو با دهخواران یک ز دست و یک ز هوش
هوش مصنوعی: نوشیدنی به دست آمده و در ظروف مختلف در حال جوشیدن است، و هر گوشهای پر از خوشگذرانی و شادابی است. آدمها نه تنها در جسم بلکه در فکر و آگاهیشان هم غرق در این لذتها هستند.
ساقی از دریا رساند میبخیل بادهنوش
ورنه خم کی میدهد امروز مستان را کفاف
هوش مصنوعی: ساقی به ما شرابی میدهد که از دریا آورده، اما اگر این شراب نبود، امروز مستان از کجا میتوانستند شراب کافی داشته باشند؟
هیچ دانی چیست بر این عیش بیپایان سبب
وزچه ذرات جهان در رقص و وجدند و طرب
هوش مصنوعی: آیا میدانی چه علت و دلیلی موجب این شادی نامحدود است؟ و چرا تمامی ذرات جهان در حال رقص و شور و شادی هستند؟
بهر آن کامد قرین نوروز با ماه رجب
کاندران در کعبه ظاهر شد علی میرعرب
هوش مصنوعی: به خاطر این که روز نوروز با ماه رجب همزمان شده، علی، پیشوای عرب، در این ایام در کعبه ظاهر شد.
آفتاب ملک دین شاهنشه والا نسب
خسرو عمر افکن عنترکش مرحب شکاف
هوش مصنوعی: نور خورشید، پادشاه دین و فرمانروای بزرگ و با اصل و نسب، برای طول عمر و آرامش سرزمین، شجاعت و قدرتی را که دارد، به کار گرفته است.
مظهر ذات و صفات کبریا پا تا بسر
زوج زهرای مطهر بن عم خیرالبشر
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگیهای ویژه و مقام بالای حضرت علی (ع) و همسر ایشان، حضرت فاطمه (س) اشاره دارد. شاعر به احترام و عظمت این دو شخصیت بزرگ اسلامی نگاهی میاندازد و به صفات برجسته و الهی ایشان تاکید میکند. بهطور کلی، این فقط به نشاندهندهی ارتباط عمیق و معنوی آنان به عنوان مثالی از فضائل و ویژگیهای انسانی و الهی است.
جان جان سر سویدا تاب تن نور بصر
حاکم حکم قضا و آمر امر قدر
هوش مصنوعی: عشق، روح جان من است و کمرنگترین وجودم را روشن میکند. نور چشمان من در دست حاکم است که قدرت سرنوشت را در اختیار دارد و فرمانها را صادر میکند.
هم زمین باشد بگردون از جنابش مفتخر
هم فلک دارد بپستی پیش کاخش اعتراف
هوش مصنوعی: زمین به خاطر او به خود میبالد و آسمان نیز برایش سر تسلیم فرود آورده است.
سیل خون کردی روان رفتی چو در میدان کین
مشرکین را ریختی هی سر ز تن هی تن ز زین
هوش مصنوعی: خونی که به راه انداختی، همچون سیل به میدان نبرد رفتی و بیرحمانه مشرکین را از پا درآوردی. همچون زینپوشی که سرها را از تن جدا میکند.
آفرین بر دست و تیغش آمد از جان آفرین
چرخ چون آگاه گشت از زور و بازوئی چنین
هوش مصنوعی: ستایش بر دست و شمشیری که از جان برمیخیزد، وقتی آسمان از قدرت و نیروی چنین بازویی باخبر شد، به تحسین آمد.
تا شود ایمن ز نیش ذوالفقارش از زمین
اینهمه بالا گرفت از بس بخود دزدید ناف
هوش مصنوعی: برای اینکه از حمله و آسیب نیش شمشیر دشمن در امان باشد، به خاطر تلاش زیادش، خود را از زمین بالا کشیده و دور کرده است.
گر کس از سر علی مرتضی آگاه شد
میتوان گفتن که آگاه او ز سر الله شد
هوش مصنوعی: اگر کسی آگاهی کامل از مقام و جایگاه علی مرتضی پیدا کند، میتوان گفت که او به شناخت و آگاهی خداوند نیز نائل شده است.
چون منور عرصهٔ آفاق از آن ماه شد
در میان لشگر انفس ظهور شاه شد
هوش مصنوعی: وقتی که آن ماه روشنکنندهٔ جهانهای گوناگون در میان جمعیت انسانها آشکار شد، ظهور شاهی اتفاق افتاد.
چون حریم کعبه آنشه را تولدگاه شد
تا قیامت اهل عالم میکنند آنرا طواف
هوش مصنوعی: از آنجا که محل تولد او همچون حریم کعبه است، تا قیامت مردم جهان به دور آن خواهند گشت و آن را زیارت خواهند کرد.
ملک هستی راست او شاه و بخیلش بیگمان
انبیاء خدمتگذارانند بهر کسبشان
هوش مصنوعی: خداوند یگانه و حقیقی، پادشاهی است که هیچ کس جز او حاکمیت ندارد و تنها انبیاء به عنوان خدمتگذاران او به رسالت و راهنمایی مردم مشغولند. آنها برای نجات و هدایت دیگران تلاش میکنند.
آدم و الیاس و خضر این سه وجود پاک جان
ملک او را زارعند و آبیار و دشتبان
هوش مصنوعی: آدم، الیاس و خضر، این سه انسان پاک و فرهیخته، به نوعی نگهدارنده و پرورشدهندهی جان و روح ملک هستند و در واقع نقش کشاورز، آبیار و نگهبان زمین را ایفا میکنند.
با ید و بیضای آنسان موسیش باشد شبان
با چنان حشمت سلیمانش بود زنبیل باف
هوش مصنوعی: با قدرت و شکوه همانند موسی، شبان رمهاش میباشد و با همین عظمت، سلیمانش زرادخانهی بینظیری داراست.
یا علی یا ایلیا یا باحسن یا باتراب
یا علی ای نفس پاک حضرت ختمی مآب
هوش مصنوعی: ای علی، ای ایلیا، ای با حسن، ای با خاک، ای علی ای روح پاک حضرت ختمی مرتبت.
من نیم هرچند قابل لیک گر بودی صواب
در مدیحت میگرفتم از رخ مطلب نقاب
هوش مصنوعی: من اگرچه شایسته نیستم، ولی اگر درست باشد، در ستایش تو از چهرهام پرده برمیداشتم.
بایدم ناچار گفتن کردهئی خیبر خراب
یا بگویم کشتهای بن عبدود را در مصاف
هوش مصنوعی: باید بگویم که تو خیبر را خراب کردهای، یا اینکه بگویم که در جنگ، بن عبدود را کشتهای.
ای دو عالم در یک انسان ای علی مرتضی
ای که بستودت خداوند جهان در هل اتی
هوش مصنوعی: ای شخصیتی که در دو جهان نماد خلق و کمال هستی، ای علی مرتضی، کسی که خداوند جهان در سوره «هل اتی» به ستایش تو پرداخته است.
هم وجودت معنی کافی بقول قل کفی
هم مدیحت روز و شب ورد زبان مصطفی
هوش مصنوعی: وجود تو خود به تنهایی کافی و معنادار است. از روز تا شب، همگان تو را به عنوان ممدوحی بزرگ یاد میکنند، همانطور که پیامبر (ص) تو را ستایش میکند.
غیر تیغت سیف نی الا وجودت لافتی
وین سخن جبریل گفت و او نمیگوید خلاف
هوش مصنوعی: جز شمشیر تو سلاحی وجود ندارد، تو شجاعت را به نمایش میگذاری و این سخن جبریل است که هیچ گاه بر خلاف حقیقت نمیگوید.
کلب درگاهت صغیرم من که از فرط گناه
نامهام چون روی و رویم گشته چون روزم سیاه
هوش مصنوعی: من در مقابل درگاه تو مانند یک سگ کوچک هستم و به خاطر گناهانم، نامهام و صورتم به شدت سیاه و تیره شده است.
در دو عالم غیر درگاه توام نبود پناه
اولاخراهم کنی بر من تو از رحمت نگاه
هوش مصنوعی: در هیچکدام از جهانها، غیر از درگاه تو، پناهی ندارم. ای پروردگار، تنها تو میتوانی به من از رحمتت نظر کنی و کمکم کنی.
ثانیا از من نپوشی چشم رحمت هیچگاه
ور رود جرم و خطائی هم مراداری معاف
هوش مصنوعی: اگر چشمت را از رحمت من باز نکنی، هرگز موفق نخواهی شد. حتی اگر خطاها و اشتباهاتی داشته باشی، باز هم مورد بخشش قرار میگیری.