گنجور

شمارهٔ ۹ - نسخه کیمیا

بود بسی در طمع کیمیا
چهرهٔ من زرد به رنگ طلا
بوتهٔ دل بود در آتش مرا
حال چو فرار مشوش مرا
در عمل شمس و قمر از خیال
لاغر و کاهیده شدم چون هلال
عمر گرامی که بد اکسیر نقد
صرف نمودم همه در حل و عقد
تن به مثل کاه و غمم کود بود
قرع وجودم پر از اندوه بود
بود ز انبیق عیونم مدام
اشک مقطر به رخ زرد فام
کفش و کله جبه و دستار و دلق
رفت همه در گرو زاج و طلق
از عملیات نحاس و حدید
بهرهٔ من شد زحمات شدید
شد جگر از آتش حسرت کباب
هیچ ز مفتاح نشد فتح باب
زان همه تخم هوس اندر دلم
هیچ به جز رنج نشد حاصلم
لیک از آنجا که چو کوبی دری
آید از آن در بدر آخر سری
چون فلکم کار چنین سخت کرد
صحبت پیریم جوان بخت کرد
وه که چه پیری دل و جانش منیر
رند و جهاندیده و روشن ضمیر
دهر کهن یافته از او نوی
بندهٔ درویشی او خسروی
داد یکی نسخه بمن از وفا
گفت عمل کن بود این کیمیا
درج در آن نسخه کلامی کز آن
از عدم آمد بوجود این جهان
قلب شود ماهیت خاک از آن
دور زند انجم و افلاک از آن
شرح دهم گر صفت آن کلام
تا به صف حشر بود ناتمام
طرفه کلامی که بود چون شجر
عالم‌ امکان بودش برگ و بر
باید اگر آگهیت زان کلام
لفظ محبت بود آن والسلام
ای که روی در طلب کیمیا
من بکف آورده‌ام این سو بیا
کن بمحبت عمل و صد فتوح
بنگر از آن در جسد و نفس و روح
زود عمل کن که عمل کردنیست
هر که عمل کرد دو عالم غنیست
ای که چهل سال تو با نوع خویش
دشمنی آوردی و خصمی بپیش
جز غم و اندوه چه دیدی بگو
غیر مذمت چه شنیدی بگو
هم بمحبت گذران روز چند
به نشد ار روز تو بر من بخند
این صفت نیک چو عادت شود
مایهٔ هر گنج سعادت شود
این عمل نیک کند ز اعتبار
قلب سیه را زر کامل عیار
دم ز محبت زن و همچون صغیر
نقش کن این نام بلوح ضمیر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود بسی در طمع کیمیا
چهرهٔ من زرد به رنگ طلا
هوش مصنوعی: در دلم آرزوهای زیادی برای به دست آوردن گنج و ثروت بوده است، به طوری که چهره‌ام به زردی طلا درآمده است.
بوتهٔ دل بود در آتش مرا
حال چو فرار مشوش مرا
هوش مصنوعی: دل من مانند بته‌ای است که در آتش می‌سوزد و حال من در این وضعیت آشفته و نگران است.
در عمل شمس و قمر از خیال
لاغر و کاهیده شدم چون هلال
هوش مصنوعی: در واقع، با جوهرهٔ شمس و ماه، به زندگی و وجودی تازه و پر از نشاط وارد شدم، در حالی که قبل از آن، احساس ضعیف و ناکامل بودن داشتم، مثل هلال که هنوز کامل نشده است.
عمر گرامی که بد اکسیر نقد
صرف نمودم همه در حل و عقد
هوش مصنوعی: زمان باارزش خود را که با دقت و تلاش صرف کردم، همه در کارهای پیچیده و دشوار گذشته است.
تن به مثل کاه و غمم کود بود
قرع وجودم پر از اندوه بود
هوش مصنوعی: تن من مانند کاه است و غم‌های من مانند کود، وجودم پر از اندوه و افسردگی است.
بود ز انبیق عیونم مدام
اشک مقطر به رخ زرد فام
هوش مصنوعی: چشم‌هایم همواره مانند تقطیر مایعی از اشک هستند و صورت زردرنگم را تحت تأثیر قرار داده‌اند.
کفش و کله جبه و دستار و دلق
رفت همه در گرو زاج و طلق
هوش مصنوعی: تمامی چیزهایی که به آن‌ها اهمیت داده می‌شد، از جمله کفش و پوشش‌های دیگر، به خاطر پول و وابستگی به مال و اموال از دست رفته‌اند.
از عملیات نحاس و حدید
بهرهٔ من شد زحمات شدید
هوش مصنوعی: از کار و تلاش سخت، که به دست آوردن مس و آهن بوده، بهره‌مند شدم.
شد جگر از آتش حسرت کباب
هیچ ز مفتاح نشد فتح باب
هوش مصنوعی: آتش حسرت قلبم را سوزانده است، اما هیچ درسی از آن آتش نگرفته‌ام و درهای جدید به رویم باز نشده است.
زان همه تخم هوس اندر دلم
هیچ به جز رنج نشد حاصلم
هوش مصنوعی: تمام آرزوها و خواسته‌های من در دل، جز درد و رنج چیزی برایم به ارمغان نیاورده است.
لیک از آنجا که چو کوبی دری
آید از آن در بدر آخر سری
هوش مصنوعی: اما از آنجا که وقتی در بُکَنی، در جدیدی باز می‌شود و در نهایت به سرنوشت‌ات پی می‌بری.
چون فلکم کار چنین سخت کرد
صحبت پیریم جوان بخت کرد
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت به من این‌گونه سختی و چالش داد، همراهی با آدمی باتجربه و خردمند، بخت مرا دگرگون کرد.
وه که چه پیری دل و جانش منیر
رند و جهاندیده و روشن ضمیر
هوش مصنوعی: وای که چه پیر و با تجربه‌ای است، دل و جانش روشن و پر از نور است و نیکوکار و آگاه به جوانب زندگی.
دهر کهن یافته از او نوی
بندهٔ درویشی او خسروی
هوش مصنوعی: زمانهٔ کهن به خاطر او، بندهٔ درویش، به نوینی رسیده است که شرف و بزرگی دارد.
داد یکی نسخه بمن از وفا
گفت عمل کن بود این کیمیا
هوش مصنوعی: یک نفر نسخه‌ای از وفا به من داد و گفت که باید به آن عمل کنی. این نسخه همچون کیمیا است.
درج در آن نسخه کلامی کز آن
از عدم آمد بوجود این جهان
هوش مصنوعی: در آن نوشته‌ای وجود دارد که از کلامی نشات گرفته که این جهان از عدم به وجود آمده است.
قلب شود ماهیت خاک از آن
دور زند انجم و افلاک از آن
هوش مصنوعی: قلب انسان از طبیعت خاکی خود فاصله می‌گیرد و به دنیای بالاتر و ستارگان توجه می‌کند.
شرح دهم گر صفت آن کلام
تا به صف حشر بود ناتمام
هوش مصنوعی: اگر بخواهم درباره آن کلام توضیح دهم، تا روز رستاخیز هم نتوانم به پایان برسانم.
طرفه کلامی که بود چون شجر
عالم‌ امکان بودش برگ و بر
هوش مصنوعی: نکته جالب این است که مانند درخت، وجود او در جهان امکان دارای برگ و ثمر است.
باید اگر آگهیت زان کلام
لفظ محبت بود آن والسلام
هوش مصنوعی: اگر از سخنانم آگاهی داری که در آنها محبت وجود دارد، پس صحبت را به پایان می‌رسانم.
ای که روی در طلب کیمیا
من بکف آورده‌ام این سو بیا
هوش مصنوعی: ای کسی که در پی یافتن چیز گرانبهایی همچون کیمیا هستی، دست خود را برای دریافت آن به سوی من دراز کن و به این سمت بیا.
کن بمحبت عمل و صد فتوح
بنگر از آن در جسد و نفس و روح
هوش مصنوعی: با محبت عمل کن و نتایج و دستاوردهای زیادی را از آن در جسم، نفس و روح خود مشاهده کن.
زود عمل کن که عمل کردنیست
هر که عمل کرد دو عالم غنیست
هوش مصنوعی: سریع اقدام کن چون فرصت عمل کردن محدود است. هر کس که عمل کند، در دو جهان بی‌نیاز خواهد بود.
ای که چهل سال تو با نوع خویش
دشمنی آوردی و خصمی بپیش
هوش مصنوعی: ای کسی که چهل سال با هم نوع خودتان دشمنی کرده‌اید و با او درگیر بوده‌اید.
جز غم و اندوه چه دیدی بگو
غیر مذمت چه شنیدی بگو
هوش مصنوعی: غیر از غم و اندوه چه چیزی را تجربه کرده‌ای؟ آیا غیر از عیب جویی و نکوهش از دیگران چیز دیگری شنیده‌ای؟
هم بمحبت گذران روز چند
به نشد ار روز تو بر من بخند
هوش مصنوعی: اگر چند روزی را با عشق و محبت سپری کنم، چه اهمیت دارد اگر روزی تو بر من لبخند نزنی؟
این صفت نیک چو عادت شود
مایهٔ هر گنج سعادت شود
هوش مصنوعی: وقتی که یک ویژگی خوب به عادت تبدیل شود، باعث به دست آوردن هر نوع خوشبختی و موفقیتی می‌شود.
این عمل نیک کند ز اعتبار
قلب سیه را زر کامل عیار
هوش مصنوعی: کار خوب، اعتبار و ارزش قلب تیره را به اندازه طلا افزایش می‌دهد.
دم ز محبت زن و همچون صغیر
نقش کن این نام بلوح ضمیر
هوش مصنوعی: از عشق و محبت سخن بگو و مانند یک کودک، این نام را در دل خود ثبت کن.