شمارهٔ ۱۰ - پادشاه رعیت نواز
پادشهی بود رعیتنواز
ساز عدالت بجهان کرده ساز
خلق بعهدش همه در اتبساط
باز بدلها شده باب نشاط
در حق آن دافع ظلم و فساد
دست دمی بر شده بس از عباد
خطبه که بر نام وی آراستند
خلق بتعظیم ز جا خاستند
طفل همان دم که گشودی زبان
بود ثنا خوان شه کامران
پیرزنان نیمه شبان از اله
جسته همه رفعت و اقبال شاه
آمده آب و گل آنسر زمین
یکسره با مهر شهنشه عجین
الغرض آنشه چو از این خاکدان
رفت به سوی وطن جاودان
سد ره مرگ نه زر شد نه زور
قصر شهی گشت مبدل بگور
یاد غم آن شه مالک رقاب
آتشی افروخت بر آن خاک و آب
جامه قبا گشت همی در غمش
ملک سیهپوش شد از ماتمش
مشعل امید چو خاموش شد
آن در و دیوار سیهپوش شد
بعد عزاداری و ماتمگری
مر پسرش یافت چو او سروری
از ره دلخواهی و تجدید رای
خواست کند تخت پدر جابجای
کرد در آن سعی زاندازه بیش
وان متحرک نشد از جای خویش
ماند از آن واقعه بس در شگفت
بر دهن انگشت تحیر گرفت
شب شد و آمد پدر او را بخواب
با رخ رخشندهتر از آفتاب
شامل او گشته نکو خواهیش
داده خدا در دو جهان شاهیش
گفت که هان ای پسر تیز هوش
تخت پدر را بتحرک مکوش
پایهٔ این تخت نه بر گل بود
محکم از آنست که در دل بود
من بدل خلق ز دم تخت خویش
کام روا آمدم از بخت خویش
هم تو در آن ملک علم بر فراز
تا در اقبال شود بر تو باز
ملک گلت هست مسلم کنون
ملک دل آور بکف ای ذوفنون
خلق ز من دیده بسی خرمی
عادت مردم شده آن مردمی
هم بتو چون من شده امیدوار
زان سبب این تخت بود استوار
به ز دل آنرا بجهان جای نیست
جای بجا کردن آن رای نیست
پایهٔ آن گر ز دل آید برون
خودبخود این تخت شود سرنگون
هم تو صغیراز دردل رخ متاب
وانچه که خواهی همه زین دربیاب
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پادشهی بود رعیتنواز
ساز عدالت بجهان کرده ساز
هوش مصنوعی: پادشاهی وجود داشت که به رعیتها محبت میکرد و با برقراری عدالت، به دنیا نظم میداد.
خلق بعهدش همه در اتبساط
باز بدلها شده باب نشاط
هوش مصنوعی: مردم در وفای به عهد خود همه خوشحال و شاداب هستند و تغییرات در زندگی آنها به سرزندگی و نشاط بیشتر منجر شده است.
در حق آن دافع ظلم و فساد
دست دمی بر شده بس از عباد
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که فردی که به مبارزه با ظلم و فساد پرداخته، در لحظاتی از عبادت و خلوص نیت خود، به احساس و توجه ویژهای دست یافته است.
خطبه که بر نام وی آراستند
خلق بتعظیم ز جا خاستند
هوش مصنوعی: وقتی که خطبهای بر نام او خوانده شد، مردم از احترام و ادب از جا برخاستند.
طفل همان دم که گشودی زبان
بود ثنا خوان شه کامران
هوش مصنوعی: کودک از لحظهای که زبانش را باز میکند، به ستایش پادشاه موفق میپردازد.
پیرزنان نیمه شبان از اله
جسته همه رفعت و اقبال شاه
هوش مصنوعی: زنان سالخورده در نیمه شب از الهام الهی بهرهمند شده و همهی موفقیتها و مقامهای شاهانه را کسب کردهاند.
آمده آب و گل آنسر زمین
یکسره با مهر شهنشه عجین
هوش مصنوعی: آب و گل به سرزمین آمده و همه چیز را با محبت پادشاه در آمیخته است.
الغرض آنشه چو از این خاکدان
رفت به سوی وطن جاودان
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، وقتی که انسان از این دنیای فانی و موقتی جدا شود و به سوی سرای ابدی و واقعی خود برود، معنای زندگی و مقصد نهایی او مشخص میشود.
سد ره مرگ نه زر شد نه زور
قصر شهی گشت مبدل بگور
هوش مصنوعی: راه مرگ را نه با ثروت و نه با قدرت نمیتوان بست، زیرا کاخ پادشاهی نیز در نهایت به گور تبدیل میشود.
یاد غم آن شه مالک رقاب
آتشی افروخت بر آن خاک و آب
هوش مصنوعی: یاد درد و رنج آن فرمانروا شعلهای از آتش بر روی این خاک و آب روشن کرد.
جامه قبا گشت همی در غمش
ملک سیهپوش شد از ماتمش
هوش مصنوعی: در این بیت میتوان گفت که لباس قبا به نشان غم و اندوه او تبدیل شده و ملک به خاطر حزن و ماتم او به رنگ سیاه درآمده است. این بیانگر عمق درد و تأثیر آن بر محیط و اطراف اوست.
مشعل امید چو خاموش شد
آن در و دیوار سیهپوش شد
هوش مصنوعی: وقتی چراغ امید خاموش شد، تمام فضا را غم و تاریکی فرا گرفت.
بعد عزاداری و ماتمگری
مر پسرش یافت چو او سروری
هوش مصنوعی: بعد از پایان عزاداری و سوگواری، او پسرش را یافت که به شکلی مانند خود، مقام و عظمت را در دست دارد.
از ره دلخواهی و تجدید رای
خواست کند تخت پدر جابجای
هوش مصنوعی: از طریق تمایل و نظر جدید، او میخواهد که تخت پدرش را جابهجا کند.
کرد در آن سعی زاندازه بیش
وان متحرک نشد از جای خویش
هوش مصنوعی: در آن تلاش کرد که بیش از حد باشد، اما آن موجود، از جایش تکان نخورد.
ماند از آن واقعه بس در شگفت
بر دهن انگشت تحیر گرفت
هوش مصنوعی: از آن حادثه چیزهای شگفتانگیزی باقی مانده است که انسان را متعجب کرده و انگشت به دهانش مانده است.
شب شد و آمد پدر او را بخواب
با رخ رخشندهتر از آفتاب
هوش مصنوعی: شب فرارسید و پدر او را به خواب دعوت کرد، در حالی که چهرهاش از آفتاب نیز درخشانتر بود.
شامل او گشته نکو خواهیش
داده خدا در دو جهان شاهیش
هوش مصنوعی: خداوند او را در دو جهان به خوبی شامل کرده و به او مقام سلطنت عطا کرده است.
گفت که هان ای پسر تیز هوش
تخت پدر را بتحرک مکوش
هوش مصنوعی: گفت: ای پسر با هوش و زرنگ، برای به دست آوردن تخت پدر خود تلاش نکن و بیدلیل خود را به زحمت نینداز.
پایهٔ این تخت نه بر گل بود
محکم از آنست که در دل بود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که استحکام و قدرت هر چیزی به درون و اساس آن بستگی دارد، نه صرفاً به ظاهر یا ظاهری که ممکن است در ابتدا مشاهده شود. به عبارتی، چیزهایی که از عمق دل و روح شکل گرفتهاند، محکمتر و پایدارتر هستند.
من بدل خلق ز دم تخت خویش
کام روا آمدم از بخت خویش
هوش مصنوعی: از قدرت و عظمت خودم راضی و سربلند هستم که از سرنوشت خود به این مقام رسیدهام.
هم تو در آن ملک علم بر فراز
تا در اقبال شود بر تو باز
هوش مصنوعی: تو در آن سرزمین برتر از علم قرار داری تا زمانی که بر تو خوشبختی دوباره روی آورد.
ملک گلت هست مسلم کنون
ملک دل آور بکف ای ذوفنون
هوش مصنوعی: حاکم گلستان تو اکنون راضی و مسلط بر دلهاست، پس ای صاحب هنر، دل را در دست بگیر.
خلق ز من دیده بسی خرمی
عادت مردم شده آن مردمی
هوش مصنوعی: مردم به خاطر اینکه من خوشحال و شاداب هستم، به شادی و خرمی عادت کردهاند.
هم بتو چون من شده امیدوار
زان سبب این تخت بود استوار
هوش مصنوعی: به خاطر تو، کسانی مانند من امیدوار شدهاند، و به همین دلیل این تخت، استحکام و ثبات دارد.
به ز دل آنرا بجهان جای نیست
جای بجا کردن آن رای نیست
هوش مصنوعی: دل نگران و بیقرار جایی در این دنیا ندارد، و نمیتوان از آن انتظار جایی ثابت و مناسب داشت.
پایهٔ آن گر ز دل آید برون
خودبخود این تخت شود سرنگون
هوش مصنوعی: اگر پایه و اساس یک چیز از دل و احساسات واقعی بیرون بیاید، به طور طبیعی آن چیز به سقوط و نابودی میانجامد.
هم تو صغیراز دردل رخ متاب
وانچه که خواهی همه زین دربیاب
هوش مصنوعی: هرگز از دل خود چهرهی نوجوانی را دور نکن و بدان که آنچه میخواهی، همه از این در به دست میآید.