گنجور

شمارهٔ ۱۱ - قافلهٔ سوداگر

قافله‌ای بست پی سود بار
عزم سفر کرد ز شهر و دیار
لیک بد آن مرحله پرخوف و بیم
دزد در آن بادیه دایم مقیم
مردم آن قافله از بیم مال
هیچ نگشتند تهی از ملال
غیر یکی زان همه کوشاد بود
جان وی از قید غم آزاد بود
پای دلش بود بجا همچو کوه
مایهٔ عبرت شده در آن گروه
شب همه شب آنهمه در اضطراب
وان یکی آسوده همی کرد خواب
روز بدند آن همه تعویذ خوان
وان یکی از هزل گشودی زبان
مدتی آن راه نمودند طی
هیچ ندیدند توحش ز وی
تا شبی آن قافله با اضطرار
در دژ مخروبه‌ئی افکند بار
بود مر آن قلعه ز عهد قدیم
لیک در آنجا نبدی کس مقیم
بار خود افکند و شد آن ذوفنون
در طلب حاجتی از دژ برون
مردم آن قافله را در نظر
آمدی این مکر و فسون جلوه‌گر
کز پی آشفتن احوال او
دست گشایند به‌ اموال او
بهر مزاح‌ امتعهٔ ان جوان
زود نمودند بکنجی نهان
نا گه از آن دشت چو سیلی ز کوه
راهزنان ریخته در آن گروه
هستی آن طایفه تاراج شد
مرد غنی مفلس و محتاج شد
رفت ز کف هستی آن کاروان
ماند بجا ‌امتعهٔ آن جوان
راهزنان چونکه به بستند رخت
باز درآمد بدژ آن نیکبخت
واقعه بشنید و بشکرانه زود
بر زبر خاک همی چهره سود
گشت از آن کیفیت ناگوار
حیرت آن طایفه یک بر هزار
روبجوان کرده که بر گوی راست
در همه بخت از چه مساعدتر است
آنکه دمش بدرقهٔ تست کیست
یا عمل نیک تو بر گو که چیست
گفت خیانت ننمودم به کس
آن عمل نیک من اینست و بس
مال که آید ز خیانت بدست
هم به خیانت برود هرچه هست
در که ز مفتاح خیانت گشود
هم به خیانت شود آن بسته زود
تا کی توانی چو صغیر ای پسر
ز اهل خیانت به جهان کن حذر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قافله‌ای بست پی سود بار
عزم سفر کرد ز شهر و دیار
هوش مصنوعی: کاروانی راهی سفر شد و برای کسب سود بار و بستر خود را آماده کرد و از شهر و دیار خود بیرون رفت.
لیک بد آن مرحله پرخوف و بیم
دزد در آن بادیه دایم مقیم
هوش مصنوعی: اما در آن مرحله، ترس و نگرانی از دزد وجود دارد که در آن بیابان همیشه حضور دارد.
مردم آن قافله از بیم مال
هیچ نگشتند تهی از ملال
هوش مصنوعی: مردم آن گروه به خاطر ترس از دست دادن مال و ثروت خود، هیچ وقت احساس خستگی و دلزدگی نکردند.
غیر یکی زان همه کوشاد بود
جان وی از قید غم آزاد بود
هوش مصنوعی: غیر از یک نفر، همه‌ی آن‌ها خوشحال بودند و روح او از بند غم ر‌ها بود.
پای دلش بود بجا همچو کوه
مایهٔ عبرت شده در آن گروه
هوش مصنوعی: دل او همچون کوهی است که به جای خود ثابت و استوار مانده و مایه عبرتی برای دیگران شده است.
شب همه شب آنهمه در اضطراب
وان یکی آسوده همی کرد خواب
هوش مصنوعی: شبانگاهان همه در نگرانی و بی‌قراری هستند، اما تنها یکی از آنها در آرامش خوابیده است.
روز بدند آن همه تعویذ خوان
وان یکی از هزل گشودی زبان
هوش مصنوعی: روزهای بدی بودند که همه در دعا و طلسم بودند، اما تو از میان آن‌ها به شوخی و مزاح پرداختی.
مدتی آن راه نمودند طی
هیچ ندیدند توحش ز وی
هوش مصنوعی: مدتی را در آن مسیر پیش رفتند، اما هیچ نشانه‌ای از بی‌رحمی و وحشیگری پیدا نکردند.
تا شبی آن قافله با اضطرار
در دژ مخروبه‌ئی افکند بار
هوش مصنوعی: روزی شب، آن گروه مجبور و ناچار بود که در یک دژ ویران، بار خود را بگذارد.
بود مر آن قلعه ز عهد قدیم
لیک در آنجا نبدی کس مقیم
هوش مصنوعی: این قلعه از زمان‌های قدیم وجود داشت، اما در آنجا هیچ‌کس سکونت نداشت.
بار خود افکند و شد آن ذوفنون
در طلب حاجتی از دژ برون
هوش مصنوعی: او بار خود را کنار گذاشت و آن چالاک و توانا برای دستیابی به خواسته‌اش از دژ خارج شد.
مردم آن قافله را در نظر
آمدی این مکر و فسون جلوه‌گر
هوش مصنوعی: مردم آن گروه را در نظر تو آوردند و این حیله و تزویر خود را به نمایش گذاشتند.
کز پی آشفتن احوال او
دست گشایند به‌ اموال او
هوش مصنوعی: به خاطر برهم خوردن حال او، به اموالش دست دراز می‌کنند.
بهر مزاح‌ امتعهٔ ان جوان
زود نمودند بکنجی نهان
هوش مصنوعی: به خاطر خنده و شوخی، چیزهای مختلفی را از آن جوان زود آماده کردند و در گوشه‌ای پنهان کردند.
نا گه از آن دشت چو سیلی ز کوه
راهزنان ریخته در آن گروه
هوش مصنوعی: به ناگاه، از دشت، همانند طغیانی که از کوه‌ها به راهزنان می‌ریزد، ناگهان گروهی به آنجا هجوم آورد.
هستی آن طایفه تاراج شد
مرد غنی مفلس و محتاج شد
هوش مصنوعی: وجود آن گروه نابود شد و مرد ثروتمند به فقر و نیاز افتاد.
رفت ز کف هستی آن کاروان
ماند بجا ‌امتعهٔ آن جوان
هوش مصنوعی: کاروانی از دست رفت و از آن تنها یادگارهایی از جوان باقی ماند.
راهزنان چونکه به بستند رخت
باز درآمد بدژ آن نیکبخت
هوش مصنوعی: وقتی راهزنان مسیر را بستند، آن خوشبختی دوباره به بیرون آمد و سفر خود را از سر گرفت.
واقعه بشنید و بشکرانه زود
بر زبر خاک همی چهره سود
هوش مصنوعی: حادثه‌ای رخ داد و به نشانه شکرگزاری، سریعاً بر خاک افتاد و چهره‌اش را به خاک سایید.
گشت از آن کیفیت ناگوار
حیرت آن طایفه یک بر هزار
هوش مصنوعی: به دلیل آن وضعیت ناخوشایند، آن گروه از حیرت به شدت متعجب شدند.
روبجوان کرده که بر گوی راست
در همه بخت از چه مساعدتر است
هوش مصنوعی: جوان با انرژی و شادابی‌اش می‌سازد که در بازی سرنوشت، شانس و اقبالش چگونه است و از چه بابت می‌تواند بهتر عمل کند.
آنکه دمش بدرقهٔ تست کیست
یا عمل نیک تو بر گو که چیست
هوش مصنوعی: کیست آن شخصی که به تو پاسخ مثبت می‌دهد؟ یا از تو بخواهم بگو که عمل نیکت چیست؟
گفت خیانت ننمودم به کس
آن عمل نیک من اینست و بس
هوش مصنوعی: من به هیچ‌کس خیانت نکرده‌ام و تنها همین کار نیک من کافی است.
مال که آید ز خیانت بدست
هم به خیانت برود هرچه هست
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست آید به خاطر خیانت، به همان دلیل نیز از بین می‌رود.
در که ز مفتاح خیانت گشود
هم به خیانت شود آن بسته زود
هوش مصنوعی: اگر در قفل خیانت با کلید خیانت باز شود، در بسته هم به سرعت به خیانت می‌افتد.
تا کی توانی چو صغیر ای پسر
ز اهل خیانت به جهان کن حذر
هوش مصنوعی: ای پسر، تا چه زمانی می‌توانی مانند یک کودک بی‌خبر و ناآگاه بمانی؟ از اهل خیانت و فریبکاری در دنیا دوری کن و آگاه باش.