گنجور

شمارهٔ ۳۸ - دف و مطرب

دف به کف مطربکی تیز هوش
داشت چنین از ره معنی خروش
کی عجب این جور و جفا تا به کی
جور به این بی سر و پا تا به کی
خلق به یک حلقه غلامی کنند
خود به بر خواجه گرامی کنند
من که به صد حلقه غلام‌ آمدم
دایرهٔ عشرت عام‌ آمدم
چند خورم از کف مطرب قفا
چند بر آرم گه و بی‌گه نوا
این سخن از سوز چو آن ساز گفت
مطرب شیرین سخنش باز گفت
نالی از این که‌ت ز چه بنواختم
من پی بنواختنت ساختم
ناله‌ات‌ آمد سبب وجد و حال
من به همین مایلم ای دف بنال
ای دل دانا مکن از ناله بس
دم مکش از ناله دمی چون جرس
همچو دف از دوست خوری گر قفا
آن ز وفا دان نه ز راه جفا
چنگ‌وشت گر که دهد گوشمال
همچو نی از بهر دل او بنال
دل که به دلدار ننالد صغیر
مشت گلش بیش مخوان دل‌ مگیر

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دف به کف مطربکی تیز هوش
داشت چنین از ره معنی خروش
هوش مصنوعی: یک نوازنده باهوش و چیره‌دست، در دستانش دف دارد و با ضربات خود به زیبایی حس و معنی را به گوش می‌رساند. او با مهارت خاصی صدای دل‌انگیزی ایجاد می‌کند که افراد را به واکنش وا می‌دارد.
کی عجب این جور و جفا تا به کی
جور به این بی سر و پا تا به کی
هوش مصنوعی: این چه تعجبی دارد که اینقدر ظلم و ستم ادامه دارد؟ تا چه زمانی باید به چنین وضعیت آشفته و بی‌نظمی دچار شویم؟
خلق به یک حلقه غلامی کنند
خود به بر خواجه گرامی کنند
هوش مصنوعی: مردم به یک دست ظلمت و بندگی در می‌آیند، در حالی که خود را به بزرگی و مقام عالی معرفی می‌کنند.
من که به صد حلقه غلام‌ آمدم
دایرهٔ عشرت عام‌ آمدم
هوش مصنوعی: من با وجود اینکه به صد حلقه بنده و غلام دیگران هستم، در دایره خوشی و شادی خودم را می‌جویم.
چند خورم از کف مطرب قفا
چند بر آرم گه و بی‌گه نوا
هوش مصنوعی: چند بار از دست نوازنده بنوشم و چند بار بی‌وقفه آواز سر دهم؟
این سخن از سوز چو آن ساز گفت
مطرب شیرین سخنش باز گفت
هوش مصنوعی: این سخن از دل پر درد و سوز است، مانند صدای شیرین و دلنشین نوازنده‌ای که با کلام خود، احساسات را دوباره زنده می‌کند.
نالی از این که‌ت ز چه بنواختم
من پی بنواختنت ساختم
هوش مصنوعی: من از آنچه بر من گذشته، به خود ناله و فریاد می‌زنم، زیرا می‌دانم که برای محبت و دوستی تو، خود را به این حالت درآورده‌ام.
ناله‌ات‌ آمد سبب وجد و حال
من به همین مایلم ای دف بنال
هوش مصنوعی: صدای ناله‌ات به دلیلی خاص و همچنین به خاطر وضعیت من، مرا به این کرده واداشته است که ای دف، به ناله درآمدم.
ای دل دانا مکن از ناله بس
دم مکش از ناله دمی چون جرس
هوش مصنوعی: ای دل آگاه، نگذار که از ناله‌های خود بیش از حد حرف بزنی؛ مانند زنگی که مدام صدا می‌دهد، هر دم ناله نکن.
همچو دف از دوست خوری گر قفا
آن ز وفا دان نه ز راه جفا
هوش مصنوعی: اگر از دوست ضربه‌ای ببینی، مثل صدای دف، بدان که این از وفاست نه از خیانت.
چنگ‌وشت گر که دهد گوشمال
همچو نی از بهر دل او بنال
هوش مصنوعی: اگر چنگ و ساز در دستان تو باشد، حتی اگر صدای آن شمالی و دور باشد، باید به خاطر عشق و دل او مانند نی آواز سر دهی و ناله کنی.
دل که به دلدار ننالد صغیر
مشت گلش بیش مخوان دل‌ مگیر
هوش مصنوعی: اگر دل به معشوق شکایت نکند، پس کوچک‌ترین گل هم نمی‌تواند دل را به خود مشغول کند. پس بهتر است دل را از این مشغولیت‌ها دور نگه‌داری.