گنجور

شمارهٔ ۲۸ - قدک و صباغ

داد به صباغ کسی یک قدک
گفت که ای خم تو رشگ فلک
این قدک من فلکی رنگ کن
رود به انجام وی آهنگ کن
هرچه که خواهی دهم ای بی‌عدیل
زود مر این جامه فروکش به نیل
گفت بچشم ای تو مرا تاج سر
روز دگر آی و قدک را ببر
بر حسب وعده دکر روز مرد
جا به در دکهٔ صباغ کرد
خواست قدک کفت ببخشا که آن
زرد شد از غفلت و خواهم‌ امان
روز دگر در خم نیلش زنم
مزد بگیرم به تو اش رد کنم
روز دگر‌ام د و آن جامه خواست
وعدهٔ صباغ نیفتاد راست
گفت که آن سبز شد از اشتباه
روز دگر آی و ببخش این گناه
روز دگر‌ آمد و صباغ باز
دفتر عذری ببرش کرد باز
گفت که آن سرخ شدای ذوالکرم
روز دگر رنجه بفرما قدم
روز دگر‌ آمد و کرد آن طلب
گفت که گردیده بنفش ای عجب
بخت تو افکنده مرا در عنا
روز دگر کام تو سازم روا
الغرض آن دل شدهٔ مستمند
بهر قدک‌ آمد و شد روز چند
رنگ ز صباغ فراوان شنید
لیک یکی زان همه چشمش ندید
عاقبت این رنگ بر‌ام د زخم
گفت برادر قد کت گشتم گم
مرد بر آشفت که ای اوستاد
آن همه رنگ از تو قبول اوفتاد
لیک از این رنگ مسازم ملول
کز تو نخواهم کنم آنرا قبول
رنگ چه صباغ که این گفتگو
هست بر ادیان مثلی بس نکو
خلق چو صباغ بتلوین نگر
رنگ برنگ آن قدک دین نگر
لیک هر آن رنگ برآید زدن
به بود از رنگ قدک گمشدن
آه ز لا قیدی و لامذهبی
داد ز بی‌دینی و بی‌مشربی
کون به خود هرچه پذیرد فساد
نیست جز از مردم بی‌اعتقاد
قید دیانت چو بپای دل است
کام دل و نظم جهان حاصل است
طایفه بی‌چون که به یک مذهبند
در پی یک مقصد و یک مطلبند
نیست در آن طایفه چون اختلاف
نظم پدید آیدشان بی‌خلاف
نظم نخیزد مگر از اتحاد
وان ندهد دست جز از اعتقاد
جز بقوانین بزرگان دین
نظم صغیرا نبود در زمین

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داد به صباغ کسی یک قدک
گفت که ای خم تو رشگ فلک
هوش مصنوعی: چوچتون، پسر یک رنگرزی، گفت به او که ای خم تو، باعث حسادت آسمان است.
این قدک من فلکی رنگ کن
رود به انجام وی آهنگ کن
هوش مصنوعی: این قد و قامت تو را به رنگ آسمان درآورده و به شکلی زیبا و دل‌نشین تبدیل کرده است. به پایان کار خود فکر کن و آن را با هم‌آهنگی به پیش ببر.
هرچه که خواهی دهم ای بی‌عدیل
زود مر این جامه فروکش به نیل
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی به تو می‌دهم، ای بی‌نظیر. اما قبل از آن، این لباس را به نیل برسان.
گفت بچشم ای تو مرا تاج سر
روز دگر آی و قدک را ببر
هوش مصنوعی: گفت به چشمم، ای تاج سر من، روز دیگری بیا و قد و قامتت را با خود بیاور.
بر حسب وعده دکر روز مرد
جا به در دکهٔ صباغ کرد
هوش مصنوعی: بر اساس وعده‌ای که داده شده بود، روز مرد به دکانی رفت و در دکه رنگرزی حضور پیدا کرد.
خواست قدک کفت ببخشا که آن
زرد شد از غفلت و خواهم‌ امان
هوش مصنوعی: من از قد و قامت تو خواستم که ببخشایی، زیرا آن زرد و ناراحت شده از غفلت و من نیز به دنبال امنیتم.
روز دگر در خم نیلش زنم
مزد بگیرم به تو اش رد کنم
هوش مصنوعی: روزی دیگر در خیابان نیل، به او دستمزد می‌دهم و خبرها و حرف‌های تو را به او منتقل می‌کنم.
روز دگر‌ام د و آن جامه خواست
وعدهٔ صباغ نیفتاد راست
هوش مصنوعی: در روز دیگر، آن پارچه‌ای که خواسته بودم، قول و قرار رنگ‌آزمایی‌اش به درستی به تأخیر افتاد.
گفت که آن سبز شد از اشتباه
روز دگر آی و ببخش این گناه
هوش مصنوعی: او گفت که آن موضوع به خاطر اشتباهی در روز دیگر پیش آمده است، بیا و این خطا را ببخش.
روز دگر‌ آمد و صباغ باز
دفتر عذری ببرش کرد باز
هوش مصنوعی: روز جدیدی آغاز شد و نقاش دوباره مشغول شد تا زیبایی‌های عشق را به تصویر بکشد.
گفت که آن سرخ شدای ذوالکرم
روز دگر رنجه بفرما قدم
هوش مصنوعی: او گفت که آن سرخی که به خاطر ذوالکرم به وجود آمد، در روز دیگر هم سختی‌ها را تحمل کن و قدم پیش بگذار.
روز دگر‌ آمد و کرد آن طلب
گفت که گردیده بنفش ای عجب
هوش مصنوعی: روزی دیگر آمد و آن خواسته‌ام را مطرح کرد و گفت که چه بر سر این چیز عجیب آمده است که به رنگ بنفش در آمده.
بخت تو افکنده مرا در عنا
روز دگر کام تو سازم روا
هوش مصنوعی: بخت و شانس تو باعث شده که من در این حالت قرار بگیرم و در روز دیگر، خواسته‌های تو را برآورده کنم.
الغرض آن دل شدهٔ مستمند
بهر قدک‌ آمد و شد روز چند
هوش مصنوعی: در واقع، این دل بی‌پناه به خاطر زیبایی تو مدتی در حال آمد و رفت بوده است.
رنگ ز صباغ فراوان شنید
لیک یکی زان همه چشمش ندید
هوش مصنوعی: بسیاری از رنگ‌ها و زیبایی‌ها را از نقاش شنیده، اما هیچ‌کدام از آن‌ها را با چشم خود ندیده است.
عاقبت این رنگ بر‌ام د زخم
گفت برادر قد کت گشتم گم
هوش مصنوعی: در نهایت، این زخم‌ها سبب شده که من به صورت دیگری در بیایم و دیگر نتوانم خود واقعی‌ام را پیدا کنم.
مرد بر آشفت که ای اوستاد
آن همه رنگ از تو قبول اوفتاد
هوش مصنوعی: مرد ناراحت شد و گفت: ای استاد، چرا همه آن رنگ‌ها (ی زیبایی) از تو رخت بربسته‌اند؟
لیک از این رنگ مسازم ملول
کز تو نخواهم کنم آنرا قبول
هوش مصنوعی: اما از این رنگ و حالت خسته‌ام، زیرا نمی‌خواهم آن را از تو بپذیرم.
رنگ چه صباغ که این گفتگو
هست بر ادیان مثلی بس نکو
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و تنوع کلامی که در ادیان مختلف وجود دارد اشاره می‌شود و بیانگر آن است که این مباحثات چقدر ارزشمند و زیبا هستند، همانند رنگی که یک نقاش بر بوم خود می‌زند.
خلق چو صباغ بتلوین نگر
رنگ برنگ آن قدک دین نگر
هوش مصنوعی: مردم مانند رنگ‌آمیزان هستند که به دقت و هنرمندانه، رنگ‌های مختلفی را بر روی اشیا می‌زنند. در این میان، توجه به زیبایی و نمای آن دختر دین، بسیار جلب توجه می‌کند.
لیک هر آن رنگ برآید زدن
به بود از رنگ قدک گمشدن
هوش مصنوعی: اما هر زمانی که رنگی نمایان شود، از جوهر واقعی خود فاصله می‌گیرد و هویت اصلی‌اش را گم می‌کند.
آه ز لا قیدی و لامذهبی
داد ز بی‌دینی و بی‌مشربی
هوش مصنوعی: اینجا شاعر از احساس ناامیدی و بی‌خانمانی در زندگی خود صحبت می‌کند. او از عدم پایبندی به مذهب و اصول زندگی سخن گفته و به دوگانگی و سردرگمی که حاصل این وضعیت است، اشاره می‌کند. در واقع، او از رهایی از قید و بندها و عدم تعلق به یک مذهب یا مذهب خاص ابراز نگرانی می‌کند.
کون به خود هرچه پذیرد فساد
نیست جز از مردم بی‌اعتقاد
هوش مصنوعی: هر چیزی که در جهان وجود دارد، اگر به خودی خود پذیرفته شود، فساد یا نقصان نمی‌یابد، به جز از سوی کسانی که به آن اعتقادی ندارند.
قید دیانت چو بپای دل است
کام دل و نظم جهان حاصل است
هوش مصنوعی: اگر دیانت و ایمان در دل وجود داشته باشد، خوشبختی و نظم در زندگی به دست می‌آید.
طایفه بی‌چون که به یک مذهبند
در پی یک مقصد و یک مطلبند
هوش مصنوعی: نهادی که همگی به یک باور مشترک پایبند هستند، در جستجوی یک هدف و یک راستا قرار دارند.
نیست در آن طایفه چون اختلاف
نظم پدید آیدشان بی‌خلاف
هوش مصنوعی: در آن جمع، زمانی که نظم و توافقی میان آنها به وجود بیاید، هیچ گونه اختلافی نمی‌توان مشاهده کرد.
نظم نخیزد مگر از اتحاد
وان ندهد دست جز از اعتقاد
هوش مصنوعی: نظم و هماهنگی تنها از اتحاد و یکپارچگی به وجود می‌آید و این اتحاد جز از باور و عقیده مشترک حاصل نمی‌شود.
جز بقوانین بزرگان دین
نظم صغیرا نبود در زمین
هوش مصنوعی: در زمین، تنها تحت قوانین و احکام بزرگان دین، نظم و ترتیبی کوچک وجود ندارد.