گنجور

شمارهٔ ۲۷ - شلتاق پلتاق

صیحگهی پر فن حیلت‌گری
از همه در مکر و حیل برتری
چابک و طرار و ره‌ آموخته
حیله و تزویر و فن اندوخته
برد سوی دکهٔ صراف رخت
گفت بآن بیدل برگشته بخت
دیر حسابم من و زود اشتباه
مانده خر فکرت من نیم راه
کشف کن این مسئله‌ای هوشمند
گوی که تومان چهل و شصت چند
خنده زد آنمرد و بگفت از غرور
تا بچه حد ابلهی و بی‌شعور
شصت و چهل صد شود این هست فاش
گفت تو هم ابلهی آهسته باش
بازبزن جمع و ببین چون شود
شصت و چهل ده ز صد افزون شود
حوصله کردید بصراف تنگ
بانگ برآورد و همی کرد جنگ
خلق بوی جمع شدند از دو سو
جمله شنیدند مر آن گفت‌وگو
مرد حیل پیشه بآواز نرم
گفت مرا آید از این خلق شرم
من صد و ده از تو طلب داشتم
ده بتو بخشیده صد انگاشتم
گر صد و ده می‌ندهی صد بده
آنچه که اقرار کنی خود بده
خواست بانکار سراید سخن
مشت زدندش همگی بر دهن
کاین چه لجاج است تو در نزد ما
داشتی اقرار بصد کن ادا
داد بناچار صدش آن گریخت
خاک الم بر سر صراف بیخت
مدتی از زاویهٔ انزوا
پا ننهادی بدر آن بینوا
هیچ نمیگفت مبادا که باز
در رسد آن حیله‌گر حبله‌باز
از پس سالی بدکان کرد روی
تا مگر آن دکه کند رفت و روی
کامدش از گرد ره آن اوستاد
کرد سلامی و برش ایستاد
گفت کجا‌ آمده‌ئی ای رفیق
گفت بدیدار تو یار شفیق
گفت چه باشد که ز روی صفا
شرح دهی بهر من این ماجرا
کان چه حبل بود و چه مکروفسون
یا که بدان مکر شدت رهنمون
گفت مرا کرده وصیت پدر
گفته ز سرمایه مخور ای پسر
هرچه خوری از ره شلتاق خور
چون ندهد دست ز پلتاق خور
بود همان واقعه شلتاق من
حال بود نوبت پلتاق من
غمزده صراف به عجز اوفتاد
درهم چندیش به کف بر نهاد
دکه فرو بست و بگفت ار که باز
دیدیم اینجا کنمت صد نیاز
ای که تحیر بری از این مقال
تا نگری دیدهٔ خود را بمال
این نه از آن یکتن تنهاستی
بلکه کنون در خور تنهاستی
ما همه شلتاق بود کارمان
نیست جز این پیشه و کردارمان
جامعه فاسد ز خیانت شده
مسخره عنوان دیانت شده
خانهٔ ما کرده خیانت خراب
نیست جز این باعث این انقلاب
تا که چنین است چنین است حال
به شدن حالت ما دادن محال
هست صغیر این روش و این مرام
علت بدبختی ما والسلام

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صیحگهی پر فن حیلت‌گری
از همه در مکر و حیل برتری
هوش مصنوعی: فریاد و بانگ حیله‌گری، بر همه ترفندها و نقشه‌ها تسلط دارد و در این زمینه از همه دیگران بالاتر و برتر است.
چابک و طرار و ره‌ آموخته
حیله و تزویر و فن اندوخته
هوش مصنوعی: سرعت و تیزهوشی او مثال‌زدنی است و در کنار آن، مهارت‌های مختلفی از جمله تدبیر و فریب را به خوبی فراگرفته است.
برد سوی دکهٔ صراف رخت
گفت بآن بیدل برگشته بخت
هوش مصنوعی: به بازار صرافی برو و به او بگو که بیدل (عاشق بی‌تاب) برگشت خوشبختی را به دست آورد.
دیر حسابم من و زود اشتباه
مانده خر فکرت من نیم راه
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به حساب و کتاب خود نرسیده‌ام و زود به اشتباهاتم پی می‌برم. خر فکر من در میانه راه معطل مانده است.
کشف کن این مسئله‌ای هوشمند
گوی که تومان چهل و شصت چند
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به یک معما یا سوال چالشی اشاره دارد. در اینجا از یک فرد باهوش خواسته می‌شود تا مسئله‌ای خاص را حل کند که به عددی مرتبط با "تومان" و تعدادی اشاره شده است. به طور کلی، این بدان معناست که فردی باید به بررسی و تفکر عمیق درباره یک عدد خاص بپردازد که به نظر می‌رسد محیطی برای انتقاد یا چالش فکری را فراهم می‌آورد.
خنده زد آنمرد و بگفت از غرور
تا بچه حد ابلهی و بی‌شعور
هوش مصنوعی: آن مرد خندید و گفت که از روی تکبر تا کجا می‌توان بی‌خودی و نادانی را ادامه داد.
شصت و چهل صد شود این هست فاش
گفت تو هم ابلهی آهسته باش
هوش مصنوعی: شصت و چهل وقتی به صد تبدیل می‌شود، این حقیقتی واضح است. تو هم مثل ابله‌ها آرام باش و ساکت بمان.
بازبزن جمع و ببین چون شود
شصت و چهل ده ز صد افزون شود
هوش مصنوعی: به جمع و شمار بنگرید، ببینید وقتی شصت و چهل را با هم جمع کنید، از صد بیشتر می‌شود.
حوصله کردید بصراف تنگ
بانگ برآورد و همی کرد جنگ
هوش مصنوعی: صبر و شکیبایی به خرج دادید و در نهایت صدای بلند صراف به گوش رسید و او نیز مشغول چالش و جدال شد.
خلق بوی جمع شدند از دو سو
جمله شنیدند مر آن گفت‌وگو
هوش مصنوعی: مردم از دو سوی مختلف دور هم جمع شدند و همه گفت‌وگوی آن‌ها را شنیدند.
مرد حیل پیشه بآواز نرم
گفت مرا آید از این خلق شرم
هوش مصنوعی: مردی با ترفند و نیرنگ، با صدای آرام به من گفت که از این مردم، خجالت می‌کشد.
من صد و ده از تو طلب داشتم
ده بتو بخشیده صد انگاشتم
هوش مصنوعی: من از تو صد و ده درخواست کردم، اما ده را به تو بخشیدم و صد را برای خودم در نظر گرفتم.
گر صد و ده می‌ندهی صد بده
آنچه که اقرار کنی خود بده
هوش مصنوعی: اگر به تو صد و ده نعمت بدهند، باز هم آنچه را که خود به آن اعتراف کنی، خودت عرضه کن.
خواست بانکار سراید سخن
مشت زدندش همگی بر دهن
هوش مصنوعی: خواست از کسی که در مکانی بهتر از اوست، سخن بگوید و حرفش را بزند، اما همه بر او حمله کردند و او را ساکت کردند.
کاین چه لجاج است تو در نزد ما
داشتی اقرار بصد کن ادا
هوش مصنوعی: این چه stubbornness و پافشاری است که تو در جلوی ما نشان دادی، در حالی که باید با صداقت اعتراف می‌کردی.
داد بناچار صدش آن گریخت
خاک الم بر سر صراف بیخت
هوش مصنوعی: از روی ناچاری، صدای گریه و زاری او به آسمان رسید و غم و اندوهش مانند خاکی بر سر صراف (کسی که اسکناس یا طلا می‌فروشد) ریخته شد.
مدتی از زاویهٔ انزوا
پا ننهادی بدر آن بینوا
هوش مصنوعی: مدتی در گوشهٔ تنهایی به پا ننشستی تا به آن بدبخت نزدیک شوی.
هیچ نمیگفت مبادا که باز
در رسد آن حیله‌گر حبله‌باز
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمی‌گفت تا نکند دوباره آن فریبکار حبابی به سر برسد.
از پس سالی بدکان کرد روی
تا مگر آن دکه کند رفت و روی
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک سال سخت و نامناسب، او تصمیم می‌گیرد که دوباره به جلو برود و شاید بتواند مشکلات را پشت سر بگذارد و به زندگی دستیابی جدیدی پیدا کند.
کامدش از گرد ره آن اوستاد
کرد سلامی و برش ایستاد
هوش مصنوعی: از راه، آن استاد آمد و سلامی کرد و نزد او ایستاد.
گفت کجا‌ آمده‌ئی ای رفیق
گفت بدیدار تو یار شفیق
هوش مصنوعی: دوست می‌پرسد کجا آمده‌ای، و پاسخ می‌دهد که برای دیدار تو، دوست مهربانم، آمده‌ام.
گفت چه باشد که ز روی صفا
شرح دهی بهر من این ماجرا
هوش مصنوعی: او از من پرسید چه چیزی باعث شده که با دل صاف و با صداقت، این داستان را برای من توضیح دهی.
کان چه حبل بود و چه مکروفسون
یا که بدان مکر شدت رهنمون
هوش مصنوعی: هرچه که چنگ و محکم به آن است، یا به آن فریب و مکر راهنمایی می‌کند.
گفت مرا کرده وصیت پدر
گفته ز سرمایه مخور ای پسر
هوش مصنوعی: پدر به من توصیه کرده است که ای پسر، از دارایی و سرمایه خود خرج نکن.
هرچه خوری از ره شلتاق خور
چون ندهد دست ز پلتاق خور
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخوری، از راه حلال و درست بخور، زیرا اگر از راه نادرست و غیراخلاقی بخوری، دستت از آن نعمت‌ها کوتاه خواهد شد.
بود همان واقعه شلتاق من
حال بود نوبت پلتاق من
هوش مصنوعی: واقعه‌ای که برای من پیش آمده، حالتی است که نوبت من به آن رسیده است.
غمزده صراف به عجز اوفتاد
درهم چندیش به کف بر نهاد
هوش مصنوعی: صراف غمگین و ناتوان شد و چند درهم را به دست آورد.
دکه فرو بست و بگفت ار که باز
دیدیم اینجا کنمت صد نیاز
هوش مصنوعی: دکه (فروشگاه) بسته شد و گفت: اگر دوباره توانستم تو را اینجا ببینم، به تو صد درخواست می‌کنم.
ای که تحیر بری از این مقال
تا نگری دیدهٔ خود را بمال
هوش مصنوعی: ای کسی که از این سخن شگفت‌زده شده‌ای، تا زمانی که می‌نگری با دقت، چشمانت را به خود بمال.
این نه از آن یکتن تنهاستی
بلکه کنون در خور تنهاستی
هوش مصنوعی: این تنها به خاطر یک نفر نیست که این‌گونه می‌کنی، بلکه اکنون زمان آن فرارسیده که باید به تنهایی فکر کنی.
ما همه شلتاق بود کارمان
نیست جز این پیشه و کردارمان
هوش مصنوعی: ما همه در کار خود به نوعی به روزمرگی و تکرار عادت کرده‌ایم و وظیفه‌مان فقط همین رفتار و کردار همیشگی است.
جامعه فاسد ز خیانت شده
مسخره عنوان دیانت شده
هوش مصنوعی: جامعه‌ای که فاسد شده به خاطر خیانت‌ها، به مسخره‌ای از اصول دیانت تبدیل شده است.
خانهٔ ما کرده خیانت خراب
نیست جز این باعث این انقلاب
هوش مصنوعی: خانهٔ ما به ما وفا نکرده و خراب است، جز اینکه همین موضوع باعث این تغییرات و تحولات شده است.
تا که چنین است چنین است حال
به شدن حالت ما دادن محال
هوش مصنوعی: تا زمانی که اوضاع به همین شکل است، تغییر حالتمان به شدت غیرممکن است.
هست صغیر این روش و این مرام
علت بدبختی ما والسلام
هوش مصنوعی: روش و نگرش کنونی ما، که به سن و سال کوچک برمی‌گردد، دلیل بدبختی ماست و بس.