شمارهٔ ۵ - قطعه
شنیدهام که شبانی به گوسفندان گفت
که از حراست من بر شما چه منتهاست
جواب داد یک از جمله گوسفندانش
که راست گویی و منت نهادن تو به جاست
ولی ز جادهٔ انصاف پا برون مگذار
ببین ریاست خود را همین حراست ماست
و گر نه با عدم ما وجود حضرت تو
امیر بر چه گروه و ریاستش به کجاست
تو با زمانی و یک چوبدست و یک کفنک
همان حکایت بهلول و آن عصا و رداست
شمارهٔ ۴ - قطعه در تعریف و توصیف بزرگان عرفان و ادب: هست عرفان و ادب ملکی که در آن مولویشمارهٔ ۷ - قطعه: چند گوئی کنم انفاق اگر یابم مال
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدهام که شبانی به گوسفندان گفت
که از حراست من بر شما چه منتهاست
هوش مصنوعی: شنیدهام که چوپانی به گوسفندها گفت که من از شما چه انتظاری دارم و شما چه فایدهای برای من دارید.
جواب داد یک از جمله گوسفندانش
که راست گویی و منت نهادن تو به جاست
هوش مصنوعی: یکی از گوسفندانش پاسخ داد که راست گفتی و تحسین تو چیزی است که شایستهاش هستی.
ولی ز جادهٔ انصاف پا برون مگذار
ببین ریاست خود را همین حراست ماست
هوش مصنوعی: اما از مسیر انصاف خارج نشو، زیرا حفظ و نگهداری مقام و جایگاه تو به همین رعایت انصاف بستگی دارد.
و گر نه با عدم ما وجود حضرت تو
امیر بر چه گروه و ریاستش به کجاست
هوش مصنوعی: اگر وجود ما نباشد، وجود شما که امیر هستید، چه ارزشی خواهد داشت و رهبریتان به کجا خواهد رفت؟
تو با زمانی و یک چوبدست و یک کفنک
همان حکایت بهلول و آن عصا و رداست
هوش مصنوعی: تو در زمان خودت با یک چوب و یک لایه پارچه مشابه داستان بهلول و آن عصا و ردا هستی.