شمارهٔ ۵۹
شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت
که چو حال من و چون زلف تو سنبل آشفت
دوش کردی چو به آهم تو تبسم گفتم
مژده ایدل که بباد سحری غنچه شگفت
باختم جان بتو ای ابروی جانان و هنوز
می ندانم که تو را طاق بخوانم یا جفت
بهر من گفت کسی قصهٔ فرهاد و مرا
نرود تا ابد از یاد ز بس شیرین گفت
چیست خاک در میخانه که هر اهل نظر
بروی از اشک روان آب زد و از مژه رفت
سخن پیر خرابات به جان می ارزد
لیک حرف من و زاهد همه میباشد مفت
چشم بیمار بتان دید صغیر و از غم
گشت بیمار بدانحال که در بستر خفت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت
که چو حال من و چون زلف تو سنبل آشفت
هوش مصنوعی: حالت من و موی تو، در باغی به تصویر کشیده شده است. وقتی حال من را میبینی، به یاد زلفهای پریشان تو میافتم.
دوش کردی چو به آهم تو تبسم گفتم
مژده ایدل که بباد سحری غنچه شگفت
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که تو به آه من خندیدی، به دوست گفتم که در صبح زود، گلها به طرز شگفتانگیزی شکوفا خواهند شد.
باختم جان بتو ای ابروی جانان و هنوز
می ندانم که تو را طاق بخوانم یا جفت
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی ابروهای تو جانم را باختم، ولی هنوز نمیدانم که تو را معشوق یکتا بنامم یا همتای خودم.
بهر من گفت کسی قصهٔ فرهاد و مرا
نرود تا ابد از یاد ز بس شیرین گفت
هوش مصنوعی: کسی داستان فرهاد را برای من تعریف کرد و آنقدر این داستان زیبا و جذاب بود که تا همیشه در ذهنم باقی خواهد ماند.
چیست خاک در میخانه که هر اهل نظر
بروی از اشک روان آب زد و از مژه رفت
هوش مصنوعی: در میخانه، خاکی وجود دارد که هر کسی که به عمق مطلب بنگرد، از شدت گریه بر آن، اشکهایش جاری میشود و مانند آب بر آن میریزد و از چشمانش میافتد.
سخن پیر خرابات به جان می ارزد
لیک حرف من و زاهد همه میباشد مفت
هوش مصنوعی: سخنان پیرِ راه و رفاقت ارزش دارد و دل را تسکین میبخشد، اما گفتگوی من با عالمان دین تنها بیمحتوا و بیارزش است.
چشم بیمار بتان دید صغیر و از غم
گشت بیمار بدانحال که در بستر خفت
هوش مصنوعی: چشم بیماران زیباییهای کوچک را میبیند و به خاطر غم، حالتی بیمارگونه پیدا میکند، به گونهای که در بستر خوابیده است.

صغیر اصفهانی