گنجور

شمارهٔ ۳۱

بگشود تا به خنده لب نوشخند را
در هم شکست رونق بازار قند را
عاقل چه پند بر من دیوانه می‌دهی
تو عشق را ندانی و دیوانه پند را
کوتاه گشت دست تمنایش از دو کون
هر کس گرفت آن سر زلف بلند را
از جمله کارها دل من عشق پیشه کرد
یارب چه سازم این دل مشگل پسند را
آوخ ز خال کنج لبش کان سیاه کرد
روز سفید گوشه نشینان چند را
داند ز دیدن رخ او حالت مرا
هر کس که دیده بر سر آتش سپند را
کس نیست چاره ای به غم ما کند صغیر
گوئیم با که درد دل دردمند را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگشود تا به خنده لب نوشخند را
در هم شکست رونق بازار قند را
هوش مصنوعی: او با لبخند خود، شکوه و زیبایی را که به خوشمزگی قند شبیه بود، از بین برد و باعث شد بازار قند رونق خود را از دست بدهد.
عاقل چه پند بر من دیوانه می‌دهی
تو عشق را ندانی و دیوانه پند را
هوش مصنوعی: عاقل، تو که خود در عشق آگاهی نداری، چه نصیحتی به من دیوانه می‌کنی؟
کوتاه گشت دست تمنایش از دو کون
هر کس گرفت آن سر زلف بلند را
هوش مصنوعی: کسی که در طلب و آرزوی معشوق است، به دلیل سختی و دشواری‌هایی که با آن روبرو می‌شود، نتوانسته به هدفش دست پیدا کند و نتوانسته است از دو سوی وجود خود به خواسته‌هایش برسد. او فقط توانسته بخشی از زیبایی معشوق را ببیند و به آن اشاره کند.
از جمله کارها دل من عشق پیشه کرد
یارب چه سازم این دل مشگل پسند را
هوش مصنوعی: دل من تصمیم به عشق ورزی گرفت، ای کاش می‌دانستم با این دل سخت‌پسند چه کنم.
آوخ ز خال کنج لبش کان سیاه کرد
روز سفید گوشه نشینان چند را
هوش مصنوعی: اه مایه‌ی اندوه، از خالی که در گوشه لب اوست؛ سیاهی آن، روزهای سپید را برای چندین گوشه‌نشین تیره می‌کند.
داند ز دیدن رخ او حالت مرا
هر کس که دیده بر سر آتش سپند را
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره او را دیده باشد، حال من را می‌داند، مانند کسی که آتش را در میان بوته‌های خشک دیده است.
کس نیست چاره ای به غم ما کند صغیر
گوئیم با که درد دل دردمند را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نیست که به جای غم ما فکری کند، به کوچکی‌ام می‌گویم با که درد دل یک دردمند را بازگو کنم.