شمارهٔ ۲۸
من از دل رخ نتابم زانکه یارم رخ نمود اینجا
از اینجا دیده چون بندم که او برقع گشود اینجا
بیا زاهد بمیخانه گر آگاهی همی خواهی
که آگاهت کنند از آنچه هست و آنچه بود اینجا
در این مجلس ملک هم آگه از صحبت نمیگردد
که با حق میکنند از راه دل گفت و شنود اینجا
من از مهد فنا بیرون نمی آیم که طفل دل
پس از یکعمر بی تابی بآرامی غنود اینجا
حضور زاهد و پیر مغان را تجربت کردم
نشست آنجا مرا بر آینه زنک و زدود اینجا
سزد گر رنگ من شد زرد در میدان عشق آری
سپر افکند در روز ازل چرخ کبود اینجا
چو سودم بر در پیر مغان سر نیک دانستم
که ضایع کرد عمر آنکس که از جان سرنسود اینجا
به بزم ما مغنی خواند ابیاتی حکیمانه
نمیدانم کجا بشنیده بود آمد سرود اینجا
صغیر آسا به نقد دین و دل گر میکنی سودا
به بازار محبت آکه خواهی برد سود اینجا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من از دل رخ نتابم زانکه یارم رخ نمود اینجا
از اینجا دیده چون بندم که او برقع گشود اینجا
هوش مصنوعی: من از دل، خود را رها نمیکنم چرا که یارم چهرهاش را در اینجا نشان داده و حالا نمیدانم چگونه ببینم وقتی که او در اینجا حجابش را کنار زده است.
بیا زاهد بمیخانه گر آگاهی همی خواهی
که آگاهت کنند از آنچه هست و آنچه بود اینجا
هوش مصنوعی: بیا ای زاهد، به میخانه بیا، اگر میخواهی از حقیقت آگاه شوی، باید به اینجا بیایی تا از آنچه هست و آنچه بوده، باخبر شوی.
در این مجلس ملک هم آگه از صحبت نمیگردد
که با حق میکنند از راه دل گفت و شنود اینجا
هوش مصنوعی: در این مجلس، حتی پادشاه هم از گفتگوها مطلع نمیشود، زیرا اینجا صحبتها از دل و با حقیقت انجام میشود.
من از مهد فنا بیرون نمی آیم که طفل دل
پس از یکعمر بی تابی بآرامی غنود اینجا
هوش مصنوعی: من از دنیای زوال بیرون نخواهم رفت، چرا که دل، پس از سالها بیتابی و انتظار، در اینجا به آرامش میرسد.
حضور زاهد و پیر مغان را تجربت کردم
نشست آنجا مرا بر آینه زنک و زدود اینجا
هوش مصنوعی: من تجربه کردم که زاهد و پیر مغان در آنجا حضور دارند. در آنجا نشستم و آنها با تماشای آینه، به من نکاتی را آموختند و پاکیهای باطنیام را زدودند.
سزد گر رنگ من شد زرد در میدان عشق آری
سپر افکند در روز ازل چرخ کبود اینجا
هوش مصنوعی: در میدان عشق، اگر رنگ من زرد شد، این به عشق من برمیگردد. چرا که در آغاز، چرخ زمان سپر خود را به زمین انداخت.
چو سودم بر در پیر مغان سر نیک دانستم
که ضایع کرد عمر آنکس که از جان سرنسود اینجا
هوش مصنوعی: زمانی که به درگاه پیر مغان رفتم، فهمیدم که عمر کسی هدر رفته که از جان خود برای اینجا، یعنی نایاب ترین چیزها، دست نمیکشد.
به بزم ما مغنی خواند ابیاتی حکیمانه
نمیدانم کجا بشنیده بود آمد سرود اینجا
هوش مصنوعی: در محفل ما، خوانندهای اشعاری عاقلانه را خواند. نمیدانم از کجا این اشعار را شنیده بود که اینجا به زبان آورد.
صغیر آسا به نقد دین و دل گر میکنی سودا
به بازار محبت آکه خواهی برد سود اینجا
هوش مصنوعی: اگر با دلی کوچک و ساده به معاملات عشق و محبت بپردازی، در صورتی که در این مسیر تلاش کنی، میتوانی از آن سود ببری.