شمارهٔ ۲۴
چند به چهره افکنی زلف سیاه خویش را
از نظرم نهان کنی روی چو ماه خویش را
اینقدر از غم توام حال نمانده تا مگر
شرح دهم به پیش تو حال تباه خویش را
شاهی و غمزهات بود خیل و سپاه و کردهای
امر به غارت جهان خیل و سپاه خویش را
من همه پای تا به سر ذلت و مسکنت شدم
تا تو نمودیام همی شوکت و جاه خویش را
مه به برت سها بود شه به درت گدا بود
گر شکنی روا بود طرف کلاه خویش را
دوختهام به راه تو چشم که از ره وفا
آیی و پا نهی به سر چشمبهراه خویش را
بین من و حبیب من واسطه آه و ناله شد
ای دل خسته قدردان ناله و آه خویش را
پیش تو کرده هر کسی سینه خویشتن سپر
تا به دل که افکنی تیر نگاه خویش را
یاد کند صغیر اگر زلف تو را روا بود
زآن که به خاطر آورد روز سیاه خویش را
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چند به چهره افکنی زلف سیاه خویش را
از نظرم نهان کنی روی چو ماه خویش را
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی با موهای سیاهت چهرهات را پنهان کنی؟ مگر میشود که چهرهای همچون ماه را از دید من دور کنی؟
اینقدر از غم توام حال نمانده تا مگر
شرح دهم به پیش تو حال تباه خویش را
هوش مصنوعی: دیگر آنقدر از غم تو بیحال شدهام که نمیتوانم وضعیت خراب خود را به تو بگویم.
شاهی و غمزهات بود خیل و سپاه و کردهای
امر به غارت جهان خیل و سپاه خویش را
هوش مصنوعی: شما با زیبایی و جاذبهتان، قدرت و نفوذی شگرف دارید و این خود به مثابه یک حکومت است که فرمان شلیکی به سوی دنیا را صادر کردهاید.
من همه پای تا به سر ذلت و مسکنت شدم
تا تو نمودیام همی شوکت و جاه خویش را
هوش مصنوعی: من از سر تا پا در ناچیزی و حقارت غرق شدم تا تو بزرگی و مقام خود را به من نشان دادی.
مه به برت سها بود شه به درت گدا بود
گر شکنی روا بود طرف کلاه خویش را
هوش مصنوعی: ماه در آغوش توست و پادشاه در درگاه تو فقیر به نظر میرسد. اگر بخواهی، این کاملاً درست است که طرفی از کلاه خود را بشکنی.
دوختهام به راه تو چشم که از ره وفا
آیی و پا نهی به سر چشمبهراه خویش را
هوش مصنوعی: چشمانم را به راه تو دوختهام تا از مسیر وفا بیایی و قدم بر دلم بگذاری، به امید دیدار تو که بیتاب تو هستم.
بین من و حبیب من واسطه آه و ناله شد
ای دل خسته قدردان ناله و آه خویش را
هوش مصنوعی: بین من و دوست عزیزم، نالهها و اندوهها فاصله انداخته است. ای دل خسته، قدر نالهها و اندوههای خود را بدان.
پیش تو کرده هر کسی سینه خویشتن سپر
تا به دل که افکنی تیر نگاه خویش را
هوش مصنوعی: هر کسی برای تو خود را سپر کرده است تا اگر تیر نگاهت به دلش اصابت کند، آسیب نبیند.
یاد کند صغیر اگر زلف تو را روا بود
زآن که به خاطر آورد روز سیاه خویش را
هوش مصنوعی: اگر کودک یاد تو را کند، به خاطر زلفت، این جایز است، چون او روزهای دشوار خود را به خاطر میآورد.
حاشیه ها
1402/10/18 23:01
علیرضا بدیع
مصراع دوم از نظرم نهان کنی درست است