گنجور

شمارهٔ ۲

ز ممکنات توان دید طلعت او را
که یک یک آینه‌اند آن جمال نیکو را
گرش مشاهده خواهی ز خویش چشم‌بپوش
که او ز دیدهٔ خود بین نهان کند رو را
ز خویش گم شو و آنگه خدای را میجوی
که واجبست ز خود گم شدن خداجو را
تهی نکرده ز هر بو مشام کی شنوی
شمیم دلکش آن طرهٔ سمن بو را
رواست کار خدایی ز دوستدار خدا
که اتصال به آن بحر باشد این جو را
درآ به مذهب عشق و فسانه بین و فسون
میانهٔ ملل این شورش و هیاهو را
مگر صغیر نداند حکایتی جز عشق
که نیست جز سخن عشق بر زبان او را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز ممکنات توان دید طلعت او را
که یک یک آینه‌اند آن جمال نیکو را
هوش مصنوعی: از میان موجودات، می‌توان چهره او را دید، زیرا آن زیبایی خوب، همچون آینه‌هایی هستند که هر کدام جلوه‌ای از جمال او را به نمایش می‌گذارند.
گرش مشاهده خواهی ز خویش چشم‌بپوش
که او ز دیدهٔ خود بین نهان کند رو را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به شناختی واقعی از خودت برسی، باید از نگاه خود به خود فاصله بگیری و چشم‌پوشی کنی. زیرا او، یعنی خودت، از چشمان خودت پنهان می‌شود و به نوعی حضورش را مخفی می‌کند.
ز خویش گم شو و آنگه خدای را میجوی
که واجبست ز خود گم شدن خداجو را
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن خدا، از خودت دل بکن و خود را فراموش کن؛ زیرا برای کسی که به دنبال خداست، ضروری است که از خود فاصله بگیرد.
تهی نکرده ز هر بو مشام کی شنوی
شمیم دلکش آن طرهٔ سمن بو را
هوش مصنوعی: آیا نمی‌شنوی که بوی دلنشین آن موی خوشبو چگونه فضای اطراف را پر کرده است؟ از این عطر و بوی خوش، هیچ چیز بی‌بهره نیست.
رواست کار خدایی ز دوستدار خدا
که اتصال به آن بحر باشد این جو را
هوش مصنوعی: این کار که فرستاده خداوند است، برای کسانی که او را دوست دارند، مناسب است و اتصال به آن حقیقت بزرگ، این جریان را به حرکت در می‌آورد.
درآ به مذهب عشق و فسانه بین و فسون
میانهٔ ملل این شورش و هیاهو را
هوش مصنوعی: وارد مکتب عشق شو و داستان‌های آن را ببین، و در میان ملت‌ها این جنجال و شور و هیاهو را نظاره کن.
مگر صغیر نداند حکایتی جز عشق
که نیست جز سخن عشق بر زبان او را
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که حتی یک کودک هم می‌داند که تنها داستانی که وجود دارد، داستان عشق است و او هیچ سخنی جز عشق بر زبان نمی‌آورد.