گنجور

شمارهٔ ۹ - در تهنیت عید مولود مهدی موعود علیه صلوات‌الله الملک المعبود

ای منفعل تو را ز رخ انور آفتاب
از ذرهٔی به پیش رخت کمتر آفتاب
گر پرتوی بخوانمش از عکس روی تو
این رتبه را به خود نکند باور آفتاب
روز ازل اگر نه ز طبع تو خو گرفت
افشاند از چه تا به ابد آذر آفتاب
چشمان نیم‌خواب تو ماند برخ همی
چون نیم بار نرگس شهلا در آفتاب
این زلف سر کج است بگرد عذار تو
یا جا گرفته در دهن اژدر آفتاب
بردی گلاب و شانه چو ای مه بکار زلف
یکباره شد نهفته بمشک تر آفتاب
هرکس که دید ابروی خونریز در رخت
گفت ای عجب گرفته بکف خنجر آفتاب
با مهر و مه چکار مرا ز آنکه روی تو
هست اینطرف مه آنطرف دیگر آفتاب
از چهره روزداری و از خط و خال شب
از سینه صبح داری و از منظر افتاب
ای آفتاب روی در این صبح عید خیز
ریز از صراحیم بدل ساغر آفتاب
صبح است ووه چه صبح صبیحی کز آنگرفت
نور و ضیاء و تابش و زیب وفر آفتاب
صبحست و وه چه صبح شریفی که شد سبب
این صبح تا که خلق شد از داور آفتاب
صبحست و وه چه صبح که گاه طلوع آن
ناگه بزد ز برج هویت سر آفتاب
بدری بنیمه مه شعبان طلوع کرد
کش پرتوی بود ز رخ انور آفتاب
سلطان عصر داور دنیا و دین که هست
مأمور امر نافذ آن سرور آفتاب
شاهی که سکه تا مگر از نام وی خورند
مه گشته جمله سیم و سراسر زر آفتاب
بر چار جوشن فلک آرد چسان شکاف
وام ار ز تیغ او نکند جوهر آفتاب
امروز هرکه سایه نشین لوای اوست
بر سر نتابدش بصف محشر آفتاب
بر خاک پای او چو زند بوسه هر صباح
بر فرق اختران همه شد افسر آفتاب
چرخ است سبزه‌زار وی انجم شکوفه‌اش
ماهش گل سفید و گل اصفر آفتاب
در باختر همین نه بحکمش نهان شود
کز امر اوست سر زند از خاور آفتاب
در پرده است و بر همه شامل عطای او
تابد ز پشت ابر به بحر و بر آفتاب
ای ابر رحمتی که شد از غایت صفا
اندر وجود طیب تو مضمر آفتاب
خاکیم ما و رو بتو داریم ایکه تو
یک رو بخاک داری و یک رو بر آفتاب
در زیر سایه تو صغیر این چکامه را
از خامه ریخت یکسره بر دفتر آفتاب

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای منفعل تو را ز رخ انور آفتاب
از ذرهٔی به پیش رخت کمتر آفتاب
هوش مصنوعی: ای کسی که در برابر زیبایی تو تحت‌تاثیر قرار گرفته‌ام، نور چهره‌ات برای من از روشنایی آفتاب نیز برجسته‌تر و مهم‌تر است.
گر پرتوی بخوانمش از عکس روی تو
این رتبه را به خود نکند باور آفتاب
هوش مصنوعی: اگر نور را با تصویر تو بخوانم، این اندازه و مقام را خورشید هم نمی‌تواند به خود بگیرد.
روز ازل اگر نه ز طبع تو خو گرفت
افشاند از چه تا به ابد آذر آفتاب
هوش مصنوعی: اگر روز نخست آفرینش، افروزش و گرمای آفتاب به خاطر سرشت تو نبود، پس برای چه این نور و گرما تا ابد ادامه دارد؟
چشمان نیم‌خواب تو ماند برخ همی
چون نیم بار نرگس شهلا در آفتاب
هوش مصنوعی: چشمان نیم‌خواب تو مانند گل نرگس زیبایی است که در آفتاب درخشان شده، حس خاصی را القا می‌کند.
این زلف سر کج است بگرد عذار تو
یا جا گرفته در دهن اژدر آفتاب
هوش مصنوعی: زلفی که به طور غیرعادی و زیبایی حالت گرفته، به گرد چهره‌ات پیچیده است یا شاید در دهان اژدهایی از نور خورشید جا گرفته است.
بردی گلاب و شانه چو ای مه بکار زلف
یکباره شد نهفته بمشک تر آفتاب
هوش مصنوعی: عزیزم، مانند گل خوشبو و شانه‌ای که در دست داری، زلفت را یکجا در آغوش بگیر که رنگ و بوی آن به شیرینی مشک و زیبایی آفتاب است.
هرکس که دید ابروی خونریز در رخت
گفت ای عجب گرفته بکف خنجر آفتاب
هوش مصنوعی: هر کسی که ابروی زیبا و خشن او را دید، با تعجب گفت: وای، چگونه می‌تواند اینقدر دلبر و در عین حال خطرناک باشد؟
با مهر و مه چکار مرا ز آنکه روی تو
هست اینطرف مه آنطرف دیگر آفتاب
هوش مصنوعی: با عشق و زیبایی چه کار کنم وقتی که چهره‌ات این سو و درخشش آفتاب آن سوست؟
از چهره روزداری و از خط و خال شب
از سینه صبح داری و از منظر افتاب
هوش مصنوعی: تو از روشنایی روز بهره‌مند هستی و از زیبایی‌های شب نیز، سینه‌ات مملو از روشنایی صبح است و از زیبایی‌های آفتاب برخوردار هستی.
ای آفتاب روی در این صبح عید خیز
ریز از صراحیم بدل ساغر آفتاب
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبا، در این صبح عید، از نور خود بر ما ببار و مانند شراب دل‌انگیز، روح و جان ما را سرشار کن.
صبح است ووه چه صبح صبیحی کز آنگرفت
نور و ضیاء و تابش و زیب وفر آفتاب
هوش مصنوعی: صبح زیبایی است که نور و روشنی و تابش آفتاب را به همراه دارد و فضایی دلپذیر و شاداب به وجود آورده است.
صبحست و وه چه صبح شریفی که شد سبب
این صبح تا که خلق شد از داور آفتاب
هوش مصنوعی: صبح است و چه صبح زیبایی است که به خاطر آن، به وجود آمدن آفتاب و روشنایی برای انسان‌ها اتفاق افتاده است.
صبحست و وه چه صبح که گاه طلوع آن
ناگه بزد ز برج هویت سر آفتاب
هوش مصنوعی: صبح شده و چه صبح زیبایی است که ناگهان آفتاب از افق هویت سر بر می‌زند.
بدری بنیمه مه شعبان طلوع کرد
کش پرتوی بود ز رخ انور آفتاب
هوش مصنوعی: در نیمه ماه شعبان، ستاره‌ای درخشید که نورش از چهره تابناک آفتاب می‌تابید.
سلطان عصر داور دنیا و دین که هست
مأمور امر نافذ آن سرور آفتاب
هوش مصنوعی: حاکم زمان و قاضی جهان و دین، که به اجرای دستورات آن پیشوای بزرگ و نورانی مأمور است.
شاهی که سکه تا مگر از نام وی خورند
مه گشته جمله سیم و سراسر زر آفتاب
هوش مصنوعی: پادشاهی که سکه‌اش را تنها به نام او می‌زنند، در حقیقت، تمام ماه و ستاره‌ها و نور آفتاب به مانند نقره و طلا در دستان او هستند.
بر چار جوشن فلک آرد چسان شکاف
وام ار ز تیغ او نکند جوهر آفتاب
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند آسمان دچار شکاف شود اگر تیغ آفتاب نتواند اثر بگذارد؟
امروز هرکه سایه نشین لوای اوست
بر سر نتابدش بصف محشر آفتاب
هوش مصنوعی: هر کسی که امروز در زیر پرچم او قرار دارد، در روز قیامت تحت تابش آفتاب قرار نخواهد گرفت.
بر خاک پای او چو زند بوسه هر صباح
بر فرق اختران همه شد افسر آفتاب
هوش مصنوعی: هر صبح که بر زمین پای او بوسه می‌زنم، بر سر ستارگان تاج آفتاب قرار می‌گیرد.
چرخ است سبزه‌زار وی انجم شکوفه‌اش
ماهش گل سفید و گل اصفر آفتاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های طبیعت می‌پردازد. در آن اشاره شده که زمین مانند یک چرخش سبز است و در آسمان، شکوفه‌ها به چشم می‌خورند. همچنین، ماه به عنوان نمادی از زیبایی و گل‌های سفید و زرد به عنوان نمادهای روشنایی و انرژی آفتاب معرفی شده‌اند. این توصیف‌ها نشان‌دهنده‌ی هماهنگی و زیبایی موجود در طبیعت هستند.
در باختر همین نه بحکمش نهان شود
کز امر اوست سر زند از خاور آفتاب
هوش مصنوعی: در غرب، خورشید از دستورات او پنهان می‌شود و این امر ناشی از فرامین اوست که از شرق طلوع می‌کند.
در پرده است و بر همه شامل عطای او
تابد ز پشت ابر به بحر و بر آفتاب
هوش مصنوعی: عطای او مانند نور خورشید است که از پشت ابرها به دریا و روی زمین می‌تابد، حتی اگر در پرده و پنهان باشد.
ای ابر رحمتی که شد از غایت صفا
اندر وجود طیب تو مضمر آفتاب
هوش مصنوعی: ای ابر رحمت، تو به قدری پاک و صاف هستی که نور آفتاب در وجود خوشبو و پاکت پنهان است.
خاکیم ما و رو بتو داریم ایکه تو
یک رو بخاک داری و یک رو بر آفتاب
هوش مصنوعی: ما از خاکیم و به تو نظر داریم؛ تو نیز دو رو داری، یکی به خاک و دیگری به آفتاب.
در زیر سایه تو صغیر این چکامه را
از خامه ریخت یکسره بر دفتر آفتاب
هوش مصنوعی: در زیر سایه تو، این شعر کهنه را به طور کامل بر روی صفحه‌ای که به روشنی و زیبایی آفتاب می‌درخشد، نوشتم.