برگردان به زبان ساده
ساقی کنون که میکده را گشت فتح باب
بنمای پرسبوی وجود من از شراب
هوش مصنوعی: ای ساقی، حالا که در میکده در باز شده است، نشان بده که پرسبوی وجود من پر از شراب است.
زان باده در ایاغ کن ای مه که قطرهها
کز آن فروچکد همه ماه است و آفتاب
هوش مصنوعی: ای ماه، از آن شراب در جام بریز، زیرا هر قطرهای که از آن بچکد، همانند تمامی ماه و آفتاب میدرخشد.
تا چند کرد بایدم از مفتی احتراز
تا چند داشت بایدم از زاهد اجتناب
هوش مصنوعی: چقدر باید از سخنان مفتی دوری کنم و چقدر باید از زهد و پرهیزگاری دوری بگزینم؟
برخیز و پایکوب و قدح بخش و بوسهده
با بانک چنگ و تار و نی و بربط و رباب
هوش مصنوعی: بجنب و شاداب باش و با دستهای خود شراب بپاش و لبخند بزن. با آهنگهای چنگ، تار، نی، بربط و رباب، جشن بگیر و لذت ببر.
از پیچ و تاب دهر بکن فارغم ز می
ای همچو من همیشه دوزلفت بپیچ و تاب
هوش مصنوعی: از چرخش و تغییرات زندگی خودت را رهان کن و مانند من با گیسوانت بازی کن و از زیباتری لذت ببر.
بخت منست و فتنه که تا آیدم بیاد
بیدار بوده این یک و بوده است آن بخواب
هوش مصنوعی: بخت و سرنوشت من در زمانی که به یاد میآیم، در حال ایجاد فتنه و آشوب بوده و این در حالی است که لطف و آرامش در خواب به سر میبرده است.
تنها وفا و مهر نه در گلر خان کم است
کاندر تمام خلق جهانست دیر یاب
هوش مصنوعی: در دنیا وفا و محبت بهاندازهای که در گلر خان وجود دارد، کم یافت میشود و این نوع احساسات در سایر انسانها به سختی پیدا میشود.
تنها همین نه جور و جفا نیکوان کنند
کز نیک و بد بجور و جفا میرود صواب
هوش مصنوعی: تنها افراد خوب نیستند که به آدمی ظلم و ستم میکنند، بلکه از نیک و بد هم در مسیر بیعدالتی و بدرفتاری گذر میکنند.
جز آستان پیر مغان هرچه بنگرم
بینم جهان و خلق جهان را در انقلاب
هوش مصنوعی: جز در حضور ریشسفید مغان، هر چیزی را که نگاه میکنم، میبینم که دنیا و مردم در حال تغییر و تحول هستند.
تا کی غم زمانه توان خورد میبده
تا خویش چون زمانه نمایم ز میخراب
هوش مصنوعی: تا کی باید از غم و نگرانیهای زندگی رنج ببریم؟ بیا تا شراب بنوشیم و خود را مانند دنیا بکنیم.
بی میدمی مرا نبود تر دماغ جان
آری درخت خشک شود چون نخورد آب
هوش مصنوعی: بدون نوشیدن شراب، جانم در تنگنای سختی است. درست مثل درختی که اگر آب دریافت نکند، خشک و بیروح میشود.
بنگر چگونه عمر بتعجیل میرود
ساقی ز جای خیز و توهم کن بمی شتاب
هوش مصنوعی: بنگر که چگونه عمر به سرعت در حال گذر است. ای ساقی، از جا برخیز و فکر کن که مرگ به زودی خواهد آمد.
امروز در شماره هر روز نیست هان
ده جام بیشمار و بده بوسه بیحساب
هوش مصنوعی: امروز دیگر مانند روزهای دیگر نیست. بیا که چندین جام پر از نوشیدنی بیاور و بوسههایی بیپایان بدهیم.
امروز روز و جد و نشاط است و خرمی
مر خلق را ز عالی و دانی ز شیخ و شاب
هوش مصنوعی: امروز روز شادی و نشاط است و خوشحالی برای مردم، چه بزرگترها و چه کوچکترها.
امروز از تولد شاهی برآمده
کام چهار مادر و امید هفت باب
هوش مصنوعی: امروز روزی است که شاهی به دنیا آمده و خانوادهاش از این بابت خوشحال و شادمان هستند. آنها به آینده امیدوارند و آرزوهای زیادی برای فرزندشان دارند.
امروز تا جهان رهد از ظلمت مجاز
بنمود آفتاب حقیقت رخ از سحاب
هوش مصنوعی: امروز، زمانی که جهان از تاریکی غیرواقعی رهایی یابد، خورشید حقیقت چهرهاش را از ابرها نمایان میکند.
امروز گشت در افق مکه آشکار
از برج کعبه روی چو خورشید بوتراب
هوش مصنوعی: امروز در افق مکه، از برج کعبه چهرهای نمایان شد که مانند خورشید درخشان است.
وین آبرو تراب چو از بوتراب یافت
صدبار عرش گفت که یالیتنی تراب
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که وقتی خاک از بوته زار زیبایی و آبرو میگیرد، عرش (مرتبه بالا) با شگفتی و ارادت میگوید که ای کاش من هم خاک بودم. در واقع، این یادآوری از ارزش و اهمیت خاک و ارتباط آن با زیبایی و عظمت است.
گیرم نقاب از رخ مطلب ز رخ گرفت
امروز شاهد ازلی در حرم نقاب
هوش مصنوعی: اگرچه امروز پرده از چهره حقیقت برداشته شده، اما در حرم عشق، همچنان شاهد ازلی باقی مانده است.
بیپرده گویمت ز پسپرده شد عیان
آن کنز مخفیئی که نهان بود در حجاب
هوش مصنوعی: به تو بهطور صریح میگویم که آن راز پنهانی که در پس پرده بود، اکنون آشکار شده است.
شاهی قدم بملک جهان زد که بیگزاف
از بحر لطف اوست جهان خود یکی حباب
هوش مصنوعی: یک پادشاه با قدرت و عظمت به سرزمین جهان قدم گذاشت، و بدون هیچ زیادهگویی میتوان گفت که وجود جهان تنها نتیجهای از آن لطف و generosity اوست، همچون یک حباب که در سطح آب قرار دارد.
گردید نوح در همه آفاق و عاقبت
از بهر خویش خاک درش کرد انتخاب
هوش مصنوعی: نوح در تمام دنیا سفر کرد و در نهایت تصمیم گرفت که خاک سرزمین خودش را برای خود انتخاب کند.
دانی بهشت را ز چه آدم ز دست داد
میخواست خویش را برساند بدانجناب
هوش مصنوعی: میدانی چرا آدم بهشت را از دست داد؟ زیرا او میخواست خود را به مقام بالاتری برساند.
صندوق مهر او دل پرنور هر نبی
وصف جلال او خط مسطور هر کتاب
هوش مصنوعی: صندوق مهر او دلهای روشن هر پیامبر است و شکوه او در خط هر کتاب نوشته شده است.
با حب او نوشته نگردد ز کس گناه
با بغض او قبول نگردد ز کس ثواب
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به خاطر محبت او گناهی را مرتکب شود، و هیچ عملی از کسی به خاطر کینهاش مورد پذیرش قرار نمیگیرد.
بالله ز مهر اوست رود هرکه در جنان
بالله ز قهر اوست رسد هرکه را عقاب
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، محبت او مثل رود است؛ هر کسی که در بهشت برود، به خاطر قهر اوست که به عذاب میرسد.
از بیم و اضطراب محب وی ایمن است
روزی که خلق را همه بیم است و اضطراب
هوش مصنوعی: در روزی که همه مردم نگران و مضطرب هستند، محبوب او از این نگرانیها در امان است.
جز قرب او مجوی که این است خود نعیم
از بعد او بترس که این است خود عذاب
هوش مصنوعی: تنها به دنبال نزدیکی به خداوند باش، زیرا این خود خوشبختی است. از دوری او بترس، زیرا این خود عذاب و رنج است.
گر نیست اسم اعظم حق نامش از چهرو
دل را ز غم رهاند و جان را ز التهاب
هوش مصنوعی: اگر اسم بزرگ و اعظم حق وجود ندارد، چرا دل را از غم آزاد میکند و جان را از اضطراب میرهاند؟
شاها تویی که در تو فنا میشوند و بس
آنانکه جای گرددشان ایزدی قباب
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو هستی که همه به خاطر تو نابود میشوند و هیچکس جز تو نیست که شایستهی مقام الوهیت است.
میکال و جبرئیل به وقت سواریت
این یک عنانگرفتی و آن دیگری رکاب
هوش مصنوعی: در زمان سوار شدن تو، میکال و جبرئیل در کنارت هستند؛ یکی از آنها مهار اسب را در دست دارد و آن دیگری پایت را حمایت میکند.
در روز رزم نعرهات از پردلان همی
غارت نمود صبر و تحمل توان و تاب
هوش مصنوعی: در روز نبرد، صدای تو باعث شد که دلیران، صبر و استقامتشان را از دست بدهند و نتوانند تحمل کنند.
چون رو به ار گریخت عدو از تو این رواست
با شیر حق شوند چسان روبرو کلاب
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن از تو فرار میکند، این حق است که با قدرت و شجاعت مواجه شوی، همانطور که شیر با دشمنانش روبهرو میشود.
سنی اگر ز فضل تو از من کند سئوال
گویم بجای من ز نصیری شنو جواب
هوش مصنوعی: اگر کسی از من درباره فضل و کرامت تو سوال کند، به جای من بیا و از نصیری (شاعر) پاسخ بده.
شاها منم صغیر که عمریست کردهام
مهر تو کسب و شادم از اینگونه اکتساب
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من همواره در حال کوچکبودن و کمسنوسال بودن هستم، اما سالهاست که عشق تو را به دست آوردهام و از این عشق و دستاورد خوشحالم.
چشمم بود بلطف تو ای شاه و خواهشم
اینست ای دعا بجناب تو مستجاب
هوش مصنوعی: چشمم به لطف و محبت تو است، ای پادشاه، و آرزوی من این است که دعایم به نزد تو پذیرفته شود.
کز غیر خود رهانی و جز آستان خویش
چشم امید من نگشائی به هیچ باب
هوش مصنوعی: به جز درگاه خودت هیچ راهی به من نشان ندهی و به کسی غیر از خودت بینیازم نگذاری.
از گلستان و بحر همی خلق را بدهر
آید بدست تا گل خوشبو در خوشاب
هوش مصنوعی: از گلستان و دریا بهرهای به مردم میرسد که بتوانند گلی خوشبو را در آب شیرین بیابند.
گلزار آرزوی محبت شکفته باد
بحر امید منکر فضلت شود سراب
هوش مصنوعی: باغ آرزوهای شیرین عشق باید پر از گل باشد، اما دریای امید من به خاطر فقدان فضیلت تو به یک سراب تبدیل شده است.