شمارهٔ ۵۶ - در تهنیت عید مولود مسعود مهدی موعود
خالت بتا به عارض نیکو
باشد حدیث آتش و هندو
چشم و خط تو در نظر آید
یا در چمن همی چمد آهو
در حیرتم ز زلف تو بر رخ
کافر کجا و روضه مینو
خونریخت بسکه چشم تو شد حک
از لوح دهر نام هلاکو
جسمت ز جان لطیفتر اما
باشد دل تو سختتر از رو
ما را کشی تو شوخ ولی کی
جان ارزدت بزحمت بازو
در قتل ما به تیغ چه حاجت
بس باشدت اشارت ابرو
عطار دکه بندد هرگه
افشان کنی بشانه تو گیسو
گیتی بود معطر خیزد
این بو تو را ز غالیه مو
یا از قدوم زاده نرجس
اینسان هوا شده است سمن بو
شاهی کز او به نیمه شعبان
طالع چو بدر شد رخ نیکو
خورشید بر بخاک قدومش
سائید بهر کسب ضیا رو
ای عهدهدار شخص شریفت
یکتا به نظم گنبد نه تو
مقصود عارفان تو ز یا حق
منظور سالکان تو ز یا هو
روی تو سوی خالق و باشد
سوی تو روی خلق ز هر سو
بیضا به نزد روی تو ذره
گردون بپیش پای تو چون گو
الحق زند ز رفعت پایه
با عرش آستان تو پهلو
دادن به کعبه نسبت کویت
سنگ کمی بود به ترازو
ای آفتاب چهره عیان کن
خفاش چند گرم تکاپو
تا کی زنند منتظرانت
چون فاخته ز هجر تو کوکو
باز آ و ساز چنگل شاهین
از عدل آشیانهٔ تیهو
باز آ که مدعی رود از خود
رسواست پیش معجزه جادو
ختم سخن توئی به میان آی
تا چند این غریو و هیاهو
دست حق است دست تو دارد
با دست حق که طاقت نیرو
باز آی و ساز جاری و ساری
جوها ز خون خصم جفا جو
افتاده دین ز رونق باز آ
باز آر آب رفته در این جو
عاجز بود ز وصف جلالت
نطق بلیغ و طبع سخنگو
شاها صغیر عبد کمینت
نبود مگر به مهر تواش خو
دارد امید آنکه بزودی
بیند رخ تو چشم تر او
شمارهٔ ۵۵ - در مدح شاه انس و جان مولی الموالی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام: چنانکه میشود از نور خور جهان روشنشمارهٔ ۵۷ - مولودیه در مدح مظهر العجائب علی ابن ابیطالب «علیه السلام»: ای عاشقان خستهجان یار آمد یار آمده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات فعولن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خالت بتا به عارض نیکو
باشد حدیث آتش و هندو
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات داستانی آتشین و جذاب مثل قصههای هندوها را به یاد میآورد.
چشم و خط تو در نظر آید
یا در چمن همی چمد آهو
هوش مصنوعی: چشم و نگاه تو یا در چمن، مانند آهو، در نظر میآید.
در حیرتم ز زلف تو بر رخ
کافر کجا و روضه مینو
هوش مصنوعی: من از زلف تو حیرانم، در حالی که چهرهات بیاعتنا و کافرانه به نظر میرسد، و بهشت را فراموش کردهام.
خونریخت بسکه چشم تو شد حک
از لوح دهر نام هلاکو
هوش مصنوعی: چشم تو آنقدر اشک و اندوه جاری کرده که نام هلاکو بر صفحه روزگار نقش بسته است.
جسمت ز جان لطیفتر اما
باشد دل تو سختتر از رو
هوش مصنوعی: بدن تو از جان نرمتر است، اما دل تو از ظاهر سختتر است.
ما را کشی تو شوخ ولی کی
جان ارزدت بزحمت بازو
هوش مصنوعی: اگر تو ما را به شوخی بکشید، اما آیا جان انسان ارزش زحمت بازو را دارد؟
در قتل ما به تیغ چه حاجت
بس باشدت اشارت ابرو
هوش مصنوعی: در کشتن ما، نیازی به سلاح نیست؛ فقط یک اشاره با ابرو کافی است.
عطار دکه بندد هرگه
افشان کنی بشانه تو گیسو
هوش مصنوعی: هر بار که عطار دکانش را میبندد، تو باید گیسوانت را با شانهات آشفته کنی.
گیتی بود معطر خیزد
این بو تو را ز غالیه مو
هوش مصنوعی: دنیا به عطر خوشی آراسته است و این رایحه ناشی از زیبایی و لطافت موهای توست.
یا از قدوم زاده نرجس
اینسان هوا شده است سمن بو
هوش مصنوعی: گویی بهواسطهی آمدن ابن نرجس، اینقدر عطر سمن در فضا پخش شده است.
شاهی کز او به نیمه شعبان
طالع چو بدر شد رخ نیکو
هوش مصنوعی: پادشاهی که در نیمه شعبان به جمال و نیکویی همچون ماه درخشان ظاهر میشود.
خورشید بر بخاک قدومش
سائید بهر کسب ضیا رو
هوش مصنوعی: خورشید بر زمین قدمهایش را میزند تا نور و روشنی به دست آورد.
ای عهدهدار شخص شریفت
یکتا به نظم گنبد نه تو
هوش مصنوعی: ای کسی که مسئول و نگهبان شخص محترم و بیهمتای خود هستی، تو به زیبایی و ترتیب گنبدی نرسیدهای.
مقصود عارفان تو ز یا حق
منظور سالکان تو ز یا هو
هوش مصنوعی: عارفان برای رسیدن به حقیقت و شناخت ذات الهی به تو توسل میجویند و سالکان راه خدا نیز به یاد تو تلاش میکنند.
روی تو سوی خالق و باشد
سوی تو روی خلق ز هر سو
هوش مصنوعی: چهرهی تو به سمت خداست و مردم هم از هر طرف به سمت تو مینگرند.
بیضا به نزد روی تو ذره
گردون بپیش پای تو چون گو
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تو، بیضای آسمان در برابر پاهای تو به کوچکی یک دانه غبار است.
الحق زند ز رفعت پایه
با عرش آستان تو پهلو
هوش مصنوعی: به راستی که مقام تو آنچنان بالا و رفیع است که حتی عرش خداوند نیز در برابر آن احساس ضعف میکند.
دادن به کعبه نسبت کویت
سنگ کمی بود به ترازو
هوش مصنوعی: نسبت دادن کعبه به کوی تو، همانند کم ارزش بودن سنگی در مقیاس ترازوی سنگین است.
ای آفتاب چهره عیان کن
خفاش چند گرم تکاپو
هوش مصنوعی: ای خورشید، چهرهات را نمایان کن که خفاشها با وجود تلاش زیادشان، هنوز در تاریکی هستند.
تا کی زنند منتظرانت
چون فاخته ز هجر تو کوکو
هوش مصنوعی: تا چه زمانی منتظران تو مانند قناری از نبود تو ناله کنند؟
باز آ و ساز چنگل شاهین
از عدل آشیانهٔ تیهو
هوش مصنوعی: برگرد و همچون شاهین، آهنگ دلنشینی بساز که از عدالت و انصاف آشیانهاش را میسازد.
باز آ که مدعی رود از خود
رسواست پیش معجزه جادو
هوش مصنوعی: برگرد که ادعا کننده در برابر معجزه جادو، خود را رسوا میکند.
ختم سخن توئی به میان آی
تا چند این غریو و هیاهو
هوش مصنوعی: تو پایان سخن من هستی، پس بیا و به این حواشی و سر و صداها پایان ده.
دست حق است دست تو دارد
با دست حق که طاقت نیرو
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نیرویی که در دستان تو وجود دارد، از سوی خداوند است و تو به این واسطه تواناییهایت را به دست آوردهای. در واقع، قدرت و تواناییهای تو به حمایت و قدرت الهی وابسته است.
باز آی و ساز جاری و ساری
جوها ز خون خصم جفا جو
هوش مصنوعی: برگرد و بگذار نواهایی همچون جاری و ساری بودن آبها به گوش برسد، آبهایی که پر از خون دشمنان ستمگر است.
افتاده دین ز رونق باز آ
باز آر آب رفته در این جو
هوش مصنوعی: دین در حال فروپاشی و رکود است؛ پس باید آن را دوباره برقرار کرد. مانند آب که در جوی رفته، باید تلاش کنیم تا آن را برگردانیم.
عاجز بود ز وصف جلالت
نطق بلیغ و طبع سخنگو
هوش مصنوعی: سخن گفتن درباره عظمت و بزرگی تو از عهده بهترین گوهران و سخنرانان نیز فراتر است.
شاها صغیر عبد کمینت
نبود مگر به مهر تواش خو
هوش مصنوعی: ای پادشاه، کوچکترین بندهات نمیتواند در سایه مهر و محبت تو وجود داشته باشد.
دارد امید آنکه بزودی
بیند رخ تو چشم تر او
هوش مصنوعی: او امیدوار است که به زودی چهرهی تو را ببیند و آن گاه چشمانش پر از اشک خواهد شد.