گنجور

شمارهٔ ۴۳ - در مدح ولی سبحانی حضرت علی عمرانی (ع)

ای پیش ارغوان تو کمتر ز خار گل
قدیک چمن صنو برو رخ یک بهار گل
جز سرو قامت و گل روی تو تاکنون
سروی بباغ دهر نیاورده بار گل
گر بگذری بدین گل رخسار در چمن
چون لاله میشود ز غمت داغدار گل
باد صبا شمیم تو آورد سوی من
گفتم که بر نثار تو بادا هزار گل
ای گلعذار ناز تو بر من روا بود
آری روا بود که بنازد بخار گل
هرکس ز حسرت گل روی تو جان سپرد
نبود عجب که سر زندش از مزار گل
صد چاک کرده پیرهن خویش از چه ور
گر نیست از گل رخ تو شرمسار گل
در طرف باغ دوش شنیدم که بلبلی
میگفت بی‌وفا گل و بی‌اعتبار گل
تا بر صفای آن بفزاید کنون ردیف
گیرم بمدح حیدر دلدل سوار گل
شاهی که بی‌اشارت لطفش بگلستان
هرگز ز خار می‌نشود آشکار گل
در خود چو یافت رشحهٔی از رنگ و بوی وی
زانرو برنک و بوی کند افتخار گل
آنرا که دل چو لاله بود داغدار وی
بر مقدمش همیشه بود خاکسار گل
جمعی که از مناقب آن شه سخن کنند
سازد صبا به مجلس ایشان نثار گل
بزمی که از مدایح آن شه مزین است
آنجا معین است که ناید بکار گل
تا غنچه از نسیم سحر خنده میزند
تا جلوه میکند بر چشم هزار گل
در پیش خلق بادعدویش چو خار خوار
چیند محبش از چمن روزگار گل
مهرش صغیر از دل منکر طمع مدار
نارسته است هیچ‌گه از شوره‌زار گل

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پیش ارغوان تو کمتر ز خار گل
قدیک چمن صنو برو رخ یک بهار گل
هوش مصنوعی: ای آن کس که زیبایی‌ات از گل ارغوان کمتر است، بگذار تا قدت مانند خار در باغ باشد و چهره‌ات در بهار گل درخشش داشته باشد.
جز سرو قامت و گل روی تو تاکنون
سروی بباغ دهر نیاورده بار گل
هوش مصنوعی: جز قامت زیبا که مانند سرو و چهره‌ای خوشبو مانند گل از تو نمایان است، تا کنون هیچ دختری در باغ زندگی، به این زیبایی و طراوت نمی‌تواند به بار بنشیند.
گر بگذری بدین گل رخسار در چمن
چون لاله میشود ز غمت داغدار گل
هوش مصنوعی: اگر از کنار این چهره زیبا در باغ عبور کنی، مانند لاله از غم تو دلتنگ و غمگین خواهد شد.
باد صبا شمیم تو آورد سوی من
گفتم که بر نثار تو بادا هزار گل
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی بوی تو را به من رساند. گفتم که به‌پای تو هزار گل نثار کنم.
ای گلعذار ناز تو بر من روا بود
آری روا بود که بنازد بخار گل
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، زیبایی تو بر من جائز است، بله، جایز است که بوی گل به خود ببالد و ناز کند.
هرکس ز حسرت گل روی تو جان سپرد
نبود عجب که سر زندش از مزار گل
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر زیبایی تو در دلش حسرت داشته و جانش را از دست داده، جای شگفتی نیست که پس از مرگش دوباره از خاک برخیزد و به گل تبدیل شود.
صد چاک کرده پیرهن خویش از چه ور
گر نیست از گل رخ تو شرمسار گل
هوش مصنوعی: پیرهنش را به خاطر چه چیزی صد بار چاک کرده، اگر این چاک‌ها ناشی از احساس شرمندگی نسبت به زیبایی چهره تو نیستند؟
در طرف باغ دوش شنیدم که بلبلی
میگفت بی‌وفا گل و بی‌اعتبار گل
هوش مصنوعی: دیشب در حاشیه باغ صدای بلبلی را شنیدم که از بی‌وفایی و اعتبار نداشتن گل گله می‌کرد.
تا بر صفای آن بفزاید کنون ردیف
گیرم بمدح حیدر دلدل سوار گل
هوش مصنوعی: اکنون می‌خواهم با ستایش حیدر، سوار بر اسب گل، بر صفای آن بیفزایم و به ردیف بپیوندم.
شاهی که بی‌اشارت لطفش بگلستان
هرگز ز خار می‌نشود آشکار گل
هوش مصنوعی: سلطانی که بدون نشانه‌ای از لطفش، در باغ گلستان، گل‌ها هرگز از خارها نمایان نمی‌شوند.
در خود چو یافت رشحهٔی از رنگ و بوی وی
زانرو برنک و بوی کند افتخار گل
هوش مصنوعی: وقتی که انسان در درون خود کمی از زیبایی و عطر او را پیدا کند، به همین دلیل به گل‌ها و عطر آنها افتخار می‌کند.
آنرا که دل چو لاله بود داغدار وی
بر مقدمش همیشه بود خاکسار گل
هوش مصنوعی: کسی که دلش مانند لاله داغ و غم‌انگیز است، همیشه در پیش روی او، وجودش مانند خاکی است که به گل احترام می‌گذارد.
جمعی که از مناقب آن شه سخن کنند
سازد صبا به مجلس ایشان نثار گل
هوش مصنوعی: جمعی که در مورد ویژگی‌ها و فضائل آن شخصیت بزرگ صحبت می‌کنند، نسیم صبحگاهی گل‌های زیبا را به مجلس ایشان هدیه می‌آورد.
بزمی که از مدایح آن شه مزین است
آنجا معین است که ناید بکار گل
هوش مصنوعی: جشنی که با ستایش‌های آن پادشاه تزئین شده، در جایی مشخص است که به کار گل نمی‌آید.
تا غنچه از نسیم سحر خنده میزند
تا جلوه میکند بر چشم هزار گل
هوش مصنوعی: تا وقتی که غنچه‌ها از نسیم صبح خنده می‌زنند و شادی می‌کنند، گل‌های زیبا یکی پس از دیگری خود را نشان می‌دهند و جلوه‌گری می‌کنند.
در پیش خلق بادعدویش چو خار خوار
چیند محبش از چمن روزگار گل
هوش مصنوعی: در برابر مردم، محبوب بی‌احساسش را مانند خار در چمن می‌چید و معشوقش در روزگار، چون گلی زیباست.
مهرش صغیر از دل منکر طمع مدار
نارسته است هیچ‌گه از شوره‌زار گل
هوش مصنوعی: محبت او در دل من کوچک است، پس به هیچ‌وجه به آن امید نداشته باش. هیچ‌گاه از خشکی و بیابان، گل و زیبایی نمی‌روید.