گنجور

شمارهٔ ۲۹ - در مدح ساقی کوثر حیدر صفدر علی (ع)

خورشید و تیغ و آینه درویش این چهار
باید برهنه ور نه نیاید به هیچ کار
توضیح اگر که بایدت اینست در نیوش
تفسیر اگر که شایدت اینست گوشدار
خورشید چون بکسوت ابر است مختفی
کمتر برند بهره از آن خلق روزگار
بنگر که چون برهنه شود فصل دی ز زر
پوشد چگونه جامه بعوران دل فکار
گاه برهنگی چو بتابد به بوستان
از خاک لاله سر زند و از شجر ثمار
سرپوش ظلمت از سر عالم بر افکند
هر صبح چون برهنه برآید ز کوهسار
خلق جهان ز معدن و کانند بهره‌ور
زانرو که خور برهنه بر آنها کند گذار
بین فیض بخشیش که به گاه برهنگی
بر شاه و بر گدا طبق زر کند نثار
شمشیر تا نهان به غلافست کی توان
رنگین ز خون خصم کند دشت کار زار
بنگر که چون برهنه شود در گه ستیز
برد میان مرد زره‌پوش چون خیار
تا ناید از غلاف برون کس نداندش
چو بست یا که آهن و فولاد آبدار
در رزمگاه شاهد مقصود را همی
تیغ برهنه پرده بر اندازد از عذار
عریان شود چو تیغ بدست دلاوران
پوشد لباس فتح و ظفر جسم شهریار
آئینه تا بزنگ کدورت نهفته است
کی باشدش نصیب ز وصل رخ نگار
هرگاه از لباس کدورت برهنه شد
گردد بخویش عکس پذیر از جمال یار
تا صاف و بی‌کدورت و روشن نبیندش
هرگز نخواند آینه‌اش مرد هوشیار
با خشت تیره‌اش چه تفاوت توان نهاد
آئینهٔی که آن بود آلودهٔ غبار
درویش تا بکسوت هستی در است کی
لایق شود بخلعت عرفان کردگار
هرگاه خود درآمد از این پرده میشود
بی‌پرده یار پرده‌نشین بر وی آشکار
قصد مسیح کندن این جامه بد که گفت
باید ز پوست‌ها بدر آئید همچو مار
آنموت قبل موت حقیقت برهنگی است
زین جامه مجازی و ملبوس مستعار
آنکو برهنه گشت ازین جامه هست قطب
وین آسیای چرخ از او هست بر مدار
شد ز ابر هستی آنکه بدر نور فیض او
تابد بذره‌های وجود آفتاب‌وار
وین جاه و قدر نیست میسر برای کس
جز در پناه خسرو اقلیم اقتدار
بحر سخا محیط عطا قلزم کرم
کز جود او بنای وجود است استوار
یکتای بی‌دوم که سه روح و چهار رکن
چون پنج حس و شش جهت از اوست برقرار
هفت اخترش مطیع نه تنها بود که هست
بر هشت خلدونه فلک او صاحب اختیار
نور بصر سرور دل آرام جان علی
ای جان فدای نام شریفش هزار بار
شاهی که شد پدید چو در خانه خدا
چشم خدای جو بدر آمد ز انتظار
یارب چه آورم بمدیحش که گشته‌ایم
من مات و خامه منفعل و صفحه شرمسار
پرسیدم از خرد که چه گویم بوصف او
گفتا مرا بحیرت دیرینه واگذار
کردم سؤال این سخن از عشق پرده در
گفتا صفات حق همه در حق وی شمار
دروی ببین جلال و جمال خدا که هست
مظهر باسم ذات و صفات آن بزرگوار
آنکو سپرد سر به غلامی مرتضی
زیبد بسروران جهان از وی افتخار
آنکو فکند چنگ بدامان وی کشید
رخت از میان بحر بلیات بر کنار
خواهی که دامن علی افتد تو را بکف
دامان شاه صابر از اخلاص بر کف آر
شاهی که عنایتش از طبع چون صدف
ریزد صغیر جای سخن در شاهوار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خورشید و تیغ و آینه درویش این چهار
باید برهنه ور نه نیاید به هیچ کار
هوش مصنوعی: خورشید، تیغ و آینه، نمادهایی هستند که در زندگی درویش مهم و ضروری به شمار می‌روند. این اشاره به این دارد که درویش باید در زندگی‌اش با صداقت و شفافیت زندگی کند و هرگونه پرده‌پوشی را کنار بگذارد. در غیر این صورت، نمی‌تواند در کارهای خود موفق باشد. به عبارت دیگر، این سه عنصر نمایانگر حقیقت، شجاعت و روشن‌فکری هستند که درویش باید آنها را درونی کند تا به هدف‌هایش دست یابد.
توضیح اگر که بایدت اینست در نیوش
تفسیر اگر که شایدت اینست گوشدار
هوش مصنوعی: اگر نیاز به توضیح داری، این را بشنو؛ اگر می‌خواهی تفسیر کنی، این هم هست، پس با دقت گوش کن.
خورشید چون بکسوت ابر است مختفی
کمتر برند بهره از آن خلق روزگار
هوش مصنوعی: خورشید مانند سرباز در سایه ابر پنهان است و مردم زمانه کمتر از آن نور و گرما بهره‌مند می‌شوند.
بنگر که چون برهنه شود فصل دی ز زر
پوشد چگونه جامه بعوران دل فکار
هوش مصنوعی: به این فکر کن که چگونه در فصل زمستان که همه چیز بی‌پوشش و برهنه می‌شود، برف مانند پارچه‌ای زرین بر زمین می‌نشیند و چطور قلب‌های عاشق به زیبایی این صحنه اندیشه می‌کنند.
گاه برهنگی چو بتابد به بوستان
از خاک لاله سر زند و از شجر ثمار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، وقتی آفتاب در باغ می‌تابد، گل لاله از خاک بیرون می‌آید و درختان میوه می‌دهند.
سرپوش ظلمت از سر عالم بر افکند
هر صبح چون برهنه برآید ز کوهسار
هوش مصنوعی: هر صبح، تاریکی مثل یک پوشش بر سر دنیا می‌افتد و وقتی که خورشید از کوه بالا می‌آید، این تاریکی کنار می‌رود و دنیا دوباره روشن می‌شود.
خلق جهان ز معدن و کانند بهره‌ور
زانرو که خور برهنه بر آنها کند گذار
هوش مصنوعی: مخلوقات جهان از منابع و معادن بهره‌مند هستند، همان‌طور که خورشید به‌طور مستقیم بر آن‌ها می‌تابد و آن‌ها را گرم و روشن می‌کند.
بین فیض بخشیش که به گاه برهنگی
بر شاه و بر گدا طبق زر کند نثار
هوش مصنوعی: سخن از این است که فیض و بخشش خداوند در تمامی شرایط، چه برای افراد مهم و چه برای افراد فقیر، به یکسان نازل می‌شود و این نعمت‌ها همچون زر و طلا بر همگان تقسیم می‌شود.
شمشیر تا نهان به غلافست کی توان
رنگین ز خون خصم کند دشت کار زار
هوش مصنوعی: تا زمانی که شمشیر در غلاف پنهان باشد، چگونه می‌تواند دشت جنگ را از خون دشمن رنگین کند؟
بنگر که چون برهنه شود در گه ستیز
برد میان مرد زره‌پوش چون خیار
هوش مصنوعی: به تماشا بنشین که در زمان جنگ، چگونه مرد زره‌پوش مانند خیار برهنه می‌شود و در میان نبرد، آسیب‌پذیر می‌گردد.
تا ناید از غلاف برون کس نداندش
چو بست یا که آهن و فولاد آبدار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند بفهمد که یک شمشیر یا ابزار آهنی چه خصوصیتی دارد تا زمانی که از غلاف خارج نشود و در عمل استفاده نشود.
در رزمگاه شاهد مقصود را همی
تیغ برهنه پرده بر اندازد از عذار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، شمشیر برهنه به طوری موردی را نمایان می‌کند که پوشیده بود.
عریان شود چو تیغ بدست دلاوران
پوشد لباس فتح و ظفر جسم شهریار
هوش مصنوعی: زمانی که دلیران به میدان جنگ می‌آیند، مانند تیغی برهنه می‌شوند و پیروزی و دستاوردها را بر تن می‌کنند، همانند جسم پادشاهی که در پیروزی‌های خود جلوه‌گر است.
آئینه تا بزنگ کدورت نهفته است
کی باشدش نصیب ز وصل رخ نگار
هوش مصنوعی: آینه تا زمانی که کدورت و تیرگی در آن وجود دارد، نمی‌تواند از زیبایی چهره محبوب بهره‌مند شود.
هرگاه از لباس کدورت برهنه شد
گردد بخویش عکس پذیر از جمال یار
هوش مصنوعی: هر زمان که از لباس ناخالصی و کینه خالی شویم، می‌توانیم به زیبایی و جذابیت معشوق خود پاسخ مثبت دهیم.
تا صاف و بی‌کدورت و روشن نبیندش
هرگز نخواند آینه‌اش مرد هوشیار
هوش مصنوعی: مرد خردمند هرگز آینه را نخواهد خواند تا زمانی که آن را صاف، شفاف و بدون کدورت نبیند.
با خشت تیره‌اش چه تفاوت توان نهاد
آئینهٔی که آن بود آلودهٔ غبار
هوش مصنوعی: با خشت تیره‌اش نمی‌توان تفاوتی گذاشت، همان‌طور که آئینه‌ای که غبارآلود است، قابل تمایز نیست.
درویش تا بکسوت هستی در است کی
لایق شود بخلعت عرفان کردگار
هوش مصنوعی: درویش تا زمانی که در دنیا زندگی می‌کند، چطور می‌تواند لایق لباس معرفت خداوند شود؟
هرگاه خود درآمد از این پرده میشود
بی‌پرده یار پرده‌نشین بر وی آشکار
هوش مصنوعی: هر بار که کسی از این حجاب و پرده بیرون بیاید، یارش که در پس پرده است، به وضوح و آشکاری برای او نمایان می‌شود.
قصد مسیح کندن این جامه بد که گفت
باید ز پوست‌ها بدر آئید همچو مار
هوش مصنوعی: هدف مسیح این است که این لباس را کنار بگذارد، زیرا گفت باید مانند مار از پوست‌ها بیرون بیاید.
آنموت قبل موت حقیقت برهنگی است
زین جامه مجازی و ملبوس مستعار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که واقعیت اصلی انسان قبل از مرگ، آگاهی از حقیقت وجودی اوست که از دنیا و تن‌پوش‌های موقتی و ظاهری جدا شده است. در واقع، این زندگی دنیایی مانند لباس مجازی است و انسان باید به حقیقت خود که فراتر از این ظواهر است، پی ببرد.
آنکو برهنه گشت ازین جامه هست قطب
وین آسیای چرخ از او هست بر مدار
هوش مصنوعی: این فرد از این لباس و پوشش خالی شده است و او مانند قطبی است که همه چیز دور او می‌چرخد و این آسیاب گردان به دور او در حال حرکت است.
شد ز ابر هستی آنکه بدر نور فیض او
تابد بذره‌های وجود آفتاب‌وار
هوش مصنوعی: از ابر هستی، نوری می‌تابد که به زندگی و وجود ما مانند آفتاب، روشنایی و گرما می‌بخشد.
وین جاه و قدر نیست میسر برای کس
جز در پناه خسرو اقلیم اقتدار
هوش مصنوعی: این مقام و منزلت برای هیچ‌کس ممکن نیست مگر در سایه‌ی پادشاهی که بر ارض قدرت فرمانروایی می‌کند.
بحر سخا محیط عطا قلزم کرم
کز جود او بنای وجود است استوار
هوش مصنوعی: دریای generosity همچون بی‌کران، در بخشش و عطا فراگیر است و دریای بزرگواری او که از بخشش‌هایش، پایه وجود ما استوار شده.
یکتای بی‌دوم که سه روح و چهار رکن
چون پنج حس و شش جهت از اوست برقرار
هوش مصنوعی: تنها وجود یکتا که کسی مانند او نیست، سه روح و چهار عنصر را دارد و مانند پنج حس و شش جهت، همه چیز از او نشأت می‌گیرد و پایدار است.
هفت اخترش مطیع نه تنها بود که هست
بر هشت خلدونه فلک او صاحب اختیار
هوش مصنوعی: هفت ستاره همواره تابع او هستند و او بر دنیای آسمان‌ها تسلط دارد.
نور بصر سرور دل آرام جان علی
ای جان فدای نام شریفش هزار بار
هوش مصنوعی: عشق و محبت به علی، آرامش دل و نور چشم است. ای جان، هزار بار جانم را فدای نام والای او می‌کنم.
شاهی که شد پدید چو در خانه خدا
چشم خدای جو بدر آمد ز انتظار
هوش مصنوعی: حاکمی که ظهور کرد، مانند دیدن خداوند در خانه‌اش، دعای خداوند به تحقق پیوست و از مدت‌ها انتظار خارج شد.
یارب چه آورم بمدیحش که گشته‌ایم
من مات و خامه منفعل و صفحه شرمسار
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چه چیزی می‌توانم در ستایش او بگویم، وقتی که ما در حیرت و شگفتی فرو رفته‌ایم و خودکار به حالت انفعال درآمده و صفحه کاغذ از شرم رنگ باخته است.
پرسیدم از خرد که چه گویم بوصف او
گفتا مرا بحیرت دیرینه واگذار
هوش مصنوعی: از دانایی پرسیدم که چه بگویم درباره‌ی او، و او پاسخ داد که مرا به حیرت و شگفتی دیرینه‌ام بسپار.
کردم سؤال این سخن از عشق پرده در
گفتا صفات حق همه در حق وی شمار
هوش مصنوعی: از عشق سؤال کردم و او پرده را کنار زد و گفت: تمام ویژگی‌های حق را می‌توان در مورد او نیز برشمرد.
دروی ببین جلال و جمال خدا که هست
مظهر باسم ذات و صفات آن بزرگوار
هوش مصنوعی: خود را ببین که جلوه و زیبایی خداوند چگونه است؛ او مظهر نام و ویژگی‌های آن بزرگواری است که فوق‌العاده است.
آنکو سپرد سر به غلامی مرتضی
زیبد بسروران جهان از وی افتخار
هوش مصنوعی: کسی که سر خود را به خدمت غلامی از خاندان علی می‌سپارد، سزاوار است که در میان بزرگ‌ترین سروران جهان به او افتخار کنند.
آنکو فکند چنگ بدامان وی کشید
رخت از میان بحر بلیات بر کنار
هوش مصنوعی: کسی که چنگ را به سوی او انداخت، رخت او را از میان دریاهای بلا به کناری کشید.
خواهی که دامن علی افتد تو را بکف
دامان شاه صابر از اخلاص بر کف آر
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که دست علی به تو برسد، باید دامن شاه صابر را با اخلاص در دست بگیری.
شاهی که عنایتش از طبع چون صدف
ریزد صغیر جای سخن در شاهوار
هوش مصنوعی: پادشاهی که بخشش‌هایش از دلش مانند دانه‌های مروارید می‌ریزد، در میان بزرگان و افراد مهم، جایی برای صحبت کردن از او وجود دارد.