گنجور

بخش ۳ - در جرح منکرین‌ مشرب‌ عرفان و معنی‌ استقامت‌ در اعمال و ایمان

دین‌ خلقی‌ تا دهد شیطان به‌ باد
در میان آورد علم‌ اجتهاد
اجتهادی کاوّلین‌ بار آن حسود
خود به‌ ترک سجدة آدم نمود
ور نه‌ علم‌ دین‌ مقام دید بود
کی‌ رهین‌ِ منّت‌ تقلید بود
هر زمانی‌ هم‌ که‌ صاحب‌ سینه‌ای
هست‌ حق‌ را طالب‌ آیینه‌ای
بو کز آن آیینه‌ از تقلید و ظن‌
وا رهد اندر یقین‌ گیرد وطن‌
گردد اندر جان شیطان رجیم‌
مشتعل‌ آن آتش‌ حُقد قدیم‌
کز چه‌ این‌ بایست‌ روحانی‌ شود
باز خاکی‌ زاده رضوانی‌ شود
بوالبشر را کش‌ پدر بُد در فنون
من‌ به‌ حیلت‌ کردم از رضوان برون
خواهد این‌ گیرد چرا جای پدر
رو کند بر جنت‌ عدن از سقر
لاجرم ریزد برون از وسوسه‌
آنچه‌ دفن‌ استش‌ به‌ خاک مدرسه‌
می‌زند همواره راه از باطنش‌
تا بگرداند خیال فاطنش‌
که‌ مرو این‌ ره که‌ دارد صد خطر
اول اینجا کرد باید ترک سر
از کجا کردی یقین‌ کاینجا ره است‌
این ولی‌ از راه و مقصد آگه‌ است‌
مر ندیدی اینکه‌ هرجا چاه بود
هر که‌ دیدی بَند مال و جاه بود
مرشدی اسباب‌ دکان داری است‌
برخلاف‌ آنچه‌ می‌پنداری است‌
هست‌ هر جا مرشدی رهزن بود
زین‌ معارف‌ باز بهتر ظن‌ بود
این‌ زمان که‌ جحت‌ از تو غایب‌ است‌
ظن‌ بود حجت‌ که‌ حکم‌ غالب‌ است‌
این‌ طریقت‌ که‌ رسیده است‌ از امام
از چه‌ نبود منتشر در خاص و عام
شرع را بنگر که‌ باشد شاهراه
اندر این‌ ره رو نیفتی‌ تا به‌ چاه
رو در این‌ راهی‌ که‌ رفتند این‌ رَمه‌
هست‌ راه شرع دور از واهمه‌
هست‌ سلّمنا طریقت‌ هم‌ رهی‌
نیست‌ آن را رهنمای آگهی‌
اینکه‌ دارد ادعای رهبری
هست‌ دکان دار و خواهد مشتری
نیست‌ رهبر بلکه‌ خود نبود به‌ راه
چون توان رفتن‌ ز دلوِ او به‌ چاه
صد هزاران شبهه‌ آرد اینچنین‌
تا وِرا گردانَد از راه یقین‌
ور به‌ وسواسش‌ خلیلی‌ نگرود
قول آن مردود حق‌ را نشنود
از لباس آدمی‌ آید برون
تا مگر خوانَد بر او زین‌ ره فسون
زآنکه‌ جنسیت‌ به‌ غایت‌ جاذب‌ است‌
هر به‌ جنس‌ خویش‌ جانش‌ راغب‌ است‌
جلوه گر زین‌ رو به‌ شکل‌ آدمی‌
گردد ابلیسش‌ ز بهر همدمی‌
بر سرش عمامه‌ و وعظ‌ و فسون
از در تقوی و زهد آید برون
کرده مر عمامه‌ را تحت‌ الحنک‌
هم‌ به‌ سلک‌ اهل‌ منبر منسلک‌
خاصه‌ در وقتی‌ که‌ با حُسن‌ کلام
از درِ عرفان در آید با عوام
که‌ من‌ اینک‌ عالم‌ ربانی‌ام
عالم‌ِ هر علم‌ِ باید دانی‌ام
ذوفنون عصرم و عالی‌ نصاب‌
هست‌ تألیفاتم‌ افزون از حساب‌
گفته‌ ام گر دیده باشی‌ مثنوی
کآن به‌ است‌ از مثنوی مولوی
مولوی سنّی‌ و صوفی‌ بوده است‌
حرف‌هایش‌ جمله‌ جبر آلوده است‌
صوفیان سنّی‌ طریقند از قدیم‌
جمله‌ گمراه از صراط مستقیم‌
شیعه‌ را با سنّی‌ و صوفی‌ چه‌ کار
باید از این‌ قوم بودن برکنار
ما بسی‌ کردیم‌ در اخبار سیر
ذکر صوفی‌ در کتب‌ نبوَد به‌ خیر
مرد صوفی‌ را بود در اصل‌ و فرع
بس تخالف‌ با شریعت‌ و اهل‌ شرع
صورت‌ مرشد بود معبودشان
گر روی سوزی ز نار و دودشان
ور تو گویی‌ این‌ بر آنها اِفتراست‌
افتراء گفتن‌ بر این‌ مردم رواست‌
تا نگردد کس‌ به‌ پیرامونشان
هم‌ نیفتد در چَه‌ از افسونشان
گر حسابی‌ بود حرف‌ صوفیان
چون نمی‌ کردند بر منبر عیان
تا چو ما آقا و عالی‌ شأن شوند
حرفشان را جمله‌ خلقان بشنوند
پس‌ یقین‌ اقوالشان مرتد بُوَد
که‌ به‌ ما باب‌ بیانشان سَد بُوَد
حرف‌ ما را بین‌ چسان باحجت‌ است‌
جمله‌ نعت‌ مصطفی‌(ص) و عترت‌(ع) است‌
صوفیان بیگانه‌ از این‌ مذهب‌اند
یا که‌ جوکی‌ یا نصاری مشرب‌اند
الغرض زینگونه‌ تهمت‌ بر کرام
می‌زند تا در شک‌ افتند این‌ عوام
ابلهانی‌ هم‌ که‌ از ره غافلند
پیرو اقوال قوم باطلند
خویش‌ را یکباره کور و کر کنند
قول آن خنّاس را باور کنند
جمله‌ عالم‌ زین‌ سبب‌ گمراه شد
کم‌ کسی‌ ز ابدال حق‌ آگاه شد
قول ایشان بانگ‌ غول است‌ ای جوان
ز استماع بانگ‌ غول از ره ممان
شیر مردی کش‌ بود در ره ثبات‌
کی‌ کند بر بانگ‌ غولان التفات‌
گوش دل بگشا به‌ قول مولوی
تا نلغزی از صراط معنوی
آن خداوندان که‌ ره طی‌ کرده اند
گوش وا بانگ‌ سگان کی‌ کرده اند
مه‌ فشاند نور و سگ‌ عوعو کند
هر کسی‌ بر خلقت‌ خود می‌تند
خود تو گر مرد رهی‌ مردانه‌ باش
بانگ‌ دیوان را بهل‌ دیوانه‌ باش
ور که‌ هر دم از صدایی‌ ای امین‌
مانی‌ از ره، تو زنی‌ نی‌ مرد دین‌
رو بخوان در مثنوی ای مرد راز
قصه‌ آن مسجد مهمان گداز
مرد را گر دل ز بانگی‌ می‌ گسست‌
کی‌ طلسم‌ آدمی‌ کُش‌ می‌ شکست‌
این‌ طریقت‌ سرّ دشت‌ نینواست‌
طعنه‌ خلقان خروش اشقیاست‌
کی‌ نهیب‌ و اجتماع آن سپاه
گشت‌ جانبازانِ حق‌ را سَد راه
جانب‌ مطلب‌ کش‌ از کف‌ هِشته‌ام
باز ران کز دست‌ شد سر رشته‌ام
نصرتی‌ باید کنون از شاه دل
تا نمایم‌ رشته‌ها را متّصل‌

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دین‌ خلقی‌ تا دهد شیطان به‌ باد
در میان آورد علم‌ اجتهاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم به دین خود پایبند هستند، شیطان موفق به تضعیف ایمان آن‌ها نخواهد شد و در این بین، علم و اجتهاد به کار می‌آید.
اجتهادی کاوّلین‌ بار آن حسود
خود به‌ ترک سجدة آدم نمود
هوش مصنوعی: حسود نخستین بار که آفرینش آدم را دید، به خاطر کینه‌ای که در دل داشت، از سجده کردن او طفره رفت.
ور نه‌ علم‌ دین‌ مقام دید بود
کی‌ رهین‌ِ منّت‌ تقلید بود
هوش مصنوعی: اگر علم دین تنها به دیده شدن و مشاهده محدود باشد، پس پیرو بودن و تقلید کردن از دیگران چه سودی دارد؟
هر زمانی‌ هم‌ که‌ صاحب‌ سینه‌ای
هست‌ حق‌ را طالب‌ آیینه‌ای
هوش مصنوعی: هر وقت که کسی وجود دارد که روحش را در خود دارد، به دنبال حقیقتی است که بتواند آن را منعکس کند.
بو کز آن آیینه‌ از تقلید و ظن‌
وا رهد اندر یقین‌ گیرد وطن‌
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که بویی که از آن آینه می‌آید، ناشی از تقلید و شک است، اما زمانی که شخص از این شرایط رها شود و به یقین دست یابد، واقعاً خانه‌اش را پیدا می‌کند. به عبارتی، وقتی از تقلید و شک دور شوی، می‌توانی به حقیقت و آرامش برسی.
گردد اندر جان شیطان رجیم‌
مشتعل‌ آن آتش‌ حُقد قدیم‌
هوش مصنوعی: در دل شیطان خشم و کینه‌ای قدیمی شعله‌ور می‌شود.
کز چه‌ این‌ بایست‌ روحانی‌ شود
باز خاکی‌ زاده رضوانی‌ شود
هوش مصنوعی: چرا باید این روحانی دوباره به خاک برگردد و به حالت زمینی خود برگردد، در حالی که او از بهشت آمده است؟
بوالبشر را کش‌ پدر بُد در فنون
من‌ به‌ حیلت‌ کردم از رضوان برون
هوش مصنوعی: بوالبشر را به یاد دارم که پدرش در هنرهای مختلف مهارت داشت. من با نیرنگ خود از بهشت خارج شدم.
خواهد این‌ گیرد چرا جای پدر
رو کند بر جنت‌ عدن از سقر
هوش مصنوعی: چرا او خواهد که جای پدر را بگیرد و به بهشت عدن از دوزخ بالا برود؟
لاجرم ریزد برون از وسوسه‌
آنچه‌ دفن‌ استش‌ به‌ خاک مدرسه‌
هوش مصنوعی: بنابراین، آنچه در دل و جان پنهان است، به طور طبیعی از روی وسوسه و فکر بیرون می‌آید و نمایان می‌شود.
می‌زند همواره راه از باطنش‌
تا بگرداند خیال فاطنش‌
هوش مصنوعی: او همیشه از درون خود به حرکت در می‌آید تا اندیشه و تصور فاطن‌اش را به جریان اندازد.
که‌ مرو این‌ ره که‌ دارد صد خطر
اول اینجا کرد باید ترک سر
هوش مصنوعی: به اینجا نرو، زیرا در این مسیر خطرهای زیادی وجود دارد؛ ابتدا باید به اینجا بیایی و از خودت محافظت کنی.
از کجا کردی یقین‌ کاینجا ره است‌
این ولی‌ از راه و مقصد آگه‌ است‌
هوش مصنوعی: چطور مطمئن هستی که اینجا راهی وجود دارد؟ در حالی که فقط کسی که در مورد مسیر و هدف اطلاعات دارد می‌تواند به آن پی ببرد.
مر ندیدی اینکه‌ هرجا چاه بود
هر که‌ دیدی بَند مال و جاه بود
هوش مصنوعی: تو هرجا که چاه عمیق و خطرناکی دیدی، کسانی را مشاهده کردی که در آنجا به جمع کردن ثروت و مقام پرداخته‌اند.
مرشدی اسباب‌ دکان داری است‌
برخلاف‌ آنچه‌ می‌پنداری است‌
هوش مصنوعی: راهنمایی و هدایت شخصی برای کسب و کار و مدیریت آن، بر خلاف تصورات و باورهای پیشین او، ضروری و مهم است.
هست‌ هر جا مرشدی رهزن بود
زین‌ معارف‌ باز بهتر ظن‌ بود
هوش مصنوعی: هر جا که راهنما و مرشد وجود داشته باشد، اگر آن شخص یک رهزن باشد، بهتر است که از این دانش‌ها فاصله بگیریم و به آن‌ها ظن داشته باشیم.
این‌ زمان که‌ جحت‌ از تو غایب‌ است‌
ظن‌ بود حجت‌ که‌ حکم‌ غالب‌ است‌
هوش مصنوعی: در این زمان که حجت و راهنمایی از تو دور است، به‌نظر می‌رسد که حکم و فرمان غالب و حاکم است.
این‌ طریقت‌ که‌ رسیده است‌ از امام
از چه‌ نبود منتشر در خاص و عام
هوش مصنوعی: این مسیر که از جانب امام به ما رسیده است، چرا در میان مردم عادی و خاص منتشر نشده؟
شرع را بنگر که‌ باشد شاهراه
اندر این‌ ره رو نیفتی‌ تا به‌ چاه
هوش مصنوعی: به قوانین و مقررات دینی توجه کن که راهنمایی درست برای توست. اگر به این قوانین توجه نکنی، ممکن است به اشتباه به ضرر خودت بیفتی.
رو در این‌ راهی‌ که‌ رفتند این‌ رَمه‌
هست‌ راه شرع دور از واهمه‌
هوش مصنوعی: در این مسیر که این جماعت پیش می‌روند، اصول و قواعد دینی وجود دارد که از ترس و نگرانی دور است.
هست‌ سلّمنا طریقت‌ هم‌ رهی‌
نیست‌ آن را رهنمای آگهی‌
هوش مصنوعی: ما در این راه، راهی را انتخاب کرده‌ایم که نیاز به راهنمایی ندارد، چرا که خود را به دانش و بینش آگاه سپرده‌ایم.
اینکه‌ دارد ادعای رهبری
هست‌ دکان دار و خواهد مشتری
هوش مصنوعی: کسی که ادعای رهبری دارد، در واقع فقط به فکر جلب مشتری برای کسب و کار خود است.
نیست‌ رهبر بلکه‌ خود نبود به‌ راه
چون توان رفتن‌ ز دلوِ او به‌ چاه
هوش مصنوعی: رهبری وجود ندارد، اما خودتان نمی‌توانید به مسیر بروید؛ زیرا چگونه می‌توانید از دلی که در چاهی است عبور کنید؟
صد هزاران شبهه‌ آرد اینچنین‌
تا وِرا گردانَد از راه یقین‌
هوش مصنوعی: این همه شک و تردید به وجود می‌آید که انسان را از مسیر حقیقت و واقعیت دور کند.
ور به‌ وسواسش‌ خلیلی‌ نگرود
قول آن مردود حق‌ را نشنود
هوش مصنوعی: اگر به وسواس و دغدغه‌های خویش توجه کند، هرگز سخن حق آن مرد را نخواهد شنید.
از لباس آدمی‌ آید برون
تا مگر خوانَد بر او زین‌ ره فسون
هوش مصنوعی: لباس انسان نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌ها و حالات اوست، تا شاید دیگران از آن چیزهایی را دریابند و بر او تأثیر بگذارند.
زآنکه‌ جنسیت‌ به‌ غایت‌ جاذب‌ است‌
هر به‌ جنس‌ خویش‌ جانش‌ راغب‌ است‌
هوش مصنوعی: زیرا که جنسیت به شدت جاذب است و هر موجود زنده‌ای به سمت جنس خود جذب می‌شود.
جلوه گر زین‌ رو به‌ شکل‌ آدمی‌
گردد ابلیسش‌ ز بهر همدمی‌
هوش مصنوعی: از این پس، شیطان به شکل انسان در می‌آید تا بتواند همدمی داشته باشد.
بر سرش عمامه‌ و وعظ‌ و فسون
از در تقوی و زهد آید برون
هوش مصنوعی: این شخص به ظاهر با عمامه و نصیحت‌های مذهبی به نظر می‌رسد، اما حقیقت آن است که از درون او زهد و تقوی بیرون نمی‌آید.
کرده مر عمامه‌ را تحت‌ الحنک‌
هم‌ به‌ سلک‌ اهل‌ منبر منسلک‌
هوش مصنوعی: عمامه را زیر چانه‌اش قرار داده و به صف مردان وعظ و خطابه پیوسته است.
خاصه‌ در وقتی‌ که‌ با حُسن‌ کلام
از درِ عرفان در آید با عوام
هوش مصنوعی: به‌ویژه زمانی که با زیبایی سخن و زبان دل‌نشین وارد دایره عرفان می‌شود، آن هم برای مردم عادی.
که‌ من‌ اینک‌ عالم‌ ربانی‌ام
عالم‌ِ هر علم‌ِ باید دانی‌ام
هوش مصنوعی: من اکنون عالمی هستم که به علوم الهی و روحانی آگاهی دارم و از هر دانشی که باید بدانید، آگاه هستم.
ذوفنون عصرم و عالی‌ نصاب‌
هست‌ تألیفاتم‌ افزون از حساب‌
هوش مصنوعی: من در زمینه‌های مختلف مهارت دارم و آثار تألیف‌شده‌ام به حدی زیاد است که قابل شمارش نیست.
گفته‌ ام گر دیده باشی‌ مثنوی
کآن به‌ است‌ از مثنوی مولوی
هوش مصنوعی: اگر نگاهی به مثنوی بیندازی، خواهی دید که این مثنوی از آثار مولوی بهتر و ارزشمندتر است.
مولوی سنّی‌ و صوفی‌ بوده است‌
حرف‌هایش‌ جمله‌ جبر آلوده است‌
هوش مصنوعی: مولوی اهل سنت و صوفی بوده و صحبت‌هایش تحت تاثیر جبر و تقدیر است.
صوفیان سنّی‌ طریقند از قدیم‌
جمله‌ گمراه از صراط مستقیم‌
هوش مصنوعی: صوفیان از دیرباز پیروان یک روش خاص هستند که به نظر می‌رسد در مسیر درست هدایت قرار ندارند و از راه راست منحرف شده‌اند.
شیعه‌ را با سنّی‌ و صوفی‌ چه‌ کار
باید از این‌ قوم بودن برکنار
هوش مصنوعی: شیعه هیچ ارتباطی با سنی و صوفی ندارد و باید از این گروه‌ها پَرهیز کند.
ما بسی‌ کردیم‌ در اخبار سیر
ذکر صوفی‌ در کتب‌ نبوَد به‌ خیر
هوش مصنوعی: ما در داستان‌های مختلف درباره صوفی تحقیقی زیاد کردیم، اما در کتاب‌های معتبر و خوب، ذکری از او نیافتیم.
مرد صوفی‌ را بود در اصل‌ و فرع
بس تخالف‌ با شریعت‌ و اهل‌ شرع
هوش مصنوعی: این مرد صوفی در اصل و در جزئیات، اختلاف زیادی با قوانین شرع و پیروان آن دارد.
صورت‌ مرشد بود معبودشان
گر روی سوزی ز نار و دودشان
هوش مصنوعی: چهره‌ی راهنما برایشان همچون معبودی است؛ اگر زیبایی‌اش را با آتش و دود احساس کنند.
ور تو گویی‌ این‌ بر آنها اِفتراست‌
افتراء گفتن‌ بر این‌ مردم رواست‌
هوش مصنوعی: اگر تو بگویی که این سخنان به مردم ناحق است، گفتن ناحق به این مردم جایز است.
تا نگردد کس‌ به‌ پیرامونشان
هم‌ نیفتد در چَه‌ از افسونشان
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی به دور و برشان نرود، هیچ‌کس هم گرفتار ترفند و جادوی آنان نخواهد شد.
گر حسابی‌ بود حرف‌ صوفیان
چون نمی‌ کردند بر منبر عیان
هوش مصنوعی: اگر واقعا سخن صوفیان حساب وBook منطقی دارد، پس چرا آن را در منبر به وضوح بیان نمی‌کنند؟
تا چو ما آقا و عالی‌ شأن شوند
حرفشان را جمله‌ خلقان بشنوند
هوش مصنوعی: برای اینکه مانند ما مقام و منزلت پیدا کنند، باید سخنانشان را همه مردم بشنوند.
پس‌ یقین‌ اقوالشان مرتد بُوَد
که‌ به‌ ما باب‌ بیانشان سَد بُوَد
هوش مصنوعی: بی‌تردید، سخنان آنان نادرست است، زیرا بیان آنچه را که ما می‌گوییم، برایشان بسته است.
حرف‌ ما را بین‌ چسان باحجت‌ است‌
جمله‌ نعت‌ مصطفی‌(ص) و عترت‌(ع) است‌
هوش مصنوعی: کلام ما را چگونه می‌توان با دلیل و برهان سنجید، در حالی که تمام آن به توصیف پیامبر اکرم (ص) و خاندان ایشان (ع) مربوط می‌شود؟
صوفیان بیگانه‌ از این‌ مذهب‌اند
یا که‌ جوکی‌ یا نصاری مشرب‌اند
هوش مصنوعی: صوفیان از این دین فاصله گرفته‌اند، یا اینکه افرادی هستند که به مسیحیت یا دین دیگری گرایش دارند.
الغرض زینگونه‌ تهمت‌ بر کرام
می‌زند تا در شک‌ افتند این‌ عوام
هوش مصنوعی: نظران و تهمت‌ها به افراد شریف و محترم زده می‌شود تا مردم عادی در شک و تردید بیفتند.
ابلهانی‌ هم‌ که‌ از ره غافلند
پیرو اقوال قوم باطلند
هوش مصنوعی: افرادی که نادان و بی‌خبر از حقیقت هستند، تنها دنبال نظرات گروهی نادرست می‌روند.
خویش‌ را یکباره کور و کر کنند
قول آن خنّاس را باور کنند
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از افرادی است که به راحتی تحت تأثیر سخنان نادرست و فریبنده قرار می‌گیرند و خود را از حقیقت و درک واقعیت‌ها بازمی‌دارند. در نتیجه، برای آن‌ دسته از افراد، توانایی دیدن و شنیدن حقیقت از بین می‌رود و به جای آن، به باورهای نادرست روی می‌آورند.
جمله‌ عالم‌ زین‌ سبب‌ گمراه شد
کم‌ کسی‌ ز ابدال حق‌ آگاه شد
هوش مصنوعی: تمامی مردم به خاطر این موضوع گمراه شده‌اند و فقط عده‌ی کمی از حقایق آگاه هستند.
قول ایشان بانگ‌ غول است‌ ای جوان
ز استماع بانگ‌ غول از ره ممان
هوش مصنوعی: گفته‌های آن‌ها مانند صدای غول است؛ ای جوان، از شنیدن صدای غول دوری کن.
شیر مردی کش‌ بود در ره ثبات‌
کی‌ کند بر بانگ‌ غولان التفات‌
هوش مصنوعی: مردی شجاع و نیرومند در مسیر پایداری قرار دارد و به صداهای ترسناک و تهدیدآمیز توجهی نمی‌کند.
گوش دل بگشا به‌ قول مولوی
تا نلغزی از صراط معنوی
هوش مصنوعی: به گوش دل خود گوش بسپار و به سخنان حکیمانه مولوی توجه کن تا از مسیر معنوی خود منحرف نشوی.
آن خداوندان که‌ ره طی‌ کرده اند
گوش وا بانگ‌ سگان کی‌ کرده اند
هوش مصنوعی: افرادی که در مسیر رشد و تکامل قرار گرفته‌اند، به هیچ‌وجه به صدای هارهای سگان توجه نمی‌کنند.
مه‌ فشاند نور و سگ‌ عوعو کند
هر کسی‌ بر خلقت‌ خود می‌تند
هوش مصنوعی: ماه نور می‌افشاند و هر کسی به نوع خود در عالم هستی شلوغی و سر و صدا به راه می‌اندازد.
خود تو گر مرد رهی‌ مردانه‌ باش
بانگ‌ دیوان را بهل‌ دیوانه‌ باش
هوش مصنوعی: اگر خودت راه‌بلدی و در مسیر درست حرکت می‌کنی، پس بی‌ملاحظه به حرف‌های دیوانگان گوش نده و با شجاعت و اعتماد به نفس ادامه بده.
ور که‌ هر دم از صدایی‌ ای امین‌
مانی‌ از ره، تو زنی‌ نی‌ مرد دین‌
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه صدای بلندی به گوش تو برسد، ای امین، از راه دیگری برمی‌خیزد و تو نخواهی بود، پس تو از مردان دین نیستی.
رو بخوان در مثنوی ای مرد راز
قصه‌ آن مسجد مهمان گداز
هوش مصنوعی: این متن به نوعی دعوت به خواندن و درک عمیق داستانی خاص از مثنوی دارد که به موضوع مسجد و حال و هوای مهمانان در آن اشاره می‌کند. در واقع، نویسنده به تفکر در مورد معنای عمیق‌تر این داستان و تجلیات روحانی آن اشاره می‌کند.
مرد را گر دل ز بانگی‌ می‌ گسست‌
کی‌ طلسم‌ آدمی‌ کُش‌ می‌ شکست‌
هوش مصنوعی: اگر دل مردی از صدای ناهنجار بگسلد، آیا طلسمی که انسان را به سختی می‌کشد، شکسته نخواهد شد؟
این‌ طریقت‌ سرّ دشت‌ نینواست‌
طعنه‌ خلقان خروش اشقیاست‌
هوش مصنوعی: این مسیر، راز و رمز دشت نینواست و انتقاد مردم، ناله و فریاد اشقیا را به یاد می‌آورد.
کی‌ نهیب‌ و اجتماع آن سپاه
گشت‌ جانبازانِ حق‌ را سَد راه
هوش مصنوعی: صدا و اجتماع آن ارتش، مانع راه جانبازان حق شد.
جانب‌ مطلب‌ کش‌ از کف‌ هِشته‌ام
باز ران کز دست‌ شد سر رشته‌ام
هوش مصنوعی: باید به موضوعی که به آن مشغول هستم، دوباره توجه کنم؛ زیرا احساس می‌کنم که کنترل کارها از دستم خارج شده است.
نصرتی‌ باید کنون از شاه دل
تا نمایم‌ رشته‌ها را متّصل‌
هوش مصنوعی: اکنون باید از محبت و کمک شاه دل بهره بگیرم تا بتوانم ارتباط‌ها را به هم وصل کنم.