گنجور

بخش ۲۴ - و وجدک عائلاً فاغنی

احمدا بودی تو از گنج‌ لقا
بس‌ فقیر و تنگدست‌ و بینوا
مر تو را از گنج‌ حق‌ مالی‌ نبود
اینچنین‌ اعزاز و اجلالی‌ نبود
پس‌ تو را دادم به‌ گنج‌ خویش‌ راه
تا شدی اندر دو عالم‌ پادشاه
دادمت‌ گنج‌ بقاء بی‌ واهمه‌
مدعایت‌ را برآوردم همه‌
چون شدی در عشق‌ ذاتم‌ منتفی‌
کردمت‌ از گنج‌ ذات‌ خود غنی‌
این زمان نوحی‌ تو اندر فُلک‌ من‌
صاحب‌ گنج‌ منی‌ و ملک‌ من‌
هرچه‌ بود اندر خزینه‌ هست‌ِ من‌
بر تو دادم چون تو گشتی‌ پست‌ِ من‌
پس‌ به‌ یاد آر ای یتیم‌ بینوا
افتقار خویش‌ و استغنای ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

احمدا بودی تو از گنج‌ لقا
بس‌ فقیر و تنگدست‌ و بینوا
هوش مصنوعی: ای احمق! تو از گنج حضور و لیاقت آن محروم هستی و در فقر و تنگدستی به سر می‌بری.
مر تو را از گنج‌ حق‌ مالی‌ نبود
اینچنین‌ اعزاز و اجلالی‌ نبود
هوش مصنوعی: تو هیچ‌گاه از ثروت حقیقی برخوردار نبوده‌ای، به همین خاطر چنین بزرگداشت و احترامی برایت وجود ندارد.
پس‌ تو را دادم به‌ گنج‌ خویش‌ راه
تا شدی اندر دو عالم‌ پادشاه
هوش مصنوعی: پس من به تو کلید گنجینه‌ام را دادم تا در این دو عالم به مقام پادشاهی برسی.
دادمت‌ گنج‌ بقاء بی‌ واهمه‌
مدعایت‌ را برآوردم همه‌
هوش مصنوعی: برای تو گنج جاودانگی را بدون هیچ گونه نگرانی به تو دادم و به همه ادعاهایت رسیدگی کردم.
چون شدی در عشق‌ ذاتم‌ منتفی‌
کردمت‌ از گنج‌ ذات‌ خود غنی‌
هوش مصنوعی: وقتی که در عشق من به وجود آمدی، من تو را از خودم جدا کردم و از گنجینه وجود خود بی‌نیازت ساختم.
این زمان نوحی‌ تو اندر فُلک‌ من‌
صاحب‌ گنج‌ منی‌ و ملک‌ من‌
هوش مصنوعی: در این زمان، تو همچون نوحی هستی که در کشتی من قرار داری. تو صاحب گنج و مال من هستی و بر من حکم‌فرمایی می‌کنی.
هرچه‌ بود اندر خزینه‌ هست‌ِ من‌
بر تو دادم چون تو گشتی‌ پست‌ِ من‌
هوش مصنوعی: هرچه دارایی و گنجینه‌ای داشتم، همه را به تو بخشیدم، زیرا تو به من بی‌احترامی کردی و پایین آمدی.
پس‌ به‌ یاد آر ای یتیم‌ بینوا
افتقار خویش‌ و استغنای ما
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش، ای یتیم بیچاره، که چقدر به نیازمندی و فقر خود توجه کنی و در مقابل، به بی نیازی و استقلال ما فکر کن.