گنجور

بخش ۱۴ - خطاب‌ به‌ پیر طریقت

رحمت‌ للعالمین‌ روحی‌ فداک
ای فدای همتت‌ جانهای پاک
ای که‌ تا در نظم‌ عشق‌ از همتت‌
گشته‌ام غواص بحر حکمتت‌
هر زمان آید به‌ دست‌ فکرتم‌
گوهر دیگر به‌ عون حضرتم‌
چه ‌از تو شد جان صفی‌ گوهر شناس
پس‌ تو را گوید به‌ هر نعمت‌ سپاس
چون تو خود دانی‌ سپاس خویش‌ را
نعت‌ خود آموز هم‌ درویش‌ را
تا ز نو شرح سخای تو کنم‌
وز زبان تو ثنای تو کنم‌
همتت‌ را تا صفی‌ در کار دید
مثنوی را زبدة الاسرار دید
تا به‌ آخر یاریم‌ کن‌ در کلام
بل‌ به‌ عونت‌ مثنوی گردد تمام
چون به‌ عونت‌ ترک جان و سر کنم‌
در حق‌ اثبات‌ علی‌ اکبر کنم‌
چون علی‌ در ذات‌ شاه ذوالعلی‌
شد فنا اندر فنا اندر فنا
سوی میدان شد روان بهر ستیز
جسم‌ خود را کرد وقف‌ تیغ‌ تیز
آن زحق‌ بیگانگان بَد پسند
کاهل‌ شرع و قاری قرآن بُدند
بهر قتل‌ حق‌ ز هر سو تاختند
کین‌ِ حق‌ را ظاهر از دل ساختند
تا تو خود دانی‌ که‌ اندر اصل‌ و فرع
نی‌ توان خوردن فریب‌ اهل‌ شرع
جسم‌ حق‌ چو از کینه‌ اهل‌ هلاک
گشت‌ از شمشیر و خنجر چاک چاک
اسب‌ او یعنی‌ عقاب‌ تیز پی‌
کآن ره معراج بس‌ بُد کرده طی‌
احمدی را دید کز میدان رزم
عزم معراجش‌ به‌ دل گردیده جزم
شسته‌ دل یکجا ز نقش‌ ماسوا
دل ندارد با کسی‌ غیر از خدا
در میان این‌ تکثّر واحد است‌
صد هزاران زخم‌ بر وی وارد است‌
شد سوی افلاک وحدت‌ ره سپر
برد از میدان کثراتش‌ به‌ در
چون حسین‌(ع) آواز ادرک یا اَبا
زو شنید آمد به‌ میدان دغا
دید نبود در جهان از وی اثر
گشت‌ هر سو در سراغش‌ ره سپر
زد صدا او را به‌ آواز جلی‌
کت‌ نبینم‌ در کجایی‌ یا علی‌
گفت‌ ای شه‌ در بیابان فنا
نیستم‌ دیگر مکان و حد و جا
از مکان و لامکان بیرون شدم
عین‌ ذات‌ حضرت‌ بی‌چون شدم
جام تحقیق‌ ای برادر نوش کن‌
معنی‌ این‌ علی‌ را گوش کن‌
چون رسد سالک‌ در اقلیم‌ فنا
جانش‌ گردد غرق دریای لقا
در وجود حق‌ وجودش گم‌ شود
قطره در دریا فتد قلزم شود
لاجرم در عالم‌ صورت‌ دگر
نیست‌ یک‌ مو از وجود او اثر
پس‌ علی‌ چون رو به‌ جمع‌ ذات‌ کرد
نفی‌ حق‌ را ذات‌ حق‌ اثبات‌ کرد
رست‌ جانش‌ از مقام تفرقه‌
در گلو گم‌ گشت‌ ز اشتر شقشقه‌
وآن شهش‌ اندر مقام فرق خواند
چون نَجُست‌ اینجاش سوی جمع‌ راند
زآنکه‌ ذات‌ آن شهنشه‌ ذات‌ هوست‌
وحدت‌ و کثرت‌ همه‌ در تحت‌ اوست‌
چون علی‌ را اندر این‌ کثرت‌ نیافت‌
هِشت‌ کثرت‌ را و در وحدت‌ شتافت‌
دید در صحرای وحدت‌ واردش
متّصل‌ با ذات‌ پاک واحدش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رحمت‌ للعالمین‌ روحی‌ فداک
ای فدای همتت‌ جانهای پاک
هوش مصنوعی: ای رحمت برای جهانیان، جانم فدای تو باد، ای کسی که جان‌های پاک را می‌پروری.
ای که‌ تا در نظم‌ عشق‌ از همتت‌
گشته‌ام غواص بحر حکمتت‌
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر تلاش تو در علم عشق، من مانند غواصی در عمق دریاهای حکمت تو فرورفته‌ام.
هر زمان آید به‌ دست‌ فکرتم‌
گوهر دیگر به‌ عون حضرتم‌
هوش مصنوعی: هر وقت که فکر من به دست می‌آید، گوهری تازه به یاری مقام تو به دست می‌آورم.
چه ‌از تو شد جان صفی‌ گوهر شناس
پس‌ تو را گوید به‌ هر نعمت‌ سپاس
هوش مصنوعی: اگر تو به حقیقت و صفا رسیدی و گوهر وجود خود را شناختی، پس به هر نعمتی که داری شکر و سپاس بگو.
چون تو خود دانی‌ سپاس خویش‌ را
نعت‌ خود آموز هم‌ درویش‌ را
هوش مصنوعی: از آنجا که خودت آگاهی، شکرگزاری‌ات را به خودت بیاموز و هم به دیگر درویش‌ها یاد بده.
تا ز نو شرح سخای تو کنم‌
وز زبان تو ثنای تو کنم‌
هوش مصنوعی: می‌خواهم دوباره درباره‌ی بخشایش و سخاوت تو صحبت کنم و از زبان خودت به ستایش و تمجید تو بپردازم.
همتت‌ را تا صفی‌ در کار دید
مثنوی را زبدة الاسرار دید
هوش مصنوعی: وقتی توانایی‌ات را در کار مشاهده کردی، مثنوی را به عنوان بهترین اثر شناختی.
تا به‌ آخر یاریم‌ کن‌ در کلام
بل‌ به‌ عونت‌ مثنوی گردد تمام
هوش مصنوعی: تا پایان کار، همراهم باش و کمک کن تا این گفته‌ها به یک شعر کامل تبدیل شود.
چون به‌ عونت‌ ترک جان و سر کنم‌
در حق‌ اثبات‌ علی‌ اکبر کنم‌
هوش مصنوعی: وقتی که برای یاری‌ات خودم را فدا کنم و جانم را در راهت بدهم، به حق و حقیقت پایبند خواهم بود.
چون علی‌ در ذات‌ شاه ذوالعلی‌
شد فنا اندر فنا اندر فنا
هوش مصنوعی: زمانی که علی در وجود شاه ذوالعلی محو شد، در واقع به نوعی از خودگذشتگی و فنا در فنا دست یافت. این بیانگر عمق و بلندی مقام علی است که در ذاتی بزرگتر، خود را گم کرده و در حقیقت وجود خود را در آن فانی کرده است.
سوی میدان شد روان بهر ستیز
جسم‌ خود را کرد وقف‌ تیغ‌ تیز
هوش مصنوعی: به سمت میدان رفت تا با دشمن بجنگد و بدنش را فدای شمشیر تیز کرد.
آن زحق‌ بیگانگان بَد پسند
کاهل‌ شرع و قاری قرآن بُدند
هوش مصنوعی: آن کسانی که از حق دورند و به دین و آداب شرعی توجه نمی‌کنند، در خواندن قرآن نیز به سستی و بی‌میلی رفتار می‌کنند.
بهر قتل‌ حق‌ ز هر سو تاختند
کین‌ِ حق‌ را ظاهر از دل ساختند
هوش مصنوعی: برای نابودی حق به هر سمتی حمله کردند و انتقام حق را به وضوح از دل‌هایشان بیرون آوردند.
تا تو خود دانی‌ که‌ اندر اصل‌ و فرع
نی‌ توان خوردن فریب‌ اهل‌ شرع
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو خود می‌دانی که در اصول و جزئیات نمی‌توان به فریب‌کاری اهل دین و مذهب اعتماد کرد.
جسم‌ حق‌ چو از کینه‌ اهل‌ هلاک
گشت‌ از شمشیر و خنجر چاک چاک
هوش مصنوعی: زمانی که جسم حق به خاطر کینه‌ توانی که از سنت‌های نابودکنندگان به آن رسید، مورد حمله قرار گرفت و از شمشیر و خنجر آسیب دید و پاره‌پاره شد.
اسب‌ او یعنی‌ عقاب‌ تیز پی‌
کآن ره معراج بس‌ بُد کرده طی‌
هوش مصنوعی: اسرار او مانند عقابی تیزپرواز است که راه صعود و ترقی را به خوبی پیموده است.
احمدی را دید کز میدان رزم
عزم معراجش‌ به‌ دل گردیده جزم
هوش مصنوعی: احمدی را مشاهده کردم که از میدان جنگ، تصمیم جدی‌اش برای صعود و ترقی در دلش شکل گرفته است.
شسته‌ دل یکجا ز نقش‌ ماسوا
دل ندارد با کسی‌ غیر از خدا
هوش مصنوعی: دل پاک و بی‌نقش او، دیگر وابسته به چیزهای غیر خدا نیست و فقط به خداوند توجه دارد.
در میان این‌ تکثّر واحد است‌
صد هزاران زخم‌ بر وی وارد است‌
هوش مصنوعی: در میان این همه تفاوت و تنوع، یک‌پارچگی وجود دارد و بر این یک‌پارچگی، زخمی از هزاران درد و رنج وارد شده است.
شد سوی افلاک وحدت‌ ره سپر
برد از میدان کثراتش‌ به‌ در
هوش مصنوعی: به عالم بالا و یگانگی رفت و از میدان کثرت‌ها خارج شد.
چون حسین‌(ع) آواز ادرک یا اَبا
زو شنید آمد به‌ میدان دغا
هوش مصنوعی: چون حسین(ع) صدای درخواست کمک را شنید، به میدان نبرد آمد.
دید نبود در جهان از وی اثر
گشت‌ هر سو در سراغش‌ ره سپر
هوش مصنوعی: در جهان نشانه‌ای از او دیده نشد و هر کجا که رفتیم، به دنبالش رفتیم.
زد صدا او را به‌ آواز جلی‌
کت‌ نبینم‌ در کجایی‌ یا علی‌
هوش مصنوعی: ناگهان صدای او به گوشم رسید و گفتم: «ای علی، تو کجایی که من صدایت را نمی‌بینم؟»
گفت‌ ای شه‌ در بیابان فنا
نیستم‌ دیگر مکان و حد و جا
هوش مصنوعی: ای پادشاه، من در بیابان فنا دیگر محدود به مکان و موقعیت خاصی نیستم.
از مکان و لامکان بیرون شدم
عین‌ ذات‌ حضرت‌ بی‌چون شدم
هوش مصنوعی: از هرجایگاه و عدم مرجع آزاد شدم و به حقیقت وجودی ذات بی‌نهایت پیوستم.
جام تحقیق‌ ای برادر نوش کن‌
معنی‌ این‌ علی‌ را گوش کن‌
هوش مصنوعی: ای برادر، بطری حقیقت را پر کن و بنوش؛ به معنای واقعی این علی (علی‌بن‌ابی‌طالب) دقت کن و گوش بسپار.
چون رسد سالک‌ در اقلیم‌ فنا
جانش‌ گردد غرق دریای لقا
هوش مصنوعی: زمانی که مسافر به سرزمین فنا برسد، روحش در دریای وصال غرق خواهد شد.
در وجود حق‌ وجودش گم‌ شود
قطره در دریا فتد قلزم شود
هوش مصنوعی: وقتی که وجود حق در وجود انسان تجلی کند، انسان مانند قطره‌ای است که در دریا گم می‌شود و به عظمت و وسعت آن می‌پیوندد.
لاجرم در عالم‌ صورت‌ دگر
نیست‌ یک‌ مو از وجود او اثر
هوش مصنوعی: در نتیجه، در دنیای形像، هیچ نشانی از وجود او باقی نمانده است.
پس‌ علی‌ چون رو به‌ جمع‌ ذات‌ کرد
نفی‌ حق‌ را ذات‌ حق‌ اثبات‌ کرد
هوش مصنوعی: بنابراین علی زمانی که به یکسوگرایی و جمع کردن ذات پرداخت، نفي حق را به اثبات حق تبدیل کرد.
رست‌ جانش‌ از مقام تفرقه‌
در گلو گم‌ گشت‌ ز اشتر شقشقه‌
هوش مصنوعی: جان او از جایگاه جدایی و تفرقه آزاد شد و مانند صدای شتر، در گلو گم شد.
وآن شهش‌ اندر مقام فرق خواند
چون نَجُست‌ اینجاش سوی جمع‌ راند
هوش مصنوعی: او آن شگفتی را در مقام فرق خواند؛ وقتی که نجات نیافت، به سوی جمعیت روانه شد.
زآنکه‌ ذات‌ آن شهنشه‌ ذات‌ هوست‌
وحدت‌ و کثرت‌ همه‌ در تحت‌ اوست‌
هوش مصنوعی: چونکه ذات آن پادشاه، همان وجود یگانه است و همه چیز، چه تک و چه چند، زیر نظر او قرار دارد.
چون علی‌ را اندر این‌ کثرت‌ نیافت‌
هِشت‌ کثرت‌ را و در وحدت‌ شتافت‌
هوش مصنوعی: وقتی علی را در این همه تنوع و گوناگونی نیاخت، به سمت یکتایی و یکپارچگی شتافت.
دید در صحرای وحدت‌ واردش
متّصل‌ با ذات‌ پاک واحدش
هوش مصنوعی: در بیابان عشق و خلوص، به حقیقتی می‌رسد که به ذات یکتا و پاک خداوند متصل می‌شود.