بخش ۱۳ - در تنزل روح از مقام تجرد به عالم صورت و مجملی از معنی حدیث نورانیت
ای دل از عشق قوی دم، دم مزن
قطره ای خوردی تو از یم دم مزن
این حدیث منقلب را کور کن
شیر را برعکس، صید گور کن
مهر تابان را حقیر ذره بین
شیر یزدان را اسیر برّه بین
هان برو زینب(س) که خواهی شد اسیر
هست جانت زین اسیری ناگزیر
حق تو را بهر اسیری فرد کرد
گرچه گردونی اسیر گَرد کرد
روی گردون را اگر گیرد غبار
کی توان انداخت گردون را ز کار
گرچه گردد زیر کف، دریا نهان
کی رسد بر بحر زآن کف ها زیان
بحر توحیدی تو، گر پوشد کَفت
سوخت کف ها خواهد از موج و تَفَت
نقص دریا نیست، گو رو زیر کف
چون به جوش آیی کف افتد برطرف
حق تو را خواهد اسیر سلسله
از رضای حق مکن خواهر گله
حق تو را خواهد اسیر از بهر آن
که نماید خاکیان را امتحان
از اسیریِ تو حق را حکمتی است
شیر حق را در اسیری شوکتی است
چون اسیرت خواست حق، چالاک شو
زیر بار امر حق، بیباک رو
آفرین از حق به جانت زین بلاست
مرحبا جانی کش از حق مرحباست
چون خدایت مرحبا گوید به جان
منّت از حق دار زین بار گران
تو که همچون جغد ویران مسکنی
شاهباز دست شاه ذوالمنی
گر شوی بی منزل و مأوا سزاست
تو حقی،گو ذات حق را جا کجاست
گنج توحیدی تو، از ویران مرنج
زآنکه در ویرانه باشد جای گنج
زیر زنجیری تو، تا شیر حقی
گرچه خود زنجیرساز مطلقی
قید زنجیر،ای قلندر سِیرِ توست
آنچه در ره پیشت آید خیرِ توست
امر حق زنجیر و جان تو اسد
هست تا باشد تو را جان در جسد
چون به زنجیر اوفتادی شاد باش
بند را همدست با سجاد باش
باش هم زنجیر با او در سلوک
هم مطیع امر آن رأس الملوک
هر دو زنجیر بلا را قابلید
زآنکه از یک دوده و یک حاصلید
نک زمیدان بانگ طبل جنگ خاست
رو که رفتم فتح و نصرت با خداست
فتح و نصرت گرچه مخلوق من است
نصرت ما هست لیک اندر شکست
حق کند زین بانگ طبل آواز من
کو صدایی جز زچنگِ ساز من
جان من بر جسم من، زین طبلها
زد صدا حالی که بشتاب و بیا
حق مرا زد بانگ، حالی ز ارجعی
کی نیوشد راز حق را مدعی
او چنین داند که بانگ طبل از اوست
کر بود گوش وی از پیغام دوست
جان او چون در حجاب ظلمت است
ظلمتش مانع ز نورانیت است
آدمِ اول علی مرتضی(ع)
گفت با اصحاب عرفانِ صفا
هرکه بشناسد به نورانیتم
عارف آمد ذات حق را تام و تم
روی من مرآت وجه کبریاست
عارفِ من، عارفِ ذات خداست
هر که چشم او نشد بینا به نور
چشمِ جانش هست ظلمانی و کور
کور از ایمان و دور از رحمت است
ظلمت اندر ظلمت اندر ظلمت است
وز حق آن جانی که نورانی بود
محو نورالدین ماهانی بود
نعمت ﷲ است آن نور مبین
نور مولا بین زِ وجه نور دین
هرکه نورانیت مولا شناخت
خود ولی را هر زمان چون ما شناخت
هل بجا تفسیر نور با نسق
بر بیان شاه، برگردان ورق
دم مزن زینب(س) که چشم خصم رد
اُعمی است از دیدن نور احد
بحر وحدت را کم از جو خواند او
شیر حق را صید آهو داند او
من که در چشم عدو نخجیر ما
در نیستان هویت شیرما
گر دمی زین روبهان آشفتهام
نک شود بیدار شیر خفتهام
خفتگی چبود تن نخجیر من
کاین زمان گردد شکار شیر من
تن نه نخجیر است هم بنگر نکو
جان من حقّ است و جسمم شیر او
شیر خود را خفته گیرد آنچنان
که تمامش مرده دانند این سگان
شیرم ار با خفتگی ها هی کند
شیر بیدار فلک خون قی کند
من کی ام شمسی نهان در ذره ای
خفته شیری در میان دره ای
چونکه بشکافد زخنجر این تنم
تابد افزون آفتاب روشنم
ای به معنی آفتاب مَنْ عَرَف
وی زتو مکشوف سرِّ لو کَشَف
چون تویی در چرخ توحید آفتاب
در دل ما ضوء خویش افزون بتاب
گرمیای بخش این دل افسرده را
خرّمی ده گلشن پژمرده را
در ثنای خویش فرما یاری ام
بر زبان ازخود سخن کن جاری ام
زاختیارم تا زبان گویا بود
هرچه گوید زشت و نازیبا بود
ای سپهر از اختیارت بر مدار
وارهان ما را ز ننگ اختیار
خاک بودم من کجا بودم زبان
تو زبان دادی مرا و هم بیان
هم تو آور ای غیاث المستغیث
از بیان خود زبانم در حدیث
چون تو بر نطقم کنی جاری سخن
هرچه گویم، گفته باشی تو، نه من
ما ندانیم آنچه حقّ نعت توست
نعت خود را هم تو دانی خود درست
خود کمان مُدرکم را تیر ده
نطق جانم را ز خود تقریر ده
تا زبان از عونت آید در سخن
گوید از نو، شرح آن عشق کهن
بخش ۱۲ - درغلبه عشق و صعود روح به مقام جمع در سیر الی ﷲ: ای دل عاشق کجایی هوش داربخش ۱۴ - و له فی مقام الوحدانیه المطلقه: کهنگی در عشق نبود ای ولد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل از عشق قوی دم، دم مزن
قطره ای خوردی تو از یم دم مزن
هوش مصنوعی: ای دل، از عشق قویتری بیخود نکن صدا، چون اندکی از دریا نوشیدهای، پس دم نزن.
این حدیث منقلب را کور کن
شیر را برعکس، صید گور کن
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به این دارد که یک روایت یا داستان پر پیچ و خم و عجیبی وجود دارد که باید آن را معکوس کرد یا تغییر داد. در ضمن، به شکار کردن شیر به عنوان نشانهای از قدرت و شجاعت نیز اشاره میکند. به طور کلی میتوان گفت که بحث از تغییر و دگرگونی در مفاهیم و واقعیات است.
مهر تابان را حقیر ذره بین
شیر یزدان را اسیر برّه بین
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر با تمثیلهایی به توصیف جایگاه کوچک و ناچیز انسانی در مقابل عظمت آسمانها و قدرت خالق میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که در زیر نور خورشید، انسان مانند ذرهای ریز و کماهمیت است، و در مقابل یزدان، بزرگترین قدرتها نیز به چشم برهای کوچک میآیند. این بیانگر عظمت خداوند و برتری او بر تمام موجودات است.
هان برو زینب(س) که خواهی شد اسیر
هست جانت زین اسیری ناگزیر
هوش مصنوعی: برو پیش زینب که ممکن است اسیر شوی، زیرا جانت از این موضوع ناگزیر است.
حق تو را بهر اسیری فرد کرد
گرچه گردونی اسیر گَرد کرد
هوش مصنوعی: حق تو را برای اسیری به فرد قرار داد، هرچند که دور زمانه تو را به اسیری کشاند.
روی گردون را اگر گیرد غبار
کی توان انداخت گردون را ز کار
هوش مصنوعی: اگر آسمان یا زمین به گرد و غبار آلوده شود، نمیتوان آن را به آسانی از فعالیت و کار خود بازداشت.
گرچه گردد زیر کف، دریا نهان
کی رسد بر بحر زآن کف ها زیان
هوش مصنوعی: اگرچه دریا زیر دستها پنهان میشود، اما آسیب این دستها به دریا نخواهد رسید.
بحر توحیدی تو، گر پوشد کَفت
سوخت کف ها خواهد از موج و تَفَت
هوش مصنوعی: اگر دریاچهی یگانگی تو، غرق در پوشش باشد، کفهایی که از امواج و حرارت تشکیل میشوند، سوخته خواهد بود.
نقص دریا نیست، گو رو زیر کف
چون به جوش آیی کف افتد برطرف
هوش مصنوعی: اگر دریا نواقصی دارد، به خاطر آن است که وقتی به جوش میآید، سطح آن تحتالشعاع قرار میگیرد و کف بر روی آن ظاهر میشود. در واقع، این نشاندهنده عمق و عظمت دریا است که گاهی با لایهای از کف پوشانده میشود.
حق تو را خواهد اسیر سلسله
از رضای حق مکن خواهر گله
هوش مصنوعی: حق تو به اندازهای ارزنده است که آن را به زنجیر نمیکشد، پس شکایت نکن؛ زیرا رضایت خدا در این موضوع نهفته است.
حق تو را خواهد اسیر از بهر آن
که نماید خاکیان را امتحان
هوش مصنوعی: سرنوشت تو به گونهای رقم خواهد خورد که برای دیگران وسیلهای برای آزمایش و سنجش قرار میگیری. این موضوع به این دلیل است که خداوند میخواهد ظرفیت و قابلیت انسانها را بسنجد.
از اسیریِ تو حق را حکمتی است
شیر حق را در اسیری شوکتی است
هوش مصنوعی: از آن جایی که تو در اسارت من هستی، حقیقتی نهفته است که بر اساس آن، شیر حق، در واقع از قدرتی در اسارت برخوردار است.
چون اسیرت خواست حق، چالاک شو
زیر بار امر حق، بیباک رو
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند اراده کرده تو را اسیر کند، با جدیت و بدون ترس به دستورات او عمل کن و در برابر آن تسلیم باش.
آفرین از حق به جانت زین بلاست
مرحبا جانی کش از حق مرحباست
هوش مصنوعی: ستایش از سوی خداوند بر جان تو به خاطر این مصیبت است. خوش آمدی، ای جان که از جانب حق به این بلا کشیده شدهای.
چون خدایت مرحبا گوید به جان
منّت از حق دار زین بار گران
هوش مصنوعی: وقتی خداوند از من با محبت یاد میکند، من به خاطر این نعمت بزرگ، بار سنگین مسئولیت را بر دوش میکشم.
تو که همچون جغد ویران مسکنی
شاهباز دست شاه ذوالمنی
هوش مصنوعی: تو مانند جغدی در ویرانهای زندگی میکنی که شاهین در آن زیر نظر شاهی قدرتمند است.
گر شوی بی منزل و مأوا سزاست
تو حقی،گو ذات حق را جا کجاست
هوش مصنوعی: اگر بدون منزل و مکانی باشی، شایسته است که بگویی ذات حق کجا قرار دارد.
گنج توحیدی تو، از ویران مرنج
زآنکه در ویرانه باشد جای گنج
هوش مصنوعی: گنجی که در توحید و یکتایی است از ویرانی نترس؛ زیرا ممکن است در آن ویرانه، گنجی نهفته باشد.
زیر زنجیری تو، تا شیر حقی
گرچه خود زنجیرساز مطلقی
هوش مصنوعی: زیر فشار زنجیری که به دوش داری، حتی اگر خودت سازنده این زنجیر باشی، نمیتوانی حقیقت را انکار کنی.
قید زنجیر،ای قلندر سِیرِ توست
آنچه در ره پیشت آید خیرِ توست
هوش مصنوعی: زنجیرها و محدودیتها، به نوعی به تو وابستهاند و آنچه در مسیرت پیش میآید، برای تو خوب و سودمند است.
امر حق زنجیر و جان تو اسد
هست تا باشد تو را جان در جسد
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را بپذیری، آن تو را قوی و نیرومند میکند، مانند یک شیر. این قوت و قدرت باعث میشود که تو در این جهان زندگی کنی و جانت در بدنت باقی بماند.
چون به زنجیر اوفتادی شاد باش
بند را همدست با سجاد باش
هوش مصنوعی: زمانی که به زنجیر او بیفتی، خوشحال باش و با تسلیم و آرامش همراهی کن.
باش هم زنجیر با او در سلوک
هم مطیع امر آن رأس الملوک
هوش مصنوعی: با او همپیمان باش و در مسیر سلوک از دستورات فرمانده خود پیروی کن.
هر دو زنجیر بلا را قابلید
زآنکه از یک دوده و یک حاصلید
هوش مصنوعی: دربارهی ماجرای سختیها و مشکلات زندگی، باید بدانیم که ما در کنار یکدیگر و از یک نسل و ریشه هستیم و به همین دلیل میتوانیم با هم این چالشها را تحمل کنیم.
نک زمیدان بانگ طبل جنگ خاست
رو که رفتم فتح و نصرت با خداست
هوش مصنوعی: صدای طبل جنگ از دور به گوش میرسد، برو که من با خدا همراهی میکنم و پیروزی و موفقیت با اوست.
فتح و نصرت گرچه مخلوق من است
نصرت ما هست لیک اندر شکست
هوش مصنوعی: پیروزی و نصرت، هرچند که نتیجهی کار من است و به نوعی به من تعلق دارد، اما در زمان شکست، این نصرت به کار نمیآید.
حق کند زین بانگ طبل آواز من
کو صدایی جز زچنگِ ساز من
هوش مصنوعی: حق کند بهواسطهی این صدای طبل که آواز من است، که هیچ صدایی جز نغمهی چنگ من نمیشنود.
جان من بر جسم من، زین طبلها
زد صدا حالی که بشتاب و بیا
هوش مصنوعی: وجود من تحت تاثیر صداهای این طبلها قرار گرفته است، بیا و سریعتر بیایید.
حق مرا زد بانگ، حالی ز ارجعی
کی نیوشد راز حق را مدعی
هوش مصنوعی: حق به من صدا زد و گفت: حالا چه کسی از رازهای حق خبر دارد؟ تنها مدعیان هستند که نمیشنوند.
او چنین داند که بانگ طبل از اوست
کر بود گوش وی از پیغام دوست
هوش مصنوعی: او به خوبی میداند که صدای طبل از اوست، اما گوش او از شنیدن پیام دوست ناتوان است.
جان او چون در حجاب ظلمت است
ظلمتش مانع ز نورانیت است
هوش مصنوعی: وجود او در غم و تیرگی حجاب شده است و این تیرگی مانع از درخشش و نورانیت او میشود.
آدمِ اول علی مرتضی(ع)
گفت با اصحاب عرفانِ صفا
هوش مصنوعی: آدم اول، یعنی نخستین انسان، با دوستانی که به درک عمیق و صفای روح رسیدهاند، سخن میگوید.
هرکه بشناسد به نورانیتم
عارف آمد ذات حق را تام و تم
هوش مصنوعی: هر کسی که نورانیت من را بشناسد، به مقام معرفت میرسد و ذات حق را به طور کامل درک میکند.
روی من مرآت وجه کبریاست
عارفِ من، عارفِ ذات خداست
هوش مصنوعی: نمای چهره من، آینهای است که حقیقت بزرگ را نشان میدهد و کسی که میشناسد من، در واقع ذات خداوند را درک کرده است.
هر که چشم او نشد بینا به نور
چشمِ جانش هست ظلمانی و کور
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند با نگاه دلش حقیقت را ببیند، در تاریکی و نابینایی به سر میبرد.
کور از ایمان و دور از رحمت است
ظلمت اندر ظلمت اندر ظلمت است
هوش مصنوعی: انسانی که به ایمان دست نمییابد و از رحمت الهی بیبهره است، در تاریکی عمیق قرار دارد و این تاریکی به طور مرتب بیشتر میشود.
وز حق آن جانی که نورانی بود
محو نورالدین ماهانی بود
هوش مصنوعی: از حقیقت آن جان که روشن و پرنور بود، محو و متأثر از نورالدین ماهانی بود.
نعمت ﷲ است آن نور مبین
نور مولا بین زِ وجه نور دین
هوش مصنوعی: نعمت الهی همان نوری روشن و نمایان است که از چهره مولا و حقیقت دین تابش میکند.
هرکه نورانیت مولا شناخت
خود ولی را هر زمان چون ما شناخت
هوش مصنوعی: کسی که نور و روشنی وجود مولا را فهمید، خود را نیز در هر زمان به خوبی شناسایی میکند.
هل بجا تفسیر نور با نسق
بر بیان شاه، برگردان ورق
هوش مصنوعی: آیا در جای خود، تفسیر نور با نظم مناسب را بر اساس توضیحات پادشاه، دوباره مرور میکنی؟
دم مزن زینب(س) که چشم خصم رد
اُعمی است از دیدن نور احد
هوش مصنوعی: زینب(س) را پیش نیاورید، زیرا دشمنانش نمیتوانند نور حقیقت را ببینند و از آن غافلند.
بحر وحدت را کم از جو خواند او
شیر حق را صید آهو داند او
هوش مصنوعی: او دریای یکتایی را کمتر از جوی آب میداند و همچنین شیر حق را به مثابه شکار آهو تصور میکند.
من که در چشم عدو نخجیر ما
در نیستان هویت شیرما
هوش مصنوعی: من که در چشم دشمن شکار شدهام، در میان نیستان هویت و وجودم شیر است.
گر دمی زین روبهان آشفتهام
نک شود بیدار شیر خفتهام
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از این روبهها ناراحت شوم، شیر خفتهام بیدار نخواهد شد.
خفتگی چبود تن نخجیر من
کاین زمان گردد شکار شیر من
هوش مصنوعی: خواب و آسودگی من دلیلی ندارد، چون اکنون زمان شکار شیر من است.
تن نه نخجیر است هم بنگر نکو
جان من حقّ است و جسمم شیر او
هوش مصنوعی: بدن انسان شکارگاه است، بنابراین به خوبی بنگر، ای جان من، حقیقت این است که جسم من همانند شیری است.
شیر خود را خفته گیرد آنچنان
که تمامش مرده دانند این سگان
هوش مصنوعی: شیر به قدری آرام و بیحرکت میماند که گویی مرده است و این سگها فکر میکنند که او به خواب رفته است.
شیرم ار با خفتگی ها هی کند
شیر بیدار فلک خون قی کند
هوش مصنوعی: اگر من به خواب بروم و تحت فشار قرار بگیرم، آسمان همچون شیری بیدار و خشمگین خواهد شد.
من کی ام شمسی نهان در ذره ای
خفته شیری در میان دره ای
هوش مصنوعی: من کیستم؟ من شعلهای از خورشید هستم که در ذرهای کوچک پنهان شدهام، مانند شیری که در درهای خوابیده است.
چونکه بشکافد زخنجر این تنم
تابد افزون آفتاب روشنم
هوش مصنوعی: زمانی که این بدنم با زخمهای خنجر شکافته شود، نور خورشید من بیشتر خواهد شد.
ای به معنی آفتاب مَنْ عَرَف
وی زتو مکشوف سرِّ لو کَشَف
هوش مصنوعی: ای کسی که به معنی حقیقی مانند خورشید میدرخشی، اگر کسی حقیقت وجود تو را بشناسد، رازهای پنهان برای او نمایان میشود.
چون تویی در چرخ توحید آفتاب
در دل ما ضوء خویش افزون بتاب
هوش مصنوعی: چون تو در آسمان یکتایی مانند آفتاب هستی، نور وجودت در دل ما بیشتر و بیشتر میتابد.
گرمیای بخش این دل افسرده را
خرّمی ده گلشن پژمرده را
هوش مصنوعی: دل غمگین من را با گرمی و شادابی خود زنده کن و به باغ بیحالی من طراوت و شادابی ببخش.
در ثنای خویش فرما یاری ام
بر زبان ازخود سخن کن جاری ام
هوش مصنوعی: در ستایش خود، یاری کن تا آنچه در دل دارم، به زبان بیاورم و سخن بگویم.
زاختیارم تا زبان گویا بود
هرچه گوید زشت و نازیبا بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت بیان دارم، هر چیزی که بگویم زشت و نازیبا خواهد بود.
ای سپهر از اختیارت بر مدار
وارهان ما را ز ننگ اختیار
هوش مصنوعی: ای آسمان، ما را از زشتیهای انتخاب و سرنوشت معاف کن و اجازه نده که تحت تاثیر یکتایی تو قرار بگیریم.
خاک بودم من کجا بودم زبان
تو زبان دادی مرا و هم بیان
هوش مصنوعی: من در خاک و نابودی بودم، ولی تو به من زبان دادی و توانایی بیان احساسات را عطا کردی.
هم تو آور ای غیاث المستغیث
از بیان خود زبانم در حدیث
هوش مصنوعی: ای غیاثالمستغیث، تو هم به کمک من بشتاب، زیرا زبانم از بیان خود در بیان داستانها ناتوان است.
چون تو بر نطقم کنی جاری سخن
هرچه گویم، گفته باشی تو، نه من
هوش مصنوعی: وقتی تو بر زبان من مسلط میشوی، هر چیزی که بگویم، گویی تو آن را گفتهای، نه من.
ما ندانیم آنچه حقّ نعت توست
نعت خود را هم تو دانی خود درست
هوش مصنوعی: ما نمیدانیم که توصیف حق تو به چه صورت است، اما تو خود بهتر از هر کسی این توصیف را میدانی.
خود کمان مُدرکم را تیر ده
نطق جانم را ز خود تقریر ده
هوش مصنوعی: خودت تیرهای کمان نادانیام را به مقصد برسان و سخنان روح من را از خودم بیان کن.
تا زبان از عونت آید در سخن
گوید از نو، شرح آن عشق کهن
هوش مصنوعی: زمانی که زبانم به کمک تو میآید، دوباره از آن عشق دیرینه سخن میگوید.