گنجور

بخش ۱۱ - در شرح سواری یکه‌ تاز عرصه‌ میدان وحدت‌ و عنقای قاف‌ هویّت‌ و شرح مقام بقاء در وصف‌ حضرت‌ سید الشهدا علیه‌ السلام والثناء در ضمن‌ مکالمه‌ آن مولا با بنت‌ حضرت‌ سیدة النساء صلوات‌ ﷲ علیها فرماید

چونکه‌ شاه عشق‌ را در کربلا
عشق‌ زد در دشت‌ جان بازی صلا
ظهر عاشورا در آن صحرای کین‌
دید خود را بی‌ کس‌ و یار و معین‌
مهره ای در نرد عشق‌ انداخته‌
وآنچه‌ او را بود یکجا باخته‌
ذوالجلال فرد با تیغ‌ و سلاح
هِشت‌ پا را در رکاب‌ ذوالجناح
عزم میدان کرد چون حلاّل عشق‌
زینب‌(س) از پی‌ با زبان حال عشق‌
گفت‌ کای لب‌ تشنه‌ بحر وصال
بعد از اینت‌ در کجا بینم‌ جمال
گفت بیرون از مکان و لامکان
چون شدی، یابی‌ ز دیدارم نشان
زآنچه‌ نآید در گمان و در قیاس
من‌ برونم‌ زین‌ پس‌ ای گردون اساس
گرچه‌ چشمی‌ هم‌ که‌ باشد حق‌ شناس
حق‌ِّ مطلق‌ بیندم در این‌ لباس
تا چه‌ جایی‌ کز لباس آیم‌ برون
وین‌ لباس تن فتد در خاک و خون
کس‌ چه‌ داند کاندر آن دم کیستم‌
بی‌تعین‌ ذات‌ فردانیستم‌
مطلقم‌ از درک و وهم‌ و روح و جسم‌
برترم از عقل‌ و عشق‌و رسم‌ و اسم‌
اسم‌ ها و رسم‌ ها اندر بیان
هست‌ آثاری ز ذات‌ بی‌ نشان
بر مسمی‌ اسم‌ ها باشد دلیل‌
ورنه‌ بی‌اسم‌ است‌ آن ذات‌ جلیل‌
زین‌ سپس‌ من‌ عین‌ آن ذات‌ حقم‌
زین‌ تعین‌ ها که‌ دانی‌ مطلقم‌
گرچه‌ ذاتم‌ را نه‌ مأوای و نه‌ جاست‌
جای خالی‌ از احاطه‌ من‌ کجاست‌
گرچه‌ الاّ از قفای لا بود
چونکه‌ از لا بگذرد الاّ بود
من‌ ز الاّ آمدم بر لا زدم
نک‌ قلم‌ بر لا و بر الاّ زدم
لا و الاّ وصفی‌ از ذات‌ من‌ است‌
حرفی‌ از آیات‌ اثبات‌ من‌ است‌
زین‌ سپس‌ بیرون ز آیاتم‌ یقین‌
بی‌ نیاز از نفی‌ و اثباتم‌ یقین‌
گرچه‌ حالی‌ من‌ علی‌ عالیم‌
بر علو و اعتلاء هم‌ والیم‌
زین‌ سپس‌ بیرونم‌ از وصف‌ علو
مطلق‌ الذات‌ از علوّ و از دنو
چون تعین‌ کرد ذات‌ من‌ قبول
بر مقام اعتلاء کردم نزول
پَست‌ ها را تا مگر عالی‌ کنم‌
بر علوŸ اعتلاء، والی‌ کنم‌
زین‌ سپس‌ نه‌ عالی‌ و نه‌ دانی‌ام
زین‌ تعیّن‌ پاک باید دانی‌ام
نه‌ خصوصی‌ دارم آنجا، نه‌ عموم
نه‌ حدودی می‌پذیرم، نه‌ رسوم
ذات‌ پاکم‌ مطلق‌ است‌ و سرمدی
ز اعتبار باحدی و بی‌حدی
در مقام شرع و صورت‌ باحدم
در ولایت‌ بی‌حدی و سرمدم
انبیای مصطفین‌ محترم
اولیای مرتضین‌ با کرم
صورتم‌ را در جلی‌ٰ آیینه‌اند
معنیم‌ را درخفی‌ٰ گنجینه‌اند
انبیاء آیینه‌، من‌ منظورشان
اولیاء گنجینه‌، من‌ گنجورشان
چونکه‌ مطلق‌ گشت‌ از قید نمود
معنی‌ و صورت‌ کجا دارد وجود
صورت‌ و معنی‌ دو وصف‌ از ذات‌ هوست‌
شد چو مطلق‌ پاک از اینها جمله‌ اوست‌
وصف‌ را کی‌ بعد از این‌ در من‌ ره است‌
هرکه‌ در من‌ شد فنا ذات‌ ﷲ است‌

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چونکه‌ شاه عشق‌ را در کربلا
عشق‌ زد در دشت‌ جان بازی صلا
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه عشق در کربلا، عشق را به میدان آورد، جان‌ها در دشت حماسه و بازی عشق به صدا درآمدند.
ظهر عاشورا در آن صحرای کین‌
دید خود را بی‌ کس‌ و یار و معین‌
هوش مصنوعی: در روز عاشورا، در آن دشت پر از نبرد، خود را تنها و بی‌یار و کمک دید.
مهره ای در نرد عشق‌ انداخته‌
وآنچه‌ او را بود یکجا باخته‌
هوش مصنوعی: در بازی عشق، فردی یک مهره را انداخته و همه آنچه که داشت را یکجا از دست داده است.
ذوالجلال فرد با تیغ‌ و سلاح
هِشت‌ پا را در رکاب‌ ذوالجناح
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ با قدرت و توان خود، هشت‌پا را در اختیار اسب ذوالجناح قرار می‌دهد.
عزم میدان کرد چون حلاّل عشق‌
زینب‌(س) از پی‌ با زبان حال عشق‌
هوش مصنوعی: گام به میدان عشق گذاشت چون کسی که با عشق زینب(س) به دنبال حقیقت و راه نجات است و دلش به حال عشق می‌تپد.
گفت‌ کای لب‌ تشنه‌ بحر وصال
بعد از اینت‌ در کجا بینم‌ جمال
هوش مصنوعی: ای لب تشنه‌ی وصال، بعد از این کجا می‌توانم زیبایی او را ببینم؟
گفت بیرون از مکان و لامکان
چون شدی، یابی‌ ز دیدارم نشان
هوش مصنوعی: وقتی از محدودیت‌های مکان و زمان عبور کنی و فراتر بروی، می‌توانی نشانه‌ای از دیدار من پیدا کنی.
زآنچه‌ نآید در گمان و در قیاس
من‌ برونم‌ زین‌ پس‌ ای گردون اساس
هوش مصنوعی: از آنچه که فراتر از تصور و مقایسه‌ام است، از این به بعد ای آسمان، من خارج می‌شوم.
گرچه‌ چشمی‌ هم‌ که‌ باشد حق‌ شناس
حق‌ِّ مطلق‌ بیندم در این‌ لباس
هوش مصنوعی: اگر چشمی باشد که حقیقت را بشناسد، می‌تواند نور مطلق حقیقت را در این لباس و ظاهر ببیند.
تا چه‌ جایی‌ کز لباس آیم‌ برون
وین‌ لباس تن فتد در خاک و خون
هوش مصنوعی: تا کجا می‌توانم از این لباس خارج شوم و این لباس در خاک و خون بیفتد؟
کس‌ چه‌ داند کاندر آن دم کیستم‌
بی‌تعین‌ ذات‌ فردانیستم‌
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که در آن لحظه من چه کسی هستم، زیرا وجود من بدون شناخته شدن و تعریف مشخصی است.
مطلقم‌ از درک و وهم‌ و روح و جسم‌
برترم از عقل‌ و عشق‌و رسم‌ و اسم‌
هوش مصنوعی: من از همه‌ی تصورات و درک‌های انسانی فراتر هستم؛ از عقل، عشق، قواعد و نام‌ها بالاتر می‌باشم.
اسم‌ ها و رسم‌ ها اندر بیان
هست‌ آثاری ز ذات‌ بی‌ نشان
هوش مصنوعی: نام‌ها و آداب در گفتار، نشانه‌هایی از ذات بی‌چهره و ناشناخته را به نمایش می‌گذارند.
بر مسمی‌ اسم‌ ها باشد دلیل‌
ورنه‌ بی‌اسم‌ است‌ آن ذات‌ جلیل‌
هوش مصنوعی: اسم‌ها نشانه‌هایی از واقعیت‌ها هستند؛ اگر نباشند، آن ذات بزرگ وجود نخواهد داشت.
زین‌ سپس‌ من‌ عین‌ آن ذات‌ حقم‌
زین‌ تعین‌ ها که‌ دانی‌ مطلقم‌
هوش مصنوعی: از این پس من عین ذات حق هستم، فراتر از تعین‌هایی که می‌شناسی، من مطلق هستم.
گرچه‌ ذاتم‌ را نه‌ مأوای و نه‌ جاست‌
جای خالی‌ از احاطه‌ من‌ کجاست‌
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من هیچ جایی در واقعیتم ندارم و جایی برای آرامش و پناه ندارم، اما نمی‌توانم از دایره‌ای که در آن قرار دارم دور شوم.
گرچه‌ الاّ از قفای لا بود
چونکه‌ از لا بگذرد الاّ بود
هوش مصنوعی: هرچند که از عدم و نبود شروع می‌شود، اما زمانی که از آن گذر کند، وجود می‌یابد.
من‌ ز الاّ آمدم بر لا زدم
نک‌ قلم‌ بر لا و بر الاّ زدم
هوش مصنوعی: من از عدم به وجود آمدم و برای اینکه وجود پیدا کنم، بر مرز بین عدم و وجود قلم زد‌م و بر حقیقت وجود نیز تاکید کردم.
لا و الاّ وصفی‌ از ذات‌ من‌ است‌
حرفی‌ از آیات‌ اثبات‌ من‌ است‌
هوش مصنوعی: هیچ‌گونه توصیفی از ماهیت من وجود ندارد، و هیچ کلامی از نشانه‌های اثبات وجود من نیست.
زین‌ سپس‌ بیرون ز آیاتم‌ یقین‌
بی‌ نیاز از نفی‌ و اثباتم‌ یقین‌
هوش مصنوعی: از این پس، با وجود آثاری که از من باقی مانده، دیگر به اثبات و رد چیزی نیاز ندارم.
گرچه‌ حالی‌ من‌ علی‌ عالیم‌
بر علو و اعتلاء هم‌ والیم‌
هوش مصنوعی: هرچند که اکنون حال من خوب است و در سطح بالایی قرار دارم، اما در عین حال نیز به دیگران اعتباری نمی‌گذارم.
زین‌ سپس‌ بیرونم‌ از وصف‌ علو
مطلق‌ الذات‌ از علوّ و از دنو
هوش مصنوعی: از این پس، نتوانم وصف علو و برتری مطلق وجود را بیان کنم، نه درباره بلندی و نه درباره پایین بودن آن.
چون تعین‌ کرد ذات‌ من‌ قبول
بر مقام اعتلاء کردم نزول
هوش مصنوعی: وقتی وجود من به مقام والایی دست یافت، موجودیت خود را پایین آورد.
پَست‌ ها را تا مگر عالی‌ کنم‌
بر علوŸ اعتلاء، والی‌ کنم‌
هوش مصنوعی: من به وظایف و کارهای خود ادامه می‌دهم تا بتوانم مقام و جایگاه خود را بالا ببرم و به تعالی برسم.
زین‌ سپس‌ نه‌ عالی‌ و نه‌ دانی‌ام
زین‌ تعیّن‌ پاک باید دانی‌ام
هوش مصنوعی: از این پس نه من وجودی برتر دارم و نه دانشی؛ از این تجلی باید به مقام پاک و خالصی برسم.
نه‌ خصوصی‌ دارم آنجا، نه‌ عموم
نه‌ حدودی می‌پذیرم، نه‌ رسوم
هوش مصنوعی: در آنجا نه ارتباط خاصی دارم و نه ارتباط عمومی، و نه هیچ قید و بندی را قبول می‌کنم، و نه به هیچ آدابی پایبند هستم.
ذات‌ پاکم‌ مطلق‌ است‌ و سرمدی
ز اعتبار باحدی و بی‌حدی
هوش مصنوعی: وجود من خالص و بی‌نهایت است؛ نه به اعتبار محدودی وابسته است و نه به عدم محدودیت.
در مقام شرع و صورت‌ باحدم
در ولایت‌ بی‌حدی و سرمدم
هوش مصنوعی: در زمینه قوانین و ظواهر، من با محدودیت‌ها مواجه‌ام، اما در مرزهای روحانی و باطنی، من بی‌نهایت و جاویدان هستم.
انبیای مصطفین‌ محترم
اولیای مرتضین‌ با کرم
هوش مصنوعی: پیامبران برگزیده و اولیای پاک و با کرامت، مورد احترام و بزرگداشت هستند.
صورتم‌ را در جلی‌ٰ آیینه‌اند
معنیم‌ را درخفی‌ٰ گنجینه‌اند
هوش مصنوعی: چهره‌ام را در آینه‌ای زیبا می‌بینم و معنا و احساسات درونم را در گنجینه‌ای پنهان نگه داشته‌ام.
انبیاء آیینه‌، من‌ منظورشان
اولیاء گنجینه‌، من‌ گنجورشان
هوش مصنوعی: پیامبران مانند آیینه‌ای هستند که نمایانگر نور و حقیقتند، و من به معنای خاصی از آنها اشاره دارم که اولیاء، یعنی افراد خاص و برگزیده، درون خود گنجینه‌ای از علم و معرفت دارند، و من نیز مانند گنجینه‌ای در کنار آنها هستم.
چونکه‌ مطلق‌ گشت‌ از قید نمود
معنی‌ و صورت‌ کجا دارد وجود
هوش مصنوعی: زمانی که تمامی محدودیت‌ها و قیدها از بین برود و معنا و شکل از هم جدا شوند، دیگر وجودی برای آنها باقی نمی‌ماند.
صورت‌ و معنی‌ دو وصف‌ از ذات‌ هوست‌
شد چو مطلق‌ پاک از اینها جمله‌ اوست‌
هوش مصنوعی: صورت و معنی دو ویژگی از ذات خداوند هستند. وقتی که او از همه این صفات پاک و محض باشد، خود او تمام این ویژگی‌ها را شامل می‌شود.
وصف‌ را کی‌ بعد از این‌ در من‌ ره است‌
هرکه‌ در من‌ شد فنا ذات‌ ﷲ است‌
هوش مصنوعی: پس از این، وصف و تعریف من دیگر راهی ندارد؛ هرکس در من گم شود، در حقیقت به وجود خداوند پیوسته است.