گنجور

بخش ۱۰ - درمعنی‌ دل و عظمت‌ و جلال ولی‌ صاحبدل و نکته‌ فی‌ قلوب‌ من‌ والاه قبره

ای مغنی‌ پرده ای دیگر نواز
چنگ‌ را کن‌ بر نوای عشق‌ ساز
کن‌ دمی‌ تألیف‌ نی‌ را در نغم‌
تا ز خود گردم مگر آن دم عدم
چون چو نِی‌ خالی‌ شدم پاک از خودی
در نوا آیم‌ به‌ قانون هدی
در نوای نِی‌ چونِی‌ سر تا قدم
بر بیان نینوا، گردم قلم‌
باز سودای جنونم‌ زد به‌ سر
کرد از اقلیم‌ عقلم‌ در به‌ در
باردیگر بحر عشقم‌ جوش کرد
بانگ‌ نی‌ تاراج عقل‌ و هوش کرد
نِی‌،نوا برداشت‌ باز از نینوا
بند بندم شد چو نِی‌ اندر نوا
نِی‌، نوای نینوا را ساز کرد
نینوا را با نوا همراز کرد
نینوا چبود محل‌ ابتلا
گوش کن‌ تا با تو گویم‌ ماجرا
دل بود زین‌ نینوا قصد، ای پسر
نِی‌ کند زین‌ نینوایت‌ باخبر
این‌ دل ای جان منبع‌ درد و بلاست‌
شاهد دل، البلاء و للولاست‌
گر دلت‌ را زین‌ بلا نبود ولا
کورکورانه‌ مرو در کربلا
این‌ خرابات‌ فنایست ‌ای پسر
عقل‌ را نبود در این‌ سردم گذر
چون روی غافل‌ در این‌ ره بی‌ دلیل‌
زآنکه‌ بال اندازد اینجا جبرئیل‌
برکش‌ از این‌ سرزمین‌ پای هوس
نیست‌ شاه و شیر را خویشی‌ به‌ کس‌
یا تو پنداری که‌ شمس‌ افسرده است‌
شیر حق‌ اندر نیستان مرده است‌
بردر ای جان پردة پندار را
جز به‌ چشم‌ دل مبین‌ دلدار را
چشم‌ معنی‌ باز کن‌، هشیار شو
خفته‌ نبود شیر حق‌، بیدار شو
جان خواب‌ آلوده را بیدار کن‌
وین‌ خر خودگرد را افسار کن‌
حی‌ِّ قیّوم است‌ شاه لایزال
مرده جان توست‌، هین‌ چشمی‌ بمال
سرمکش‌ در کوچه‌ و بازار دل
زآنکه‌ بس‌ بشکسته‌ سر، دیوار دل
صدهزارش درمیان میدان بود
وآن همه‌ سکنای سر بازان بود
عشق‌ در بازار او با، زاری است‌
جنس‌ این‌ بازار آه و زاری است‌
عاشقانش‌ درد بی‌ درمان خرند
جان فروشند به‌ جان پیکان خرند
گر دلیلت‌ نیست‌،زین‌ ره رو برون
زآنکه‌ آید زین‌ بیابان بوی خون
در طریق‌ عشق‌ کاول خونی‌ است‌
هرکه‌ بی‌رهبر رود بیرونی‌ است‌
گفته‌ نیکو از زبان شاه عشق‌
در کتاب‌ عشق‌ مرد راه عشق‌
عشق‌ از اول سرکش‌ و خونی‌ بود
تا گریزد هر که‌ بیرونی‌ بود
وآنکه‌ بیرونی‌ است‌ او ای نور عین‌
کی‌دهد جان در ره مهر حسین‌(ع)
گوش جان بگشا دمی‌ ای جان من‌
بر بیان عشق‌ بین‌ برهان من‌
پای تا سر، عقل‌ و جان و هوش باش
بر بیانم‌ هوش دار و گوش باش
تا نمایم‌ بر تو کشف‌ راز عشق‌
راز بی‌ انجام و بی‌ آغاز عشق‌

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مغنی‌ پرده ای دیگر نواز
چنگ‌ را کن‌ بر نوای عشق‌ ساز
هوش مصنوعی: ای خواننده، یک لحن جدید بیفزا و ساز چنگ را با آهنگ عشق هماهنگ کن.
کن‌ دمی‌ تألیف‌ نی‌ را در نغم‌
تا ز خود گردم مگر آن دم عدم
هوش مصنوعی: لحظه‌ای به آهنگ نی گوش کن تا از خودم جدا شوم و به عدم برسم.
چون چو نِی‌ خالی‌ شدم پاک از خودی
در نوا آیم‌ به‌ قانون هدی
هوش مصنوعی: زمانی که از خودم خالی شوم و به تمامی وابستگی‌هایم پایان دهم، در نوا و آهنگ جدیدی ظهور خواهم کرد که مطابق با هدایت و راهنمایی الهی است.
در نوای نِی‌ چونِی‌ سر تا قدم
بر بیان نینوا، گردم قلم‌
هوش مصنوعی: در صدای نی، مانند کسی که در سر تا پا در بیان نینوا غرق شده است، احساس می‌کنم که به مانند قلمی هستم که در حال نوشتن یا بیان احساساتم هستم.
باز سودای جنونم‌ زد به‌ سر
کرد از اقلیم‌ عقلم‌ در به‌ در
هوش مصنوعی: دوباره وسوسه جنون به سرم زده و عقل و فهمم را رها کرده‌ام و به در و دیوار می‌زنم.
باردیگر بحر عشقم‌ جوش کرد
بانگ‌ نی‌ تاراج عقل‌ و هوش کرد
هوش مصنوعی: یک بار دیگر عشق من به شدت به جوش آمده و صدای نی به گوش می‌رسد که عقل و هوش را به غارت می‌برد.
نِی‌،نوا برداشت‌ باز از نینوا
بند بندم شد چو نِی‌ اندر نوا
هوش مصنوعی: نی، دوباره نواختی را از نینوا آغاز کردم، و همچون نی، وجودم در نوا و آهنگ تقسیم شده است.
نِی‌، نوای نینوا را ساز کرد
نینوا را با نوا همراز کرد
هوش مصنوعی: نی، نغمه‌های نینوا را به صدا درآورد و نینوا را با این نغمه‌ها همدل و هماهنگ کرد.
نینوا چبود محل‌ ابتلا
گوش کن‌ تا با تو گویم‌ ماجرا
هوش مصنوعی: نینوا چه جایی است که دچار آزمایش و سختی شده‌ای؛ گوش کن تا داستانی را که برایت دارم، برایت بگویم.
دل بود زین‌ نینوا قصد، ای پسر
نِی‌ کند زین‌ نینوایت‌ باخبر
هوش مصنوعی: دل تو از این نینوا دور است، ای پسر! این نِی تو را از حال و هوای این نینوا آگاه می‌سازد.
این‌ دل ای جان منبع‌ درد و بلاست‌
شاهد دل، البلاء و للولاست‌
هوش مصنوعی: این دل من، جانِ من است که پر از درد و رنج است. دل شاهد این دردهاست و اگر نبود، چه بلایی بر من می‌رفت.
گر دلت‌ را زین‌ بلا نبود ولا
کورکورانه‌ مرو در کربلا
هوش مصنوعی: اگر قلبت از این درد و بلا خالی باشد، مانند یک نابینا به کربلا نرو.
این‌ خرابات‌ فنایست ‌ای پسر
عقل‌ را نبود در این‌ سردم گذر
هوش مصنوعی: این خانه‌ی ناامیدی، جایی است که عقل نمی‌تواند در این سردی و تاریکی به راه خود ادامه دهد.
چون روی غافل‌ در این‌ ره بی‌ دلیل‌
زآنکه‌ بال اندازد اینجا جبرئیل‌
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به طور ناآگاهانه وارد این مسیر شود، بی‌دلیل نمی‌تواند پرواز کند، چرا که اینجا جبرئیل حضور دارد.
برکش‌ از این‌ سرزمین‌ پای هوس
نیست‌ شاه و شیر را خویشی‌ به‌ کس‌
هوش مصنوعی: از این سرزمین که نیازی به هوس نیست، شاه و شیر را نسبت به هیچ‌کس خویشاوندی نیست.
یا تو پنداری که‌ شمس‌ افسرده است‌
شیر حق‌ اندر نیستان مرده است‌
هوش مصنوعی: آیا فکر می‌کنی که شمس ناراحت است؟ آیا شیر حق در نیستان مرده است؟
بردر ای جان پردة پندار را
جز به‌ چشم‌ دل مبین‌ دلدار را
هوش مصنوعی: ای جان، بر کنار بگذار پردة خیال را و فقط با چشم دل، محبوب را مشاهده کن.
چشم‌ معنی‌ باز کن‌، هشیار شو
خفته‌ نبود شیر حق‌، بیدار شو
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و هشیار و هوشدار باش. خواب نرفته‌ای، شیر حقیقت در دسترس است، پس بیدار شو.
جان خواب‌ آلوده را بیدار کن‌
وین‌ خر خودگرد را افسار کن‌
هوش مصنوعی: روح خسته و خواب‌آلودت را بیدار کن و این اسب سرکش را کنترل کن.
حی‌ِّ قیّوم است‌ شاه لایزال
مرده جان توست‌، هین‌ چشمی‌ بمال
هوش مصنوعی: خدایی که همیشه زنده و پاینده است، در واقع زندگی‌بخش و سرپرست واقعی توست. پس بهتر است که با دقت و توجه به او بنگری و از او یاری بخواهی.
سرمکش‌ در کوچه‌ و بازار دل
زآنکه‌ بس‌ بشکسته‌ سر، دیوار دل
هوش مصنوعی: در کوچه و بازار با سر و سامان زیادی حرکت کن، چرا که دل و احساس من به شدت آسیب‌دیده و شکسته است.
صدهزارش درمیان میدان بود
وآن همه‌ سکنای سر بازان بود
هوش مصنوعی: صد هزار نفر در میدان حضور داشتند و آن همه، نشانه‌ی آرامش و سکون سربازان بود.
عشق‌ در بازار او با، زاری است‌
جنس‌ این‌ بازار آه و زاری است‌
هوش مصنوعی: در این بازار عشق، خرید و فروش فقط با درد و غم امکان‌پذیر است و محصول این بازار، فقط آه و ناله است.
عاشقانش‌ درد بی‌ درمان خرند
جان فروشند به‌ جان پیکان خرند
هوش مصنوعی: عاشقان دچار دردهایی هستند که هیچ درمانی برایشان وجود ندارد و جان خود را برای عشق می‌فروشند و به خاطر محبوبشان هر نوع سختی را قبول می‌کنند.
گر دلیلت‌ نیست‌،زین‌ ره رو برون
زآنکه‌ آید زین‌ بیابان بوی خون
هوش مصنوعی: اگر دلیلی برای این کار نداری، از این راه بیرون برو، زیرا از این بیابان بوی خون به مشام می‌رسد.
در طریق‌ عشق‌ کاول خونی‌ است‌
هرکه‌ بی‌رهبر رود بیرونی‌ است‌
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هر کس که بدون راهنما پیش برود، به مشکلات بزرگی خواهد برخورد.
گفته‌ نیکو از زبان شاه عشق‌
در کتاب‌ عشق‌ مرد راه عشق‌
هوش مصنوعی: سخنان زیبا از زبان محبوب واقعی در کتابی درباره عشق، به ما راه و چگونگی عاشق شدن را نشان می‌دهد.
عشق‌ از اول سرکش‌ و خونی‌ بود
تا گریزد هر که‌ بیرونی‌ بود
هوش مصنوعی: عشق از همان ابتدا حالتی سرکش و پرهیجان داشته است، به طوری که هرکسی که به درون آن وارد نشود، از آن فرار می‌کند.
وآنکه‌ بیرونی‌ است‌ او ای نور عین‌
کی‌دهد جان در ره مهر حسین‌(ع)
هوش مصنوعی: آن کسی که در بیرون از عالم است، ای نور حقیقت، کی به دنبال عشق حسین (ع) جان می‌دهد؟
گوش جان بگشا دمی‌ ای جان من‌
بر بیان عشق‌ بین‌ برهان من‌
هوش مصنوعی: ای جان من، یک لحظه گوش کن و به زیبایی عشق توجه کن، چون این عشق است که می‌تواند دلایل و برهان‌های مرا روشن کند.
پای تا سر، عقل‌ و جان و هوش باش
بر بیانم‌ هوش دار و گوش باش
هوش مصنوعی: تمام وجودت را مملو از عقل، جان و هوش کن. به گفته‌هایم خوب توجه کن و با دقت گوش بده.
تا نمایم‌ بر تو کشف‌ راز عشق‌
راز بی‌ انجام و بی‌ آغاز عشق‌
هوش مصنوعی: می‌خواهم به تو اسرار عشق را نشان دهم، عشقی که نه انتهایی دارد و نه شروعی.